این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد
خشونت و رابطه پرتنش شهاب حسینی و لادن مستوفی در ساختاری که یک صدا روابط را چیده است
در ادامه نقدی بر سریال پر حاشیه گناه فرشته را مشاهده می کنید.
تقریباً هر هفته بعد از پخش این سریال حاشیهای در جامعه شکل گرفت و رسانهها آن را بازتاب دادند، از حاشیه بسیار پررنگی که در این سریال شکل گرفت تعریض به «ماشاالله شمسالواعظین» بود که در یکی از قسمتهای این سریال با نام «محمود واعظ» ظهور یافت و در همان قسمت پس از رفتاری مناقشه آمیز کشته شد و روزنامهنگاران و مخصوصاً دوستداران شمسالواعظین لب به اعتراض گشودند و به نویسنده و کارگردان معترض شدند که چرا شخصیتی همچون او را دستمایه این سرنوشت کرده است. همچنین از حواشی دیگر که بازتاب داشت ارجاع هوشنگ گلمکانی از این اثر عنقا به «اسرار گنج دره جنی» «ابراهیم گلستان» بود تا اشاره به قتلهای زنجیرهای نویسندگان و روشنفکران و...
درباره فیلمنامه و کارگردانی هنوز زود است که اظهارنظر نهایی کنیم، برای آن صبوری لازم است و باید تا آخر بمانیم تا بتوانیم چالهها و چالشهای اثر را مورد ارزیابی قرار دهیم؛ اما بازی بازیگران از آن سرفصلهاست که میتوان دربارهاش نوشت.
بازیگری از سنت شرقی تا کنشهای درونی غربی
سرفصل بازیگری مبحث بسیار جذابی است، بازیگر کیست و چه میکند؟ درباره این هر دو و شیوههای بازیگری چندین کتاب در دسترس پژوهشگران وجود دارد. از مباحث عمیقی که «کنستانتین استانیسلاویسکی» در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم مطرح میکند تا تمام تعریضها و تعارضاتی که شاگردان مستقیم و غیرمستقیمش از «مایرهولد» و «گروتفسکی» تا «آرتو» و «برشت» در اروپا مطرح میکنند تا پیروانی همچون «استلا ادلر» و «لی استراسبِرگ» در آمریکا که روان، ذهن و بدن بازیگرانی همچون براندو، دنیرو، پاچینو و... را میسازند.
بازیگری و بازیگران در کنشها متفاوت هستند، بازیگران اروپایی در سینمای برگمن کنشها و رهیافت روان-تنی بسیار متفاوتی نسبت به بازیگران روسی در آثار تارکوفسکی یا بازیگران ایتالیایی در کارهای فرانچسکو رزی دارند. شاید روزی درباره سنت بازیگری در شرق که متأثر از آیینهاست، ازجمله در سینمای «کوروساو»، «ازو»، «ساتیاجیت را» (هند غیرتجاری) «بیضایی»، «کیارستمی» (کیارستمی تعمداً از نابازیگران استفاده میکرد) صحبت کنیم.
اگرچه در سرزمین ما بازیگری امر بسیار پیشپاافتادهای تلقی میشود و بسیاری تصور میکنند که میتوانند از عهده آن برآیند؛ اما در کشورهای دارای سنت نمایشی این بیرون آمدن از خود و در روح و روان دیگری حضور یافتن کار بسیار قابلاحترام و سختی تلقی میشود. قصد پرگویی نیست و به همین خاطر میخواهم درباره بازی بازیگران در مجموع و در این سریال صحبت کنیم.
بگذارید از شهاب حسینی شروع کنیم. حسینی سالها پیش کار بازیگری اش را با تئاتر و برنامههای تلویزیونی آغاز کرده، اما در ادامه در سینما جای و جایگاه خودش را پیدا میکند. ویژگی حسینی در بازیگری آن گزارهای است که آنتون آرتو در تئاتر خشونت آن را تشریح کرده است، البته آرتو مقصد و مقصود دیگری دارد، ولی یک نکته او دانسته یا نادانسته سرفصل بازیگری شهاب حسینی است و آن اینکه «میتوان بر خود شدت بیشتری روا داشت». حسینی در بسیاری از بازیهایش تا آنجا که شخصیت اجازه میدهد به خود آسیب فیزیکی میزند تا با این خشونت علیه خود فضا و محیط پیرامون را کنترل کند. اوج این بازیگری حسینی در کار اصغر فرهادی و جدایی نادر از سیمین است. او در دو سکانس در قالب نقش به خود آسیب فیزیکی زده و از خشونت علیه خود استفاده میکند تا محیط پیرامون خود را کنترل کرده و خواست خود را القا کند. این کنش و نوع خشونت کار سختی است و سختی کار بازیگر همین است که چیزی بیرون از آنچه هست را نشان دهد.
حسینی بضاعت خشونت علیه خود و کنش هدفمند را در بازیگری دارد. او در گناه فرشته (در مقابل شخصیت جدایی) از طبقه دیگری است. پدر او یک وکیل است، سطح اجتماعی متفاوتی دارد، زن و فرزند و دوستان و دفتر و منشی و حتی کارچاقکنش از جنس و طبقه دیگری هستند. اینها جنس متفاوتی از بازی را طلب میکند. شاید رگههایی از شخصیتی که در سریال شهرزاد -اگر عامل بسیار مهم تاریخ را حذف کنیم- بازی کرده در این شخصیت حضور دارد، اما باز جنس بازی متفاوتی را میطلبد. وکیل چربزبانِ همیشه برنده که در درون خودش، به آن دلیل که داغی سنگین به دل دارد، بازنده است، او با جادوی فراموشی سرخوش است و کافی است کسی زخم را دست بزند تا سر باز کند. ما بهعنوان مخاطبان بهتازگی بازی او در سریال پوست شیر را دیدهایم. باید بین همه آنچه دیدهایم و آنچه با این سریال میبینیم وجه تمایزی پیدا کنیم. دقیقاً در این نقطه است که کار بازیگر سخت میشود. وکیل یله و رهایی که قدرتش در استفاده از کلمات است و از ذات قانون «خواسته» خود را بیرون میکشد تا استیفای حقوق دیگران. حالا این وکیل به ابر چالش زندگیاش برخورد میکند و آن هم گره همه دردها و آدمهای زندگیاش با قاتلین مادرش است. آن هم نه با دیالوگها تقریباً سرراست بلکه در مواقع بسیاری با دیالوگهایی که ارجاع بیرون متنی دارند.
برای ظهور این شخصیت بازیگر در ایران با توجه به محدودیتهای فرهنگی و آن محدودیتها که ساترا مقابلش میگذارد، چقدر امکان دارد. اینکه شهاب حسینی «حوض ماهی» و «شهرزاد» و «جدایی» و «پوست شیر» به یادمان نیاید. بازیگر برای این شخصیت، ذات برنده و زیرک بودن را به اندام و روانش میدهد، سرش بالاست، شانههایش عقب است، تروفرز صحبت میکند و تیزوبز راه میرود و خودش را دانای کل میداند و... اینها پیکره یک شخصیت جدید را میسازد.
لادن مستوفی پنهانکاری برای عزیزان
لادن مستوفی بازیگری را با سینما آغاز کرد، اما در تئاتر موفق بود. (اینکه چرا بازی در تئاتر مهم است، جای بحث بسیار دارد، اما اصلیترین دلیل آن حضور زنده و تکامل نقش و شخصیت در یک فرآیندِ تدریجی است.) او در دو کار «خدای کشتار» «کوشک جلالی» و «یک دقیقه و سیزده ثانیه» «گیلآبادی» خوش درخشید و با استاد «علی رفیعی» تجربه سینمایی داشت؛ اما در گناه فرشته نوک یک مثلث است که در دو ضلع آن تعارض بر سر او در حد مرگ است. پیچیدگی بازی او در مخفی کردن است نه آشکارگی. او برای بازی باید هر آنچه هست را از دید عدهای حتی عزیزانش مخفی کند و درعینحال من مخاطب رگهای از این پنهانکاری را پیدا کنم، درحالیکه او آن را برای شخصیت روبرویش لو نداده است. او گرفتار عشق است، خاطره از یک عشق مبهم و دور دارد، در عین آنکه مادری میکند، وکیلی سرسخت که در آزمونی برای درستکاری و پنهانکاری در دوراهی قرار گرفته باید برای ما مخاطبان شخصیتی را بسازد که قابل پیشبینی نباشد. ندانیم آیا او رستگار خواهد شد یا در دامی که «تهرانی بزرگ» برای او چیده، گرفتار میماند.
او آدمها و اطلاعاتی که دارند را قیمت میگذارد و میخرد و درعینحال از حیثیت حرفهای خودش دفاع کرده و برای آن میجنگد. این تلرانس باید مخاطب را قانع کند که یک شخصیت با این همه دامنه تغییر کماکان یکی است و در یک «من واحد» جمع میشود.
در ستایش حضور «بهروز رضوی» و «جمشید گرگین»
اگرچه میتوان همین ویژگیها را برای بازیگران دیگر این سریال دید و از آن یادکرد از جمله بازی امیر آقایی، آشا محرابی، مهدی سلطانی، فخرالدین صدیق شریف که زیر بار همین دیالوگها و تنشها در حال ساخت شخصیت هستند. درباره حضور بهروز رضوی پیشتر گفتم حضور آن صدای پرطنین برای وصل قصهها به هم یک انتخاب سنجیده است؛ اما پس از سالها حضور کوتاه جمشید گرگین برای آنها که بازیگری را پیگیری کردهاند بسیار جذاب و دلپذیر است، آن صدای مخملین و حضور مؤثر در قاب تصویر یادآور دورانی از بازیگری است که آموزش و فهم عمیق از بازیگری و تربیت حضور در نقشی حتی کوتاه، اما مؤثر یک الگو بود.
ارسال نظر