عارف: من مرد بدشانسی هستم/ به علت بی‌پولی بعد از گرفتن دیپلم شروع به کار کردم

عارف خواننده‌ای که در ایران بیشتر به خاطر ترانه «سلطان قلب‌ها» شناخته می‌شود، در اواخر دهه چهل تازه قدم به دنیای شهرت گذاشته بود. سال ۴۷ که «سلطان قلب‌ها» (پرفروش‌ترین فیلم آن سال) اکران شد، عارف ۲۸ سال داشت و تا اواخر سال علاوه بر خوانندگی، در سه فیلم نیز بازی کرده بود؛ اما این همه ماجرا نبود؛ نیمه پنهان زندگی عارف چندان مثل نیمه آشکارش چنگی به دل نمی‌زد، در همان سن کم سه بار ازدواج کرده، دوبار جدا شده بود و از دو ازدواج نخستش ۳ بچه داشت. تا پیش از این‌ هم که در خوانندگی جا بیفتد برای خودش ابن مشغله‌ای بود؛ از معلمی در شهری دیگر گرفته تا نقاشی و آرایشگری. خودش می‌گفت: «در همین سن کم سختی بسیار کشیده‌ام، سه بار ازدواج کرده‌ام و صاحب سه فرزند شده‌ام. به همین جهت علی‌رغم جوانی از زندگی و پست و بلند آن تجربه‌های بسیار آموخته‌ام. دو عشق ناکام که هریک منجر به یک زناشویی نامراد شده موجب گردیده که بعضی از مطبوعات بدون این‌که جانب مروت و انصاف را رعایت کنند و از کنه پیش‌آمدها به‌درستی اطلاع داشته باشند به غلط درباره‌ام قضاوت کرده‌اند و مرا در عشق بی‌وفا و هوس‌باز خوانده‌اند اما این بی‌انصافی و قضاوت یک‌جانبه است.» از این بابت فوق‌العاده ناراحت بود و می‌گفت: «من راجع به ازدواج و طلاق‌هایم برای هیچ خبرنگاری صحبت نکرده‌ام. هرکسی هرچه دلش خواسته و به فکرش رسیده بر ضد من نوشته اما حالا می‌خواهم برای اولین بار برای مجله زن روز که سخن‌گوی زن ایرانی است از این موضوع صحبت کنم، یعنی در حقیقت در دل کنم، چون مطمئنم شما حقیقت را می‌نویسید نه آن‌چه میل خودتان باشد.» و چنین شد که خبرنگار مجله «زن روز» نشست پای درد و دل عارف. در ادامه بخش‌هایی از این مصاحبه را به نقل از مجله یادشده به تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۴۷ می‌خوانیم:

عارف

عارف عینک دودی‌رنگ می‌زند. موقع حرف زدن کلمات احساسی و فلسفی به کار می‌برد. در عین حال در انتخاب جمله و کلمه آزاد است. سعی نمی‌کند قلمبه و ادبی حرف بزند. حتی گاه جملات او از نوع محاورات «کافه تریا»یی است که بین جوانان معمول است. «عرفان» را دوست می‌دارد و معتقد است که «عارف» بودن از میلیاردر بودن دلچسب‌تر و رضایت‌آمیزتر است.

از گذشته‌ات بگو، خودت را به دوستدارانت معرفی کن.

من «عارف عارف‌کیا» متولد ۱۳۱۹ هستم. از هنرستان صنعتی دیپلم دارم. اگر سه سال دیگر تحصیل می‌کردم مهندس می‌شدم اما به علت بی‌پولی و ضعف مادی بعد از گرفتن دیپلم شروع به کار کردم. کارم حقیقتا مشکل بود. ساعت چهار صبح از خواب بلند می‌شدم و ساعت پنج در جاده قزوین بودم، چون در این شهر تدریس می‌کردم. ساعت پنج و شش که مدرسه تعطیل می‌شد دوباره به تهران برمی‌گشتم. زحمت زیاد می‌کشیدم ولی درآمدم فقط ۴۵۰ تومان در ماه بود. بعد از دو سال دیگر به کارم ادامه ندادم و تصمیم گرفتم نانم را از راه‌های دیگر به دست آورم. برای امرار معاش همه کاری کرده‌ام. چون نقاش متوسطی هستم سعی کردم در این رشته کار کنم ولی موق نشدم. یک بار هم آرایشگاه زنانه باز کردم و در این کار هم موفقیتی به دست نیاوردم. بالاخره کار آوازخوانی را شروع کردم. برای موفق شدن در این رشته هم زحمت بسیار کشیدم و چند بار بالا و پایین رفتم و در ایامی که نزدیک بود این یکی را هم ببوسم و کنار بروم، بخت از شوخی دست برداشت و ما را در این رشته سخت زمین‌گیر کرد و کشتی در ساحل آواز جاز لنگر انداخت.

راز موفقیت در چیست؟

یک خواننده برای موفق شدن دائما باید تلاش کند، تلاش برای بهبود کارش. اگر این تلاش دائمی نباشد مردم فورا فراموشش می‌کنند. ما خواننده‌ها مثل قهرمانان دو هستیم اگر یک لحظه عقب را نگاه کنیم تا ببینیم دیگران در چه وضعی هستند، مسابقه را باخته‌ایم. در ثانی مردم مشکل‌پسند هستند و به دست آوردن دل آن‌ها همت و تلاش و صبر ایوب لازم دارد. شاید به همین دلیل است که اشخاص بی‌مایه کمتر موفق می‌شوند و مستعدها هم هر چقدر مشهور و محبوب باشند اگر مدتی دست از تلاش بردارند محبوبیت خود را از دست می‌دهند. شهرت مثل آدمک برفی زود آب می‌شود. مدام باید آن را با مصالح تازه سر پا نگه داشت [...]

دلیل ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر تو چه بوده است؟ اگر اولی اشتباه بود، دومی و سومی چه بود؟

خوشحالم که در مجله «زن روز» راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم. در ضمن بجاست تذکر بدهم که من تا به حال راجع به این موضوع در هیچ نشریه‌ای چیزی نگفته‌ام. حتی یکی از روزنامه‌های صبح بعد از فحش‌های زیاد نوشته بود که من دخترهای مردم را بیچاره می‌کنم و خواسته بود از من یک گرگ درنده بسازد. حالا ماجرای ازدواج‌های مکرر خودم را برای شما توضیح می‌دهم تا خودتان قضاوت کنید که من مرد بدشانسی هستم نه مرد بدقلبی. خودم عقیده دارم مرد بدی نبوده‌ام و فقط بدشانسی آورده‌ام تا نظر شما چه باشد. برای بار اول وقتی نوزده ساله بودم ازدواج کردم. کاملا خام و بی‌تجربه بودم و همسرم که زن ۳۳ ساله فوق‌العاده زرنگ و باهوش بود چنان کرد که من مجبور به ازدواج شدم. اشتباه بزرگی کردم و توسط تمام افراد فامیل طرد شدم. هر روز با این زن گرفتاری تازه‌ای داشتم و بالاخره پس از دادن سندی در حدود ۱۰۰ هزار تومان به این خانم که قبلا دو بار ازدواج کرده بود از وی جدا شدم. بله این بود اولین دختری که من بیچاره کرده بودم! من از همسر اولم صاحب یک دخت و پسر هشت و هفت ساله هستم.

عارف

بعد از این ازدواج به‌کلی از جنس زن ناامید و سرخورده شدم. برای بار دوم هم به خواست مادرم (نه به خواست خودم) با دختری ازدواج کردم که سعی می‌کرد خودش را سربه‌راه نشان بدهد. پس اشتباه دوم هم به خواست مادرم شد. از اولین روزهای ازدواج اختلافات من و او شروع شد، در نتیجه همیشه اعصابم ناراحت بود و هیچ‌وقت وضع خوراک و پوشاک و زندگی‌ام مرتب نبود. همیشه با اخم و ناراحتی برنامه اجرا می‌کردم. نتیجه‌اش شکست در کارم بود. او اصولا با تمام قراردادهای من مخالفت می‌کرد. از این زن هم صاحب دختری شدم و چون زندگی برایم غیرقابل تحمل شده بود از او هم جدا شدم.

تا مدتی می‌توانستم تنها زندگی کنم تا بالاخره با همسر فعلی‌ام آشنا شدم و حالا از زندگی‌ام بسیار راضی هستم. البته تا مدت‌ها عده‌ای نمی‌گذاشتند ما زندگی کنیم، بخصوص تحریک‌های همسر قبلی‌ام زندگی ما را آشوب می‌کرد و زنم گاه بسیار ناراحت می‌شد اما از آن‌جا که به یکدیگر علاقمند هستیم خللی در محبت‌مان ایجاد نشد.

عارف: من مرد بدشانسی هستم/ به علت بی‌پولی بعد از گرفتن دیپلم شروع به کار کردم

در حال حاضر نگرانی تو چیست؟

صبح تا شب فکر تامین آتیه و معاش خودم، همسرم و بچه‌هایم هستم. چون در کار خوانندگی تامین وجود ندارد. خوشبختانه راجع به همسرم نگران نیستم او خیلی خوب است و با بچه‌هایم دوستی عمیقی دارد و روی هم رفته زن فهمیده‌ایست و امیدوارم بتوانیم گلیم زندگی را بدون سر و صدا از آب بیرون بکشیم.

تو که در امر ازدواج تجربه‌های زیادی داری می‌توانی بگویی راز سعادت یک زن و شوهر در چیست؟

یک زن و مرد برای این‌که در زندگی زناشویی خوشبخت بشوند باید جور باشند و به قول معروف به هم بخورند. نه زن برتر از مرد باشد و نه مرد از زنش، وگرنه سعی می‌کنند یکدیگر را تحقیر کنند. عنوان زن و شوهر نباید مانع دوست بودن آن‌ها بشود. وقتی دو نفر باید تا آخر عمر با هم زندگی کنند چرا نباید در مال و جان یکی باشند؟ زن باید مقصود خود را از زندگی بفهمد و وسایل راحتی و آسایش شوهرش را فراهم کند. اما این را هم اضافه کنم که با وجود سه بار ازدواج هنوز هم نتوانسته‌ام زن‌ها را به‌خوبی بشناسم. حقیقتا که موجودات عجیبی هستند. شاید عقل من برای شناسایی «زن» کافی نیست و شاید قطب‌نمای زن‌شناسی من خراب کار می‌کند.

بزرگ‌ترین موهبتی که خدا به تو داده چیست؟

مسلما صدایم.

دلت نمی‌خواست صدایت شبیه صدای خوانندگان مشهور دیگری بود؟

چرا آرزو داشتم صدایی شبیه صدای «تام جونز» یا «مت مونرو» داشتم. صدای «ماهالیا جاکسون» خواننده زن سیاهپوست را هم تحسین می‌کنم. [...]

صدای کدام‌یکی از خواننده‌های ایرانی را دوست داری؟

یک عده خواننده زن در یک ردیف نزدیک به هم قرار گرفته‌اند با رقابت شدید: الهه، پوران، حمیرا، مهستی و هرکدام صاحب سبک بخصوصی هستند و واقعا هم صداهای همه‌شان خوب است. نمی‌توانم روی یکی انگشت برتری بگذارم. اما آواز ایرانی را از دهن هرکسی دوست ندارم. صدای ایرج را فوق‌العاده می‌پسندم و فکر می‌کنم مدت‌ها باید بگذرد تا صدایی مثل صدای او دوباره به وجود آید.

چطور شد که هوس هنرپیشگی کردی؟

تا به حال تقاضای شرکت در بیست تا سی فیلم را رد کرده‌ام اما چون احساس می‌کردم که می‌توانم هنرپیشه هم باشم پس از مشورت با همسرم این کار را شروع کردم. هنرپیشه شدن من تیری بود که در تاریکی رها کردم تا ببینم چه می‌شود. امیدم از ابتدا کم بود ولی مثل این‌که فیلم‌هایم بد نشده و حتی موفق هم هست. در سه فیلم بازی کرده‌ام: «ازدواج ایرونی» با کتایون و بهمنیار، «عشق‌آفرین» با کتایون و «آینه زمان» با سارا. روی این کار هنوز هم نمی‌دانم حساب بکنم و شاید هم به آن ادامه ندهم. در آن موقع که از نتیجه کار هنرپیشگی‌ام خبری نداشتم ۳۰ هزار تومان برای هر فیلم دستمزد می‌گرفتم.

نظر خودت راجع به صدایت چیست؟

هنوز تمام آن‌چه را که در صدا و احساسم هست بروز نداده‌ام. جا دارد که هنوز کار کنم و بهتر هم کار کنم.

تو عینکی هستی چرا عینکت را هنگام اجرای برنامه برمی‌داری؟

چون از اول بدون عینک به مردم معرفی شده‌ام. هر وقت عینکم به چشمم باشد فوری می‌گویند بردار.

(شنیده‌ام که عارف ازجمله خواننده‌هایی است که قبل از اجرای برنامه دستی توی صورتش می‌برد به همین جهت از او می‌پرسم) آیا عقیده داری که یک خواننده باید با گریم یا آرایش صحنه در برابر مردم ظاهر شود؟

بله زیرا مردمی که بعد از کار روزانه برای رفع خستگی برنامه ما را می‌بینند گناهی ندارند که ناظر قیافه‌های زشت و کریه باشند. در تمام دنیا هنرمندان را گریم می‌کنند. شون کانری با کلاه‌گیس آرایش خودش را تکمیل می‌کند. اکثر مردان هنرمند خارجی از زن‌ها بیشتر آرایش می‌کنند. به نظر من باید گریمی کرد که قیافه ملایم شود. من خودم همیشه با گریم برنامه اجرا می‌کنم زیرا تمام جوانب کار را در نظر می‌گیرم.

مردم پشت سرت می‌گویند تو مرد خسیسی هستی. راجع به این موضوع چه می‌گویی؟

من تمام درآمدم را دودستی به زنم می‌دهم. او حساب‌دار است و من فقط به اندازه احتیاجم پول برمی‌دارم. چون زیاد بین مردم نمی‌روم نمی‌توانم کسی را مهمان کنم یا مهمان کسی باشم و تمام خرجم توی خانه است. شاید به این دلیل است که مرا خسیس می‌دانند. از این گذشته من هنوز به ثروت و مال و منالی نرسیده‌ام تا بتوان گفت خسیس و یا دست و دلبازم. بگذار پول کافی بیاید آن وقت به شما خواهم گفت این اتهام صحیح است یا نه.

از طرفدارانت برای ما بگو.

طرفدارانم بیشتر طبقه جوان هستند. همیشه از آن‌ها نامه دارم. جالب‌ترین نامه‌ها را یک زندانی برایم می‌فرستد. با او مکاتبه دائمی دارم. اکثر کسانی که برایم نامه می‌دهند دختران و پسران کمتر از هجده سال هستند. از طرفداران درجه یک و پر و پا قرص من بچه‌های هفت هشت ساله هستند. بعضی‌های‌شان شب تا با من صحبت نکنند نمی‌خوابند. شاید به این دلیل است که بعضی آهنگ‌های من خیلی شاد است. در ثانی بچه‌ها طرفداران درجه یک تلویزیون هستند و از نظر دید تلویزیونی هم با من آشنایی دارند.

پرفروش‌ترین صفحه‌هایت را نام ببر.

دریاچه نور، هرچه دارم از تو دارم، برگشته مژگان، دختر رویایی، عروس دست‌حنایی، پل‌های شکسته، بی‌تو چه کنم.

به نظر تو یک شوهر خوب چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

به نظر من شوهر خوب باید از چرچیل هم باسیاست‌تر باشد تا بتواند زنش را راضی نگه دارد. در غیر این صورت یک اشتباه کوچک کافی است که زن را برنجاند چون زن‌ها خیلی حساس و زودرنج هستند. من عقیده دارم مردها باید دیر ازدواج کنند تا با عقل پخته‌تر به میدان بیایند. مردهای جوان ازدواج را سرسری می‌گیرند و اغلب ناکام می‌شوند. یک مرد باید خیلی زیرک و پخته باشد تا بتواند زنی را خوشبخت کند. توفیق در زناشویی نصف بیشتر توفیق در زندگی است.

از چه چیز وحشت داری؟

از طلاق سه‌باره. به نظر شما وحشت من بجا نیست؟!

  • فیلم / صخره‌نوردی دو پلنگ کوهستان در ارتفاعات منطقۀ شکار ممنوع سوادکوه