پیشگویی دقیق / برج 25 طبقه فروریخت !

آخرش هم نتونستم ثابت کنم چقدر حس ششم قوی و عجیب و غریبی دارم. با هر کی که صحبت میکردم خیال میکرد، عقلم رو از دست دادم و همیشه مورد تمسخر بقیه قرار میگرفتم، ولی یکی از دوستان دوران دانشگاهم و برادر کوچکترش با بقیه فرق داشتن و یکجورهایی حرفهام رو جدی میگرفتن، اون هم به خاطر اینکه شاهد یکی، دو تا از پیشگوییهای کوچکم بودن.
دوستم توی یک مجله نویسنده بود و بهم قول این رو داده بود که اگه بتونم دو، سه مرتبه دیگه اتفاقی رو پیشگویی کنم.
درباره حس ششم عجیب من مطلبی رو توی مجله چاپ کنه و میگفت اگه این اتفاق بیفته، باعث میشه خیلی زود حرفهام رو باور کنن یا حداقل به این فکر بیفتن که راست میگم یا دروغ و این موضوع میتونست شرایط رو برای اثبات حرفهام فراهم کنه.
همیشه توی خواب از اتفاقهایی که قرار بود بیفته، باخبر میشدم و معمولا ماهی یکی، دو بار خواب میدیدم و اون خواب هم عینا اتفاق میافتاد. خوشبختانه وقتی دوستم اون پیشنهاد رو بهم داد، یک ماهی از خواب قبلی گذشته بود و دو، سه روز جدا از صحبتکردن با دوستم خواب جدیدی دیدم و با خوشحالی خوابی که دیده بودم رو براش تعریف کردم؛ کابوس وحشتناکی بود که توش یک برج 25 طبقه آرومآروم کج شد و ریخت. وقتی پای تلفن این کابوس رو تعریف میکردم، به دوستم گفتم که مطمئنا تا یکی، دو هفته بعد، برج 25 طبقهای توی شهر میریزه و اون هم مو به موی خوابی که دیده بودم رو روی یک کاغذ نوشت و بعد از هم خداحافظی کردیم و منتظر شدیم تا پیشگویی جدیدم اتفاق بیفته.
این اولینباری بود که دوست داشتم هرچه سریعتر خوابم تعبیر بشه، چون میدونستم با مطرح شدنش توی مجله، دیگه همه حرفهام رو جدی میگیرن، اما هیچوقت این اتفاق نیفتاد و هیچ وقت دیگهای هم نخواهد افتاد، چون درست دو روز بعد از اینکه با دوستم حرف زدم، خوابم تعبیر شد و برج 25 طبقهای ریخت، اما متاسفانه اون برج کنار دفتر مجلهای بود که دوستم توش کار میکرد و توی اون اتفاق 15 نفری جون خودشون رو از دست دادن که دوست من هم جزوشون بود.
کاوه . م راد
-
دانکرک 2- پاریسنژرمن 1 / دمبله دقیقه 45
ارسال نظر