داستانک "خشم در خشم"
رکنا : داستانک "خشم در خشم" را در ادامه بخوانید.
برگهای خشک رو قبر رو کنار زدم. چند سال بود به دیدنش نیومده بودم. برام سخت بود من مسوول اینجا بودنش بودم. با داداشم دوست بودن یک لحظه خشم کار دستشون داد و بیبرادر شدم اما یک لحظه خشم منم کار دست خودم داد یک عمر با ذهنم کلنجارم. منم باعث به خواب رفتن همیشگی دوست برادرم اینجا شدم. چرا نبخشیدمش؟ چرا؟ از اینکه با اون فرقی نداشتم یک عمر عذاب وجدان داشتم چرا نبخشیدمش! با رضایت ندادنم یک گره کور رو کورتر کردم یک کودک رو یتیمتر و یک مادر رو غریبتر چرا؟ چرا؟ برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید
گل خوشبختی از امام هادی(ع)/ 0939---5632
ارسال نظر