نقشه معلم مهربان قزوینی برای نجات دزد مدرسه‌ + عکس معلم و جزئیات ماجرای اولیورتوئیست

به گزارش رکنا به نقل از ایران، آقا معلم، یکی دو ماه این دانش‌آموز را زیر نظر می‌گیرد و دائم به این فکر می‌کند که چگونه می‌تواند سر از این ماجرا در بیاورد. او در نهایت تصمیم می‌گیرد کاری کند که به واسطه آن، زندگی دانش‌آموزش از این رو به آن رو می‌شود!

علی چگینی که معلم مقطع متوسطه دوم مدارس استثنایی است و به دانش‌آموزان با نیازهای ویژه (کم‌توان ذهنی) درس می‌دهد، این ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند که یک روز تصمیم می‌گیرد روی میزش را پر کند از خوراکی‌هایی که دانش‌آموزش دوست دارد و منتظر می‌ماند تا واکنش او را ببیند!

او به خبرنگار «ایران» می‌گوید: «ماجرا مربوط به چندین سال پیش است. دانش‌آموزی داشتم که خوراکی‌های سایر دانش‌آموزان را سر بزنگاه، از کیفشان می‌دزدید؛ آن هم نه هر چیزی، بلکه فقط خوراکی‌هایی را که دوست داشت! این موضوع برای همه عادی شده بود. بچه‌ها هم «دله دزد» خطابش می‌کردند. من که به تازگی برای تدریس به آن منطقه رفته بودم، تصمیم گرفتم مدتی این دانش‌آموز و رفتارهایش را زیر نظر داشته باشم. یکی دو ماه شد که تمام رفتارها و حرکاتش را با دقت نگاه می‌کردم. یک روز، نقشه‌ای کشیدم تا متوجه شدم که علت این کار دانش‌آموزم چیست، به طوری که غرور او را خدشه‌دار نکنم.»

علی چگینی می‌افزاید: «متوجه شده بودم که از چه خوراکی‌هایی خوشش می‌آید برای همین، همان خوراکی‌ها را تهیه کردم و روی میزم گذاشتم. این دانش‌آموز هم در فرصتی مناسب تعدادی از این خوراکی‌ها را برداشت. همه چیز طبق نقشه پیش می‌رفت. وقتی زنگ تفریح به صدا در آمد و همه بچه‌ها بیرون رفتند به او گفتم که صبر کند. در کلاس را بستم و به او گفتم هر چه برداشتی را بیاور و روی میز من بگذار. اول این موضوع را انکار کرد، ولی با اصرار من، به این موضوع اعتراف کرد. ناگهان به من گفت که او و خانواده‌اش، در خانه چیزی برای خوردن ندارند و اگر در مدرسه نتواند برای خودش و خانواده‌اش غذا جمع کند، باید تمام روز را گرسنه بمانند تا روز بعد که بتواند غذا جمع کند.

این اعتراف غم‌انگیز دانش‌آموز بعد از مدت‌ها، آقا معلم را بشدت آشفته کرد، به طوری که تصمیم گرفت بعد از مدرسه، دانش‌آموز را به یک رستوران ببرد. او در ادامه می‌گوید: «به دانش‌آموزم گفتم که من همیشه برایت غذا تهیه می‌کنم به شرط آنکه تو دیگر از کیف کسی غذا و خوراکی برنداری. ظهر آن روز، او را به یک رستوران بردم و برایش چلوکباب خریدم. دانش‌آموزم در نهایت با چهار پرس غذا سیر شد و من بشدت از فقر این دانش‌آموز و خانواده‌اش غصه‌دار شدم، ولی تصمیم گرفتم تا جایی که می‌توانم کمکش کنم. بعد از اینکه این دانش‌آموز سیر شد، به من گفت که پدر، مادر و خواهر و برادرهایش نیز گرسنه هستند. من 6 پرس غذای دیگر برای ظهر و 6 پرس دیگر برای شبشان سفارش دادم.»

چگینی افزود: «من به او قول دادم که هر روز این کار را انجام دهم و پای قولم هم ایستادم. یک روز جگرکی، یک روز ساندویچی، یک روز فست‌فودی، هرجایی که در توانم بود او را می‌بردم تا گرسنه نماند و برای خانواده‌اش هم غذا تهیه می‌کردم. حتی بعضی وقت‌ها از خانه برایشان لقمه می‌گرفتم یا غذای خانگی درست می‌کردم. تمام این کارها به صورت مخفیانه انجام می‌شد و حتی مدیر، معاونان و دانش‌آموزان مدرسه، اطلاعی از این قرار روزانه ما نداشتند. تا اینکه یک روز و بعد از اینکه مدت‌ها این روند ادامه داشت، پدر و مادر دانش‌آموزم به دیدن من آمدند و گفتند که صاحبخانه می‌خواهد آنها را از خانه بیرون کند. من با دوستان خیرم صحبت کردم و موضوع را با آنان در میان گذاشتم. آنها برای پول اجاره خانه به والدین این دانش‌آموز کمک کردند و همچنین برای آنها یک کار خانگی دست و پا کردند. این خانواده با بسته‌بندی حبوبات و... توانستند از آن به بعد خودشان چرخ زندگی را بچرخانند. این‌گونه زندگی‌شان پیشرفت کرد. آنها رفته‌رفته توانستند برای خودشان خانه‌ای تهیه کنند.»

این معلم می‌گوید: «خوشحالم که توانستم به این دانش‌آموز کمک کنم. بعد از آن بود که مدیریت مدرسه از موضوع خبردار شد و به صورت مخفیانه از من تقدیر کردند تا غرور دانش‌آموز خدشه‌دار نشود.»

علی چگینی اما از سختی‌های کارش نیز سخن می‌گوید. از اینکه بارها استعفا نوشته، ولی گویی دستی او را نگاه داشته تا بماند برای دانش‌آموزانش؛ برای دانش‌آموزانی که کم‌توان ذهنی هستند و حتی گاهی اوقات، خانواده‌هایشان هم طردشان می‌کنند.

علی چگینی، 28 سال سابقه تدریس در مدارس استثنایی دانش‌آموزان با نیازهای ویژه (کم‌توان ذهنی) در مقطع دبیرستان را دارد که به آنها «با نیازهای ویژه» گفته می‌شود. او می‌گوید: «بچه‌های این نوع مدارس، مجمع‌الجزایر انواع رنج‌ها هستند و همکاران ما نیز، فرسوده‌های شغلی! بچه‌های با نیازهای ویژه اکثراً به دلیل کم‌توانی مالی خانواده‌هایشان، پا از مقطع دیپلم فراتر نمی‌گذارند و بیشتر مهارت‌های حرفه‌ای می‌آموزند.»

این معلم در تشریح اینکه چگونه دبیر مدارس استثنایی شد، می‌گوید: «دبیر زیستم در دبیرستان باعث شد مسیر زندگی‌ام به گونه‌ای عوض شود که من معلم دانش‌آموزان با نیازهای ویژه شوم تا به آنها کمک کنم. با وجود این، در روزهای اوایل خدمتم سه بار استعفا کردم. حتی در همان زمان، شغل دیگری هم پیدا کردم و قرار بود مدیرعامل یک شرکت شوم، ولی خودم هم نمی‌دانم چه شد که تصمیم گرفتم بمانم.»

چگینی می‌افزاید: «با تمام سختی‌ها، حقوق ما مثل بقیه معلم‌ها است. پیش از سال 1388 و قبل از اجرایی شدن نظام هماهنگ، حقوقمان 40 درصد نسبت به سایر معلمان بیشتر بود و بعد از آن با کاهش حقوق شدید مواجه شدیم. همچنین مبلغی بابت فوق‌العاده ویژه نیز به همکاران در آموزش و پرورش استثنایی تعلق نگرفت. درست است که تعداد دانش‌آموزان در هر کلاس مدارس استثنایی کم است؛ ولی باور کنید هر دانش‌آموز به اندازه 40 نفر از معلم انرژی می‌گیرد، برای همین است که فرسودگی شغلی در این حوزه زیاد است. با وجود این، ما عاشق کارمان هستیم در حالی که اصلاً دیده نمی‌شویم، حتی این بچه‌ها هم دیده نمی‌شوند. شاید کسی نداند یا نخواهد باور کند که برخی از این بچه‌ها بدسرپرست هستند؛ مخصوصاً وقتی به دوره دوم دبیرستان می‌رسند، مشکلاتشان عمقی‌تر نیز می‌شود. برخی از پدر و مادرها دیگر داشتن این بچه‌ها را تاب نمی‌آورند و از لحاظ روانی خیلی تحت فشار هستند.»

او می‌گوید: «یکی از دغدغه‌های این بچه‌ها آن است که بسیاری از خانواده‌ها، آنها را از اقوامشان مخفی می‌کنند. نکته دیگر، نیاز مالی شدید برخی خانواده‌ها است که با معرفی به بهزیستی نیز، هیچ کدام از نیازهایشان مرتفع نمی‌شود، حتی کمک‌های کمیته امداد هم اصلاً جوابگوی نیازهای آنها نیست و در حد داروهایشان هم نمی‌شود. در این چند سال کرونایی نیز شرایط برای دانش‌آموزانی که نیاز مالی داشتند سخت و سخت‌تر شد و از نظر روانی بشدت تحت فشار بودند. خدا را شکر که برخی خیرین به کمک آمدند و تا جایی که در توانشان بود به این بچه‌ها کمک کردند.»

این معلم دلسوز در ادامه تأکید می‌کند: «این دانش‌آموزان برای ایاب و ذهاب نیز دچار مشکل می‌شوند. وقتی مادر دانش‌آموز، در منازل، کارهای خدماتی انجام می‌دهد، چه توقعی می‌توان از آن داشت که بخشی از هزینه سرویس مدرسه را پرداخت کند؟ من دانش‌آموزی دارم که با دستفروشی تلاش می‌کند تا مسکن خانواده‌اش را تأمین کند و همچنین دانش‌آموزی که پدرش وکیل است و برایش گلخانه‌ای تهیه می‌کند که 14 نفر زیر دستش کار می‌کنند. من اینها را دیده‌ام و نمی‌دانم چه کسی قرار است به این بچه‌ها کمک کند.»

او از سویی دیگر، به مشکلات همکارانش نیز اشاره می‌کند و می‌افزاید: «من همکاری دارم که 38 سال است کار می‌کند و هنوز بازنشسته نشده است. جامعه فرهنگی از فقر ناراحت نیست؛ بلکه از تبعیض غصه دارد. برخی از همکاران ما برای گذران زندگی به شغل‌های دوم و سوم متوسل می‌شوند؛ در صورتی که یک معلم باید تمام فکر و ذکرش معطوف به آموزش به نسل آینده‌ای سرزمینش باشد. بیشتر هم به مسافرکشی روی می‌آورند. من حتی همکاری دارم که دستفروشی می‌کند! خیلی سخت است با 30 سال سابقه معلمی، مجبور شوی به کارهای دیگر روی بیاوری. حتی بعضی وقت‌ها رویمان نمی‌شود بگوییم فرهنگی هستیم؛ ما معلم‌ها فقط به درد ضمانت بانکی می‌خوریم!»

علی چگینی، در پایان می‌گوید: «سلام ما را به مسئولان برسانید و بگویید تا جایی که توان دارند، سعی کنند مشکلات فرهنگیان از جمله رتبه‌بندی حل شود. شرایط موجود، در شأن همکاران فرهنگی نیست.»

زهرا علی هاشمی/ ایران