هفت ماه به این ترتیب با من زندگی کرد تا این‌که سه روز پیش یک روز که به یک گاودار خانه رفته بودم مردی را مشاهده کردم که به نظرم آشنا می‌آمد. وقتی دقت کردم او را شناختم، زیرا وی همان محضر داری بود که حالا به صورت شاگرد گاوداری درآمده بود. من متوجه شدم که شوهرم سرم کلاه گذاشته است و آن شب به جای محضر‌دار شاگرد گاوداری را لباس پوشانیده و مرا قلابی عقد کرده است.  کریمی، رئیس پاسگاه شوهر این زن را احضار کرد. او به گناه خود اعتراف نمود و گفت اگر می‌خواستم تا روز بعد صبر کنم و محضردار واقعی پیدا کنم خواستگار پولدار تری برای این زن پیدا می‌شد و حالا هم حاضرم او را ببرم و رسما عقد کنم! در پاسگاه به این زن که صدف نام داشت تکلیف شد که اگر شوهرش رسما او را عقد کرد او نیز گذشت کند. زن گفت در صورتی حاضرم از شکایتم صرف نظر کنم که ده هزار تومان مهریه‌ام قرار دهد و حق طلاق و سکنا را به من بدهد و حق ازدواج مجدد از او سلب شود چون آزادی Freedom شوهر این زن مشروط به پذیرفتن این شروط بود وی قبول کرد و امروز دو نفری همراه ژاندارمری به محضر رفتند تا رسما ازدواج کنند.

16 فروردین1343

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.