نیمه شب وارد خانه ویلایی شدم و خودم را بالای سر زن تنها در اتاق خواب رساند و ...

با دریافت خبر، سوار خودروی کشیک قتل شدم و همراه دو افسر که از اداره جنایی آمده بودند، به محل جنایت رفتیم. اهالی مقابل خانه ویلایی جمع شده بودند. از افسران خواستم مردم را از صحنه دور کنند تا کار آگاهان جنایی و تیم بررسی صحنه جرم بتوانند راحت به بررسی صحنه بپردازند. ماموران کلانتری سعی کردند با دور کردن مردم از محل آنجا را خلوت کنند. وارد خانه ویلایی شدیم. افسران بررسی صحنه جرم در حال بررسی و اثربرداری از محل جنایت بودند.

کشف جسد زوج سالخورده

آنها گفتند جسد مرد 80 ساله را در سرویس بهداشتی خانه که در حیاط بوده، یافته‌اند و با انتقال به حیاط، از جسد اثربرداری کرده‌اند که نشان می‌دهد شیارهایی زیر گلویش وجود دارد و به احتمال قوی براثر خفگی به قتل رسیده است. به نظر می‌رسید ساعاتی از مرگش می‌گذرد. از آنها خواستم به‌خوبی اثر‌برداری کنند تا شاید ردی از قاتل به‌دست آورند. ماموران بررسی صحنه جرم گفتند عصای شکسته پیرمرد را در حیاط خانه و دندان مصنوعی او را در سرویس بهداشتی پیدا کرده‌اند که نشان می‌داد او با قاتل درگیر شده و بعد به قتل رسیده است. چند نفر داخل ساختمان بودند و گریه می‌کردند. با آنها که حرف زدم، متوجه شدم یکی از آنها نوه پیرمرد و بقیه دیگر اعضای خانواده‌اش هستند.

این همه ماجرا نبود افسران گفتند جسد همسر مقتول را در یکی از اتاق‌های خانه یافته‌اند. وارد اتاق شدم. جسد را نگاه کردم، دیدم چادری دور گردنش گره خورده و به نظر می‌رسید او براثر خفگی با همین چادر فوت شده است. روی دستانش آثار خراش دیده می‌شد و وسایل خانه به هم ریخته بود. بررسی اولیه جسد زن نشان می‌داد او با عامل جنایت درگیر شده و خراش‌های روی دستانش هم تائیدی بر همین موضوع است و به‌دلیل تنومند و جوان بودن قاتل نتوانسته در مقابل وی مقاومت کند و به قتل رسیده است. وسایل خانه به هم ریخته بود و به نظر می‌رسید قاتل برای یافتن وسیله یا چیز دیگری وارد اینجا شده و ابتدا پیرمرد را کشته و بعد سراغ زن صاحبخانه آمده و او را به قتل رسانده است.

سرقت پول و طلا از خانه مقتولان

دستور انتقال اجساد را به پزشکی قانونی دادیم و به تحقیق از نوه و دیگر اعضای خانواده مقتولان پرداختم. نوه‌اش گفت: پدربزرگ و مادربزرگم در این خانه تنها زندگی می‌کردند و هر روز برای سرکشی من یا دیگر اعضای خانواده به خانه‌شان می‌آمدیم و به کارهایشان رسیدگی می‌کردیم. ساعاتی پیش برای سرکشی به خانه‌شان آمدم. هر چه در زدم کسی جواب نداد. دل نگران شدم. بنابراین از روی دیوار به داخل حیاط پریدم. زمانی که وارد حیاط شدم، چند بار مادربزرگ و پدربزرگ را صدا زدم اما پاسخی از آنها نشنیدم. همین که می‌خواستم به سمت در ورودی خانه بروم ناگهان عصای شکسته پدربزرگ را در نزدیکی سرویس بهداشتی یافتم. ترس و دلهره‌ام بیشتر شد. به سمت سرویس بهداشتی رفتم و همین که در را باز کردم با جسد بابا بزرگ روبه‌رو شدم. ترسیده و شوکه شده بودم. زبانم بند آمده بود. حالم بد شد. بسختی از آنجا دور شدم. سراغ مادربزرگ رفتم که دیدم او نیز به قتل رسیده و جسدش در یکی از اتاق‌ها افتاده و همه جا به هم ریخته است. به سمت تلفن خانه رفتم به پلیس زنگ زدم و بعد در تماس با والدینم و دیگر اعضای خانواده از آنها خواستم هر چه سریع‌تر به خانه آنها بیایند. هنوز شوکه‌ام. باورم نمی‌شود آنها را کشته‌اند. آن دو مهربان و دوست داشتنی بودند. با کسی اختلاف نداشتد. نمی‌دانم چه کسی به خودش اجازه داده این‌چنین بی‌رحمانه دست به قتل آنها بزند.

بعد از ثبت گفته‌های او، به تحقیق از دیگر اعضای خانواده پرداختیم که دختران مقتولان گفتند مادرشان مقداری پول در خانه داشته که این پول‌ها همراه طلاهایش سرقت شده است. همین سرنخ کافی بود که مطمئن شویم قاتل با انگیزه سرقت وارد آنجا شده و این دو جنایت را رقم زده است.

دستور تحقیقات لازم را دادم. ماموران از همسایه‌ها تحقیق کردند اما آنها در این اواخر فردی مشکوک را اطراف خانه مقتولان ندیده بودند. حتی خانواده مقتولان نیز می‌گفتند والدینشان با کسی اختلاف نداشته‌اند و نمی‌دانند سارق چه کسی است.

با توجه به این‌که احتمال می‌رفت سارق، طلاهای سرقتی را برای فروش به طلافروش های سطح شهر ببرد موضوع را به طلافروشی‌ها اطلاع دادیم و مشخصات طلاهای دزدیده شده را در اختیارشان قرار دادیم و خواستیم به محض این‌که فردی برای فروختن طلاها نزدشان آمد پلیس را در جریان ماجرا قرار دهند. با گذشت سه ماه از جنایت، ماموران سرنخی به‌دست آوردند که نشان می‌داد ، طلای سرقتی در پشت ویترین مغازه طلافروشی در یکی از محله‌های شهر قرار دارد .

تصویر قاتل در دوربین طلافروشی

ماموران با جمع‌بندی این اطلاعات سراغ مرد طلافروش رفتند. او به پلیس گفت: گمان نمی‌کردم النگوهایی که خریده‌ام سرقتی باشد. سه ماه پیش مردی افغان در حالی که گریه می‌کرد وارد مغازه‌ام شد. آن‌قدر التماس کرد که همسر باردارش را به بیمارستان برده و فرزندشان به دنیا آمده اما به دلیل این‌که پولی برای پرداخت هزینه بیمارستان ندارد، آمده تا با فروش النگوهای همسرش این پول را تهیه کند. از او فاکتور خواستم که فاکتوری نداشت.

آن‌قدر التماس و گریه کرد که دیگر طاقت نیاوردم و النگوها را از او خریدم اما به او گفتم هر وقت پول بیاورد می‌تواند دوباره النگوها ر ا با خود ببرد. بنابراین طلاها را امانت نگهداشتم و نفروختم. تا این‌که امروز پلیس به مغازه‌ام آمدو اصل ماجرا را فهمیدم و متوجه شدم آن مرد افغان چطور فریبم داده و سرم کلاه گذاشته است. با اطلاعاتی که طلافروش در اختیارمان قرار داد، دوربین مداربسته مغازه را بازبینی کردیم که خوشبختانه تصویر آن روزی که قاتل برای فروش طلاها به این مغازه آمده بود همچنان در دستگاه ثبت بود .

قاتل آشنا بود

فیلم چهره قاتل را که یک جوان 32 ساله افغان بود نشان می‌داد. تصاویر او را در اختیار گشت‌های پلیس دادیم و حتی در محلی که مقتولان زندگی می‌کردند به همسایه‌ها نشان دادیم که چند نفری از همسایه‌ها او را شناختند و گفتند وی کارگر ساختمانی بوده و حتی چند بار هم برای کار به خانه مقتولان آمده بود. حتی پیرزن چند دست لباس و شلوار مردانه هم به او داده و هر از گاهی که او در ساختمان‌های محله کار می‌کرد برایش غذا می‌برد. دلش برای او که از خانواده‌اش دور بود می‌سوخت و به کارگر افغان کمک می‌کرد.با مشخص شدن هویت عامل جنایت، او تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و سرانجام دستگیر شد.

اعتراف قاتل معتاد

متهم افغان در بازجویی به پلیس گفت: در پی رفت و آمد برای کارهای تعمیراتی ساختمان به خانه این زوج سالخورده متوجه شدم آنها تنها زندگی می‌کنند. پیرزن چون من تنها بودم و دور از خانواده زندگی می‌کردم به من لباس و غذا می‌داد. او و شوهر ش خیلی مهربان بودند.

وی افزو د: اما من به آنها بد کردم. مدتی بود که در دام شیشه افتاده و معتاد شده بودم. همین حال و روز، باعث شد برای تامین هزینه اعتیادم دست به سرقت بزنم. نمی‌دانم چطور شد چشمانم را برروی خوبی‌های این زوج ایرانی بستم و تصمیم گرفتم از آنها سرقت کنم. قصد نداشتم آن دو را بکشم.

یک‌دفعه رخ داد. نیمه‌شب از بالای دیوار وارد حیاط شده و به داخل ساختمان راه پیدا کردم. پیرزن با دیدن من در اتاق خوابش شوکه شد. با تهدید از او خواستم طلاهایش را بدهد که تا با او کاری نداشته باشم که فریاد زد. با هم درگیر شدیم. چادری را برداشتم و با انداختن دور گردنش خفه‌اش کردم.

طلاهایش را به زور در آوردم و سراسیمه از خانه بیرون آمدم که پیرمرد را دیدم. با هم درگیر شدیم که عصایش شکست. کتکش زدم تا فریاد نزند همانجا با دستانم خفه‌اش کردم و جسد را داخل سرویس بهداشتی انداخته و فرار کردم.

طلاها ر ا هم فروختم و خرج مواد کردم. سرانجام خون آن دو دامن مرا گرفت و دستگیر شدم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اسماعیل برجسته - بازپرس جنایی دادسرای عمومی و انقلاب شهریار / جام جم

 

اخبار زیر را از دست ندهید:

سرباز در خانه اش خود را حلق آویز کرد + عکس

کار زشت و وقیحانه داماد و ساقدوش عروس در شب جشن عروسی/ سوسن دوست صمیمی من بود اما...

دختر وقتی از پنجره اتاق خواب را نگاه کرد پدر و مادرش را در وضعیت هولناکی دید / جزئیات یک واقعه تلخ

فیلم جستجو برای یافتن سرنخی از ناپدید شدن کودک 21 ماهه + عکس

اعتراض به بازیگر مشهور زن ایرانی بخاطر مجرد ماندن در 43 سالگی و واکنش وی

همسر بازیگر معروف ایرانی عکس جدیدش را با لب های خونی انتشار داد! +عکس

فیلم سیکاریو؛ یک زن خشن در جنگل خشونت مردانه +فیلم

 

وبگردی