وقتی بنفشه سرزده وارد خانه شد صحنه وحشتناکی از مادر و شوهرش دید
رکنا: از وقتی چشم باز کرد و خودش را شناخت زندگی با او سر ناسازگاری گذاشت. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد. بعد از این مصیبت تنها او ماند و مادری که به قول دیگران سر به هوا بود و خوشگذران.
پدرش کارگر تعمیرگاه بود و بر اثر یک حادثه جانش را از دست داد. بعد از مرگ پدر، صاحبکارش مقداری پول به عنوان حقوق و دستمزد و خسارت به آنها داد و دیگر هیچ. مادر بنفشه سواد چندانی نداشت اما در عوض خوشسر و زبان و تودلبرو بود. همین باعث شد بعد از مرگ شوهرش خواستگاران زیادی داشته باشد. ولی آنقدر زن بیسیاست و به قول همسایهها کوتهبینی بود که خواستگارانش بعد از چند ماه پشیمان شده و جا میزدند. این شد که اشرفخانم در کمتر از چند ماه به یک زن صیغهای برای مردان خوشگذران و هوسباز محله تبدیل شد. بالاخره نیز همین اتفاقها باعث شد زنان همسایه دیگر چشم دیدنش را نداشته باشند و تصمیم بگیرند تا او و دخترش را از آن محله بیرون کنند.
این زندگی کولیوار هر چند وقت یک بار تکرار میشد و بنفشه در فضایی چنین مسموم قد میکشید. 15 سال بیشتر نداشت که مادرش یک روز به خانه آمد و گفت: «یک خواستگار پولدار برات پیدا شده اگه باهاش ازدواج کنی هم خودت عاقبت به خیر میشی هم من از این آلاخون والاخونی و زندگی سگی نجات پیدا میکنم.»
بنفشه اما از حرفهای مادرش سر در نمیآورد. نگاهی به عروسکهای دورو برش انداخت و گفت: مامان من نمیخوام شوهر کنم. از ازدواج بدم میاد.
اشرف چشم غرهای به او رفت و گفت: من تصمیم میگیرم چی به صلاحته. میخوای مثل من بدبخت بشی؟ دارم بهت میگم یارو پولداره زنش دو سال پیش مرده و بچه هم نداره. تازه چون از تو سنش بیشتره قدرتو میدونه. لگد به بختت نزن.
یک هفته بعد ناصر به خواستگاری رفت. او مردی 40 ساله اما خوشقیافه بود و جوانتر از سنش نشان میداد با این حال بنفشه وقتی فهمید ناصر همسن پدرش است خیلی توی ذوقش خورد ولی با خود فکر کرد برای فرار از خانه مادر شاید ازدواج بهترین گزینه باشد.
یک ماه بعد بنفشه و ناصر پای سفره عقد نشستند. ناصر مرد پولداری بود و یک دل نه صد دل عاشق بنفشه شده بود. او مراسم عروسی مفصلی برگزار کرد و کلی طلا و جواهر برای زنش خرید. بعد هم همسرش را به خانهای مناسب و نوساز در یکی از محلههای مرکز شهر برد .
در همان روزهای اول زندگی مشترک، بنفشه از ناصر خواست ماهانه مبلغی را برای هزینه زندگی مادرش در نظر بگیرد تا او نیز بتواند بی دغدغه و راحت زندگی کند. وقتی موافقت شوهرش را گرفت این موضوع را به مادرش گفت و از او خواست تا دیگر دست از رفتار ناشایست گذشته بردارد و کاری نکند که باعث خجالت و شرمندگی او مقابل ناصر شود.
چند ماهی گذشت و همه چیز به خوبی پیش میرفت. حالا دیگر بنفشه احساس میکرد کمکم به ناصر علاقهمند میشود و از این بابت خوشحال بود و احساس خوشبختی میکرد. این احساس چند ماه بعد وقتی فهمید باردار شده شدت گرفت. ناصر هم از شنیدن این خبر خوشحال شد و کلی برای همسرش و بچهای که قرار بود به دنیا بیاید هدیه خرید.
بارداری بنفشه اما بسیار سخت بود. ویارهای شدید و حالت تهوع و خستگی و ناراحتیهای جسمی باعث شده بود نتواند به کارهای خانه برسد. به همین خاطر ناصر از مادرزنش خواست تا برای مراقبت و پرستاری از بنفشه به خانه آنها بیاید.
اشرفخانم نیز بدون معطلی ساکش را بست و به خانه دخترش رفت. هفتهها و ماهها از پی هم میگذشت و اشرف که عادت به این همه در خانه ماندن و کار کردن نداشت گاهی غری میزد و از خستگی شکایت میکرد. اما ناصر سعی میکرد هر از چند گاهی با خرید هدیه یا گردشی شبانگاهی تلافی زحمات او را کرده باشد.
بالاخره زمان وضعحمل بنفشه فرا رسید و در یک شامگاه گرم تابستانی پسرش به دنیا آمد. بنفشه زایمان سختی را تجربه کرد و همین موضوع باعث شد یک هفته در بیمارستان بستری شود. اما در نهایت خطر گذشت و مادر و پسر به خانه برگشتند.
ناصر از همه بیشتر خوشحال بود و برای خوشحالی همسرش از هیچ کاری کوتاهی نمیکرد. اما اشرف انگار چشم دیدن این همه خوشبختی دخترش را نداشت. گهگاه رفتارها و شوخیهای نامناسب او با دامادش دل بنفشه را به درد میآورد. گاهی اوقات چنان با طنازی و عشوهگری با دامادش صحبت میکرد که بنفشه از خجالت سرخ میشد. تا حدی که این اواخر چندین بار او به مادرش تذکر داده بود که در لباس پوشیدن و رفتارش حرمتها را رعایت کند اما اشرف هربار با حالت خاصی میگفت: «داماد محرم است من که نمیتونم توی خونه با چادر بگردم.»
بنفشه گاهی از این همه بیمبالاتی مادرش حرص میخورد اما نمیخواست حرمتها شکسته شود. بالاخره یک ماه بعد از زایمان اشرف بار و بندیلش را جمع کرد و به خانه خودش برگشت. اما در هفته یکی دو شب به خانه دخترش میآمد و برای کمک و نگهداری از نوهاش آنجا میماند.
این روال ادامه داشت و کمکم زن جوان احساس میکرد حریمی که بین مادرزن و داماد وجود داشت از بین رفته است. این ماجرا به حدی پیش رفت که بنفشه طاقتش تمام شد و بعد از یک دعوای مفصل با شوهرش از مادرش خواست دیگر به خانهاش نیاید.
اما این اتفاق باعث شد ناصر از مادرزنش حمایت کند و پس از یک درگیری شدید بنفشه نیز به حالت قهر از خانه خارج شد و با پسرش به خانه دوست خود رفت. اما این قهر سه روز بیشتر طول نکشید و بالاخره با نصیحتهای دوستش راضی شد به خانه برگردد. به همین خاطر بچه را پیش دوستش گذاشت و به خانهاش رفت. وقتی بنفشه سرزده وارد خانه شد از دیدن صحنه وحشتناکی که مقابل چشمانش بود در جا خشکش زد. مادرش و ناصر هم که انگار انتظار آمدن بنفشه را نداشتند وضعیتی به مراتب بدتر از زن جوان داشتند. بنفشه در یک لحظه به خودش آمد و شروع به داد و فریاد کرد او میخواست همسایهها را خبر کند تا آبروی شوهر و مادرش را ببرد اما ناصر جلو دوید و دستش را روی دهان او گذاشت. زن جوان فقط فریاد میکشید و تقلا میکرد. ناصر که از ترس آبرویش نمیفهمید چه میکند آنقدر دهان بنفشه را فشار داد که بالاخره از حال رفت و بدنش سنگین شد. وقتی ناصر رهایش کرد زن جوان روی زمین افتاد. دیگر نفس نمیکشید. ساعتی بعد بدنش سرد شد و ناصر بالای سرش نشسته و فقط گریه میکرد. مرد جنایتکار بالاخره تصمیم گرفت به اورژانس خبر دهد او با سناریویی ساختگی قصد داشت خود را بیگناه و مرگ بنفشه را بیماری نشان دهد اما چند روز بعد با بررسیهای تیم جنایی راز قتل زن جوان فاش شد .
اشرف وقتی شرح روز حادثه را داد، معلوم شد که بنفشه آن روز به خاطر ذهنیتی که از مادر داشت، اشتباه کرده است. داماد هم برای اینکه بنفشه را آرام کند اقدامی اشتباه تر انجام داد. اشرف وقتی متوجه قهر دختر میشود، تصمیم میگیرد که از آن شهر برود تا زندگی دخترش خراب نشود. آن روز هم سراغ دامادش میرود تا او را راضی کند به دنبال بنفشه و پسرشان برود و از طرف او با تنها دخترش خداحافظی کند اما حضور ناگهانی زن جوان در خانه ماجرا را طور دیگری رقم میزند.
شک را برطرف کنید
مرد در زمانی که همسرش دچار شک میشود وظیفه سنگینی برعهده دارد و بهترین کار رفع شک با توضیح کلامی و رفتاری است. در این مواقع عواملی که باعث شک همسر شده، باید حذف شود و مردان نباید به رفتار قبلی که باعث تشدید شک میشود ادامه دهند. در این پرونده ناصر اگر در دعوا سمت مادر زن را نمیگرفت و سعی در آرام کردن بنفشه داشت، هیچگاه زن جوان خانه را ترک نمیکرد. قهر بنفشه و بیاعتنایی ناصر باعث شد زن جوان اطمینان پیدا کند که شوهرش دیگر به او علاقهای ندارد. از سوی دیگر مردان باید توجه داشته باشند که زنان بعد از زایمان حساستر شده و نیاز به مراقبت بیشتری دارند. اگر در این ایام از سوی شوهر بیتوجهی ببینند دچار افسردگی شده و گاهی برای جلب توجه دست به اقداماتی میزنند که سرانجامی تلخ دارد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
مدیر مدرسه روستایی لاهیجان زن اولش را در چاه فضلاب کشت / این زن 3 روز در چاه زنده بود و التماس می کرد+ عکس قاتل و مقتول
مرگ تلخ کودک 12ساله در تیراندازی جشن عروسی
رفتار زشت معلم خصوصی با یک دختر / دیگر تحمل آن صحنه ها را نداشتم و ...
گزارش پرونده 2 تبهکار بی رحم که اعدام شدند + فیلم و عکس
فیلم و عکس های بی شرمانه از دختر برهنه در اتاقک کارگری / نگذارید آبرویم بریزد
وقتی بازیگر زن ایرانی با لباس عروسی به دنبال شوهرش می افتد! + عکس
سحر قریشی ممنوع الکار است؛ والسلام! +عکس و جزئیات
فیلم مرد مورچه ای؛ ابرقهرمان میکروسکوپی +فیلم و عکس
ارسال نظر