به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات جوان 18ساله ای است که هنگام سرقت یک دستگاه پراید با شاه کلید دست ساز، توسط نیروهای انتظامی سجاد مشهد در خیابان سیدرضی55 دستگیر و به پنجه عدالت سپرده شد.
این جوان معتاد و سابقه دار که مدعی بود در سرقت دومین پراید ناکام مانده است، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد گفت: پدرم مردی معتاد است که با جمع آوری ضایعات هزینه های اعتیادش را می پردازد، به همین دلیل مادرم با کارگری در منازل مردم مخارج زندگی ما را تامین می کند ولی پدرم با زورگویی و کتک کاری پول زحمت کشی مادرم را از او می گیرد و صرف اعتیادش می کند.
از روزی که چشم باز کردم، با این وضعیت در خانه رو به رو بودم. این آشفتگی و نابه سامانی موجب شد من و دو خواهرم در همان دوران ابتدایی ترک تحصیل کنیم.
13سال بیشتر نداشتم که روزی برای کمک به پدرم با او همراه شدم تا در بولوار امامت مشهد ضایعات جمع کنیم. آن روز در حالی که من داخل کیسه های زباله را جست و جو می کردم، پدرم با تیشه ای که همراه داشت، به سراغ پل های آهنی مقابل منازل مردم می رفت و با شیوه ای خاص پل ها را سرقت می کرد.
او سپس تیشه را به دستم داد و با آموزش چگونگی خارج کردن پل ها، از من خواست با همین شیوه پل ها را بیرون بکشم و داخل کیسه بگذارم. خیلی زود چگونگی سرقت پل ها را آموختم . هنگام خارج کردن چهارمین پل از بتن های سیمانی ،ناگهان صاحب منزل بیرون آمد و من از ترس پا به فرار گذاشتم ولی با فریادهای صاحبخانه اهالی محل مرا دستگیر کردند و در حالی اولین سابقه من رقم خورد که پدرم از دور شاهد دستگیری من بود و برای آن که خودش شناسایی نشود ،هیچ اقدامی برای آزادی من نکرد.
آن زمان مدت کمی را در کانون اصلاح و تربیت بودم و با گذشت شاکیان آزاد شدم اما بیماری روماتیسم مادرم مرا رنج می داد و من نمی خواستم او بیشتر از این کار کند و پول هایش را به پدرم بدهد.
به همین دلیل به مراکز مذهبی می رفتم و در آن جا جیب بری می کردم چون پدرم چگونگی کسب روزی حلال را به من نیاموخته بود. آن روزها با پول هایی که از جیب مردم می زدم، ابتدا مایحتاج زندگی را می خریدم و سپس باقی مانده پول ها را به خانه می بردم تا پدرم همه آن ها را از من نگیرد اما وقتی پدرم ماجرا را فهمید به شدت عصبانی شد و با کمربند به جانم افتاد.
از آن روز به بعد مجبور شدم سرقت های بیشتری انجام بدهم تا این که در 15سالگی برای دومین بار دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت شدم. چند ماه بعد وقتی از کانون آزاد شدم، یکی از دوستانم پیشنهاد سرقت موتورسیکلت را مطرح کرد و گفت که با مخدوش کردن پلاک موتورسیکلت می توانیم سرقت های بیشتری انجام بدهیم.
این بود که به همراه «میثم» به راه افتادیم تا موتورسیکلتی را در یکی از روستاهای اطراف مشهد سرقت کنیم ولی این بار نیز به محض سرقت موتورسیکلت توسط ماموران کلانتری شهرک مهرگان دستگیر شدیم و من برای سومین بار راهی کانون اصلاح و تربیت شدم.
خلاصه این بار نیز پس از آزادی همواره افکارم درگیر بیماری مادرم بود و من سعی می کردم با دعوا و مشاجره مقابل پدرم خودنمایی کنم تا او از بدرفتاری هایش دست بردارد ولی پدرم برای آن که مرا آرام کند، مقداری مواد مخدر سنتی به دستم داد و من دیگر مشاجره نکردم و به همراه دوستانم به استعمال مواد مخدر پرداختم.
گاهی از مواد مخدر پدرم می دزدیدم و گاهی نیز با ایجاد نزاع و درگیری او را مجبور می کردم مقداری مواد به من بدهد. در همین زمان وقتی با چند تن از دوستانم مشغول مصرف مواد مخدر بودیم، یکی ازآن ها پیشنهاد سرقت خودرو را مطرح کرد.
ابتدا یک پراید از خیابان سیدی سرقت و آن را اوراق کردیم و قطعات آن را به مالخر فروختیم اما زمانی که مشغول سرقت دومین پراید بودیم ،ماموران انتظامی رسیدند و مرا دستگیر کردند. شایان ذکر است، به دستور سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد) تحقیقات درباره این پرونده ادامه دارد. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی