نسرین که گریه می کرد به بازپرس گفت: وقتی پدرم درگذشت مادرم 3 بار ازدواج کرد و من در فضای بدی زندگی کردم تا اینکه به «لبخندهای» جوانی در مسیر مدرسه ام پاسخ دادم و بدین ترتیب ارتباط پنهانی من و ابراهیم آغاز شد. یک ماه از دوستی خیابانی ما نمی گذشت که تصمیم به ازدواج گرفتیم اما خانواده همسرم با عنوان این که «دختران خیابانی» ارزش زندگی ندارند به شدت با این ازدواج مخالفت کردند. از سوی دیگر هم ناپدری ام دوست داشت من هر چه سریع تر ازدواج کنم تا راحت باشد. وی افزود: ابراهیم بدون اجازه پدر و مادرش از من خواستگاری کرد. من که می دیدم یک نفر حاضر است به خاطر من از خانواده و موقعیتش بگذرد، خوشحال بودم ولی چون به سن قانونی نرسیده بودیم و شناسنامه هایمان عکس دار نبود با خواندن «صیغه محرمیت» به یکدیگر محرم شدیم. ۳ ماه بعد از این ماجرا خانواده ابراهیم پذیرفتند که به خانه آن ها رفت و آمد داشته باشم. هنوز مدت ۴ ماه از عقدمان سپری نشده بود که متوجه شدم باردار هستم. وقتی خانواده ابراهیم از این موضوع اطلاع یافتند دیگر تهمت ها و ناسزاها نثارم شد. آن ها می گفتند دختر خیابانی فرزند خیابانی هم به دنیا می آورد و با تهمت های خود کاری کردند که ابراهیم مرا رها کرد و به مکان نامعلومی گریخت. خانواده اش هم مدام می گویند از پسرشان اطلاعی ندارند. وی درپایان گفت: حالا بچه ام بی پدر مانده و خواستار پیدا شدن او هستم نمی دانم کجاست؟! من قرار است بزودی مادر شوم و نمی خواهم بچه ام بی پدر شود!

بنابه این گزارش؛ بازپرس دستور داد تا تحقیقات پلیسی صورت گیرد.