این آتش نشان شهید  را همسرش برای امداد رسانی به پلاسکو فرستاد+عکس

مرد آتش‌نشان از ساختمان بیرون آمد تا بار دیگر وارد شود اما به دقیقه نرسیده بود که ناگهان ساختمان 17 طبقه جلوی دیدگان بهت زده‌اش به یکباره ویران شد. همه حاضران شوک زده فریاد می‌کشیدند و... اما آتش‌نشانان فداکار که بی‌محابا دل به آتش زده بودند در آنجا گرفتار شدند.

یکی از آن 16 مرد غیور هم «شهید علی مستوفی» بود که آن روز به‌عنوان نیروی کمکی از ایستگاه 31 خیابان دماوند داوطلبانه به ساختمان پلاسکو آمده بود تا به همنوعانش خدمت کند. اما جانش در ساختمان پلاسکو ماند. او متولد 19 مرداد سال 63 بود و پنج سال قبل ازدواج کرده بود. بچه آخر خانواده 5 نفره‌شان بود و همه دوستش داشتند.

رضا که سیاهپوش برادر آتش‌نشانش است با یادآوری هولناک‌ترین پنجشنبه آخر دی ماه 95 گفت: «آن روز را خوب به خاطر دارم. شرایط پراسترسی بود. وقتی از ماجرای پلاسکو خبردار شدیم سوار موتور شدم. باید برادرم را پیدا می‌کردم.مادرم دائم با نگرانی و گریه زنگ می‌زد و سراغ علی را می‌گرفت. اما چه می‌توانستم بگویم. وقتی شنیدم ساختمان پلاسکو آتش گرفته دل توی دلم نبود. زن برادرم نگران بود. می‌گفت تلفن همراه علی در دسترس نیست. تا به خیابان جمهوری برسم دو بار تصادف Crash کردم.اما وقتی رسیدم ساختمان ویران شده و هیاهویی بود. «برادرم در ساختمان مچاله شده گیر افتاده بود. دعا می‌کردیم که زنده باشد اما وقتی همکارش گفت او آخرین نفری بود که علی را هنگام بالا رفتن از ساختمان دیده، دنیا روی سرم خراب شد. با این حال سعی می‌کردم امید داشته باشم چرا که نمی‌خواستم خانواده‌مان را نگران کنم.اما همسر برادرم گفت خودش او را بدرقه کرده تا برای کمک به ساختمان پلاسکو برود چرا که می‌دانست نیروهای امدادی کم هستند.

لحظه‌ها برایمان درآن چند روز به اندازه ماه و شاید سال می‌گذشت. بدترین و تلخ‌ترین زمان هم موقعی بود که از رسانه‌ها اعلام شد روز پنجشنبه مراسم تشییع جنازه شهدای آتش‌نشان است. نمی‌دانید در خانه ما چه غوغایی بود. به طور حتم خانواده سایر آتش‌نشان‌ها هم شرایط ما را داشتند. چرا که هنوز پیکر عزیزانمان از آوار بیرون نیامده بود و ما حتی یک درصد احتمال می‌دادیم شاید یکی از گرفتاران در ساختمان زنده مانده باشد. با همین امید روزهای نفسگیر را می‌گذراندیم ولی یادآوری‌اش هم جگرمان را می‌سوزاند. اما فقط می‌خواهم بدانم چرا خیلی زود و قبل از پیدا شدن پیکر شهدا دستور دادند که مراسم تشییع برگزار شود؟ فقط بخاطر اینکه دستور رسیده بود که باید زودتر این آواربرداری تمام شود، باید هر تصمیم سریعی اتخاذ می‌شد؟ قرار بود به ما تابوت خالی تحویل دهند؟ اگراین مراسم برگزار می‌شد و سپس پیکرهای عزیزان ما به‌دست می‌آمد چه جوابی می دادند؟ کاش کمی خودشان را جای ما می‌گذاشتند. باورتان نمی‌شود چه فشار و استرسی تحمل کردیم.سخت‌ترین لحظاتی که ممکن است در زندگی هرکسی به وجود بیاید چشم انتظاری برای شنیدن خبر زنده یا مرده بودن عزیزش است؟ بازهم خداروشکر این مراسم برگزار نشد و پیکرهای آتش‌نشان‌های فداکار و کارگرهای ساده کشف شد و پس از آن کارهای تشییع جنازه انجام شد. اما باید بگویم که پیام رهبرانقلاب و مسئولان قوا و همدلی مردم و تشییع جنازه شکوهمند و همراهی مردم و مسئولان برای دل زخم خورده ما مرهمی بود تا کمی آرام گیریم.برادر آتش‌نشان شهید ادامه داد: علی عاشق کارش بود و خودش این شغل را انتخاب کرد. دانشجوی رشته ایمنی و بهداشت بود و همیشه می‌خواست موفق باشد و به دیگران کمک کند. همیشه هم داوطلبانه به مأموریت می‌رفت. در زمان‌های فراغتش برای افرادی که بیکار بودند اشتغالزایی می‌کرد تا درآمدی داشته باشند. به قدری خنده رو و شوخ طبع بود که وقتی در جمعی حضور داشت هیچ‌کس یاد ناراحتی‌ها ومشکلاتش نمی‌افتاد. اما باورکنید برادرم مظلومانه از بین ما رفت. ای کاش این فداکاری و ایثارگری‌های آتش‌نشان‌های سختکوش مورد توجه قرار گیرد و حداقل شهید شناخته شوند چرا که آنها با جان و دل تن به آتش زدند و سوختند. درعین حال از مسئولان انتظارداریم کار همکاران برادر شهیدم هرچه سریعتر در رده‌بندی مشاغل سخت و زیان آور قرار گیرد و خانواده‌های آنها شرایطی مثل ما را تجربه نکنند چرا که تحمل این شرایط و تنش‌ها نفسگیر است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

سمانه شهباز