مردی دختر 15 ساله اش را فروخت / مادرم خودکشی کرد !

به گزارش رکنا، خانم جوانی با چهره پریشان و صورتی کبود وارد اتاق مشاوره شد در حالی که سعی داشتم آرامش کنم، نگاه غم‌بارش را به زمین دوخت و بعد از اندکی سکوت، سرگذشت زندگی‌اش را این‌گونه برایم بازگو کرد.

از همان دوران بچگی از پدرم می‌ترسیدم. هیچ‌وقت با هم میانه خوبی نداشتیم. پدرم همیشه با دوستان هم‌شکل خودش وقت می‌گذراند. بساط شب‌نشینی‌ها و خوشگذرانی‌هایشان در زیر زمین منزلمان همیشه به راه بود. مادرم هم مثل یک کلفت در خانه همسایه کار می‌کرد تا مبادا از گرسنگی کارمان به گدایی بکشد. بد‌دهنی، توهین و کبودی سر و صورت و بدن تنها خاطره‌ایی است که از این ۲۰ سال زندگی در خانه پدرم به یاد می‌آورم تا جایی که به‌ خاطر دارم مادرم همیشه به علت آینده ما سکوت می‌کرد و این سکوتش پدرم را جری‌تر کرده بود به خاطر همین اخلاق تند و بی‌مسئولیت بودن پدرم، خواهر بزرگم زود ازدواج کرد و من ماندم و برادر کوچکم که باید هر روز سناریوی غمگین نعشگی و عربده‌کشی پدرم و کتک خوردن مادرم را تماشا می‌کردیم.

چند وقتی به همین منوال گذشت وقتی از مدرسه به خانه برگشتم از پشت در صدای افراد ناشناسی به گوشم رسید درست همان اتفاقی که همیشه از آن واهمه داشتم بالاخره به سرم آمد. مرد جوانی به همراه خانواده‌اش که گویا از فامیل‌های دور پدرم بودند به خواستگاری ام آمده بودند‌. پدرم بدون این‌ که نظرم را بپرسد قرار و مدار عقد و عروسی را گذاشته بود. مادرم اشک‌هایم را می‌دید و غصه می‌خورد اما جرأت اعتراض نداشت. چند ماه بعد از عقد متوجه شدیم کیارش شغل اصلی‌اش ساقی مواد بوده و آتش این منجلاب دامن خودش را هم گرفته است با وجود این‌که ۱۵ سال بیش‌تر نداشتم اما پدرم در قبال دریافت مواد حاضر شده بود من را بفروشد و به‌ راحتی آب خوردن خط سیاه نگون بختی را پیشانی نوشتم کند تا آن روز مادرم سکوت کرده بود ولی بعد از فهمیدن اعتیاد نامزدم، خودش را به آب و آتش زد تا سرنوشتم مثل سرنوشت خودش تباه نشود به خاطر همین کار هر روز پدرم کتک زدن مادرم و شکستن وسایل منزلمان بود. دق و دل‌اش را این‌گونه سر مادر بیچاره‌ام خالی می‌کرد.

چند سالی گذشت تازه دیپلم گرفته بودم که دوره آرایشگری را پیش یکی از دوستان مادرم گذراندم و گوشه حیاطمان را آرایشگاه درست کردم و با کمک مادرم و خواهرم وسایل آرایشگاه را خریداری کردم. مادرم هم مغازه لباس فروشی راه انداخته بود و اوضاع داشت کم‌کم بهتر می‌شد پدرم هم وقتی می‌دید پول موادش جور شده کمتر مادرم را اذیت می‌کرد هر چند که مادرم در تمامی این سال‌ها بارها تصمیم به جدایی گرفته بود اما از ترس جانش قدم از قدم نمی‌توانست بردارد تا این‌که چند ماه پیش به طور ناگهانی دست به خودکشی زد و خودش را از این زندگی فلاکت بار خلاص کرد.

اکنون من مانده‌انم و غم فقدان مادرم، نمیدانم چگونه با این مصیبت کنار بیایم بعد از این اتفاق، پدرم همه وسایل مغازه مادرم و لوازم کارم را فروخته و با هر اعتراضی شروع به بد‌دهنی و کتک زدن می‌کند با این اتفاقات روز به روز عصبی‌تر شده و افسرده‌گی‌ام را تشدید کرده است. بعد از رفتن مادرم دیگر تاب و تحمل این کشمکش‌ها را ندارم، اعتماد به نفسم را از دست داده‌ام و احساس می‌کنم موجود بی‌ارزشی بیش نیستم با این افکار ناامید کننده‌ایی که به سراغم آمده، می‌ترسم روزی دست به کاری بزنم که پایان خوشی نداشته باشد.

نظر کارشناس تشخیص:

اعتیاد مشکلات فراوانی در زندگی خانوادگی ایجاد می‌کند و به همین دلیل، کودکان اعتیاد در محیطی پر از تشنج بزرگ می‌شوند. این کودکان همواره در حال تماشای دعوا و درگیری میان والدین هستند و خانه‌ای که قرار است پناه‌گاه آرامش و امنیت برای آن‌ها باشد به محیطی ناامن تبدیل می‌شود به همین دلیل احساس ترس و ناامنی در آن‌ها شکل می‌گیرد و تا بزرگسالی ادامه می‌یابد.

تاثیر اعتیاد بر کودکان مساله مهمی است که در همه خانواده‌های درگیر اعتیاد باید مورد توجه قرار گیرد چرا که کودکان بسیار آسیب‌پذیر هستند. میزان آگاهی خانواده در طرز رفتار با کودکان، موقعیت اجتماعی خانواده، وضعیت مالی، اندیشه و باورها، آداب و رسوم، ایده‌‌آل‌ها و آرزوهای والدین، تاثیر فراوان دارد بنابراین کودکانی که والدین معتاد دارند نسبت به کودکان دیگر خشم و عصبانیت بیش‌تری از خود نشان می‌دهند این پرخاشگری بیش از حد ممکن است با کمبود اعتماد به نفس نیز همراه باشد.

تهیه و تنظیم: آمینه آژ کارشناسی ارشد روان‌شناسی و مشاور و مددکار کلانتری ۱۷ رشت