زن تنها تسلیم وسوسه نیت شوم مردان شیطانی در خودرویش شد
رکنا: زن ۳۶ ساله درباره سرگذشت خود گفت: ۱۲ ساله بودم که مادرم بر اثر ابتلا به بیماری از دنیا رفت و من به نوعی امور خانه داری را در همان سن کودکی به عهده گرفتم اما گویی بخت با من یار نبود و ۵ سال بعد نیز درحالی پدرم را از دست دادم که خواهر و برادر کوچک ترم به مراقبت های من نیاز داشتند.
به گزارش رکنا، خلاصه از همان سن نوجوانی برای تامین مخارج زندگی وارد بازار کار شدم و با درآمد اندکی که از فروشندگی در یک مغازه پوشاک به دست می آوردم، برادر و خواهرم را سروسامان دادم و آن ها را به خانه بخت فرستادم. حالا دیگر ۲۶ بهار از عمرم گذشته بود که روزی در خانه خواهرم با یکی از همسایگان آن ها آشنا شدم.
«عاطفه خانم» که مرا در همان برخورد اول زنی با غیرت می خواند، چند روز بعد به خواستگاری ام آمد تا نظر مرا درباره برادر شوهرش بپرسد! او گفت: «ساسان» چند سال قبل از همسرش جدا شده و اکنون نیز اقامت یکی از کشورهای اروپایی را دارد. من هم که دیگر باید سروسامان می گرفتم پیشنهاد اورا پذیرفتم و به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم.
«ساسان» اگرچه ۲۱ سال از من بزرگ تر بود اما چون خیلی به سر و وضع خودش می رسید، از نظر ظاهری خیلی جوان تر از سن و سالش به نظر می آمد.
او مدعی بود تا زمانی که شغل مناسبی پیدا کند از دولت آن کشور بیمه بیکاری دریافت می کند.
بعد از انجام مراسم عقدکنان، او مرا به تهران برد و بعد از چند ماه دوباره به همان کشور اروپایی رفت.
او یک سال بعد به تهران آمد و مرا نیز به طور قانونی به اروپا برد اما من یک ماه بیشتر نتوانستم آن جا طاقت بیاورم چرا که نه به فرهنگ آن ها علاقه مند بودم و نه می توانستم تبعیض های اجتماعی بین افراد مهاجر را تحمل کنم این بود که «ساسان» در حالی مرا به نزد خواهر و برادرم بازگرداند که پسرم را باردار بودم ولی همسرم در آن کشور ماند و من در یک خانه اجاره ای به تنهایی با پسر خردسالم زندگی می کردم تا این که بالاخره بعد از حدود ۳ سال به نزد ما آمد ولی تنها دارایی اش را که یک منزل مسکونی بود به نام مادرش سند زد چرا که همسر اول او همه دار و ندارش را به خاطر مهریه از او گرفته بود و «ساسان» نمی توانست به من هم اطمینان کند!
با وجود این من هیچ گاه به رفتار همسرم اعتراض نکردم و به اوحق می دادم اما متاسفانه او ۶ ماه بعد از این ماجرا به طور ناگهانی دچار «ایست قلبی« شد و از دنیا رفت.
در این میان مادر «ساسان» با فروش منزل مسکونی، ۱۲۰میلیون تومان به عنوان ارثیه به من داد که من هم با آن پول، یک دستگاه پراید مدل پایین خریدم و بقیه را نیز منزلی رهن کردم.
دیگر مجبور بودم با پراید در تاکسی مسافرکشی کنم تا مخارج زندگی ام تامین شود.
در همین حال ناگهان با اتمام مهلت قرارداد منزل، صاحبخانه ام مبلغ رهن را یک باره به ۱۵۰ میلیون تومان افزایش داد و بدین ترتیب چنان در تنگنای مشکلات اقتصادی قرار گرفتم که روح و روانم به هم ریخته بود.
در این وضعیت بود که فردی به سراغم آمد و زمانی که متوجه شرایط زندگی ام شد، پیشنهاد کرد برای هر بار جابه جایی مواد مخدر یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان می پردازد.
من هم که پشت و پناهی نداشتم و درآمدم با مسافرکشی کفاف هزینه ها را نمی داد، به ناچار پیشنهاد او را پذیرفتم چرا که نمی خواستم در دام نیت شوم مردان هوسران گرفتار شوم تا اینکه دستگیر شدم .
ارسال نظر