محمد مهدی فرخی را می شناسید؟ / او در 15 سالگی فرشته شد + عکس

به گزارش رکنا؛ «باورم نمی‌شد که پسر 15ساله‌ام فوت شده و دیگر برنمی‌گردد. به خاطر همین اول با اهدای عضو مخالفت کردم؛ اما وقتی فهمیدم مرگ مغزی علاجی ندارد، با جان و دل موافقت کردم تا اعضای بدن پسرم به بیماران نیازمند اهدا شود.» این بخشی از حرف‌های مردی است که همین چند روز قبل اعضای بدن پسرش را که در جریان یک حادثه دچار مرگ مغزی شده بود به 4 بیمار نیازمند اهدا کرد. اما او و همسرش چطور چنین تصمیمی گرفتند و حالا چه احساسی دارند؟

خانواده فرخی که در شهرستان مهاجران، واقع در استان همدان زندگی می‌کنند تا همین چند روز قبل 3 فرزند داشتند. 2 دختر و یک پسر 15ساله به نام محمدمهدی . پسر نوجوان روز  8آبان همراه با یکی از دوستانش سوار موتورسیکلت شد تا به صحرا برود. آنها ساعتی نزد دوست‌شان بودند و وقتی کم‌کم هوا در حال تاریک شدن بود تصمیم گرفتند که به خانه برگردند. وقتی آنها به راه افتادند هوا تاریک شده بود و به همین دلیل با احتیاط بیشتری حرکت می‌کردند. دوست محمدمهدی راکب موتورسیکلت و او ترک‌نشین بود. هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودند که بنابر دلایل نامعلوم موتورسیکلت از مسیر منحرف و در کنار جاده واژگون شد. دوست محمدمهدی از جایش بلند شد اما در تاریکی شب به درستی معلوم نبود که چه بر سر محمدمهدی آمده است. او بی‌حال روی زمین افتاده و ظاهرا سرش آسیب دیده بود. جاده روستایی که این حادثه در آنجا اتفاق افتاده بود تاریک و خلوت بود و در آن ساعت از شب هیچ‌کس از آنجا عبور نمی‌کرد که به آنها کمک کند. پسر نوجوان دقایقی منتظر ماند تا اینکه موتورسواری که از آنجا می‌گذشت با دیدن واژگونی موتورسیکلت به کمک 2 پسر نوجوان رفت.

دقایقی از این حادثه می‌گذشت که محمدمهدی به بهداری مهاجران منتقل و همزمان ماجرا به پدر و مادرش خبر داده شد. پسر نوجوان وضعیت خوبی نداشت. ضربه‌ای که بر اثر سقوط از موتورسیکلت به سر او اصابت کرده بود شدید و باعث خونریزی داخلی شده بود. در چنین شرایطی بود که پسر نوجوان به بیمارستانی در همدان انتقال یافت تا تلاش‌ها برای نجاتش در آنجا ادامه پیدا کند. هرچه می‌گذشت سطح هوشیاری محمدمهدی کمتر می‌شد و او در کما بود؛ با این حال کادر پزشکی همه تلاش‌شان را برای نجات او انجام دادند. چند روز از بستری‌شدن پسر نوجوان در بیمارستان می‌گذشت که او دچار مرگ مغزی شد. در این شرایط احتمال بازگشت وی به زندگی نزدیک به صفر بود و بهترین کار اهدای اعضای بدنش به بیماران نیازمند بود. در این شرایط کادر پزشکی این موضوع را با پدر و مادر محمدمهدی در میان گذاشتند. پذیرش این واقعیت تلخ برای آنها دشوار بود. با وجود اینکه مادر محمدمهدی با این پیشنهاد موافقت کرد اما پدرش به‌دلیل اینکه امیدوار بود پسرش به زندگی برگردد با اهدای عضو مخالفت کرد. به همین دلیل بیمار مرگ مغزی چند روز دیگر در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری بود تا اینکه او نیز قانع شد که پسرش دیگر به زندگی برنمی‌گردد و سرانجام رضایت‌نامه را امضا کرد.

چرا اعضای پسرم را اهدا کردم

محمد فرخی، پدر محمدمهدی پس از حادثه‌ای که برای پسرش اتفاق افتاد، روزها و شب‌های سختی را گذرانده است و هنوز باورش نمی‌شود که پسرش را از دست داده است. او در این‌باره می‌گوید: نخستین مرتبه‌ای که پزشکان گفتند محمدمهدی دچار مرگ مغزی شده من باورم نمی‌شد. با اینکه همسرم همان ابتدا موافقت کرد اما من دلم راضی نمی‌شد و می‌گفتم شاید معجزه‌ای اتفاق بیفتد و پسرم به زندگی برگردد. بعد از آن 3 مرتبه دیگر هم اهدای عضو را مطرح کردند اما من باز هم مخالفت کردم تا اینکه یک روز با خودم خلوت کردم و از خدا خواستم که راه درست را جلوی پایم بگذارد. آن روز بود که به دلم افتاد که بهترین کار اهدای اعضای بدن پسرم به بیماران نیازمند است. همان روز بود که رضایت‌نامه را امضا کردم و پسرم از همدان برای اهدای عضو به تهران منتقل شد.

او درباره اعضای اهدایی پسرش می‌گوید: به ما گفتند که 4عضو اصلی شامل: قلب، کلیه‌ها و کبد محمدمهدی جداسازی و به بیماران نیازمند اهدا شده است و حالا هم از تصمیمی که گرفته‌ام راضی‌ام و مطمئنم که روح پسرم از این کار شاد شده است.

خوشحالی محمدمهدی از اهدای عضو

مریم فرجی، مادر پسر نوجوان هم با اینکه داغدار پسرش است اما می‌گوید یکی از نزدیکانش خواب محمدمهدی را دیده که او از این تصمیم راضی و خوشحال است. او در این‌باره می‌گوید: پسرم بعد از انتقال به بیمارستان به کما رفت و شوهرم گمان می‌کرد که او به زندگی برمی‌گردد و به همین دلیل با اهدای عضو مخالف بود. اما کمی بعد وقتی متوجه ماجرا شد به او گفتم که تو هم راضی باش تا پسرمان بیش از این در بیمارستان اذیت نشود و او هم به انجام این کار رضایت داد.

این مادر داغدار ادامه می‌دهد: در این مدت یک شب محمدمهدی به خواب یکی از اقوامم آمد. او خوشحال بود و می‌گفت به پدرم بگویید بی‌تابی نکند. من خوشحالم و جایم خوب است. این خواب باعث شد که ما هم به آرامش برسیم و من هنوز احساس مادرانگی‌ام را نسبت به او دارم. چند روز قبل هم به ما خبر دادند که قلب پسرم به مشهد فرستاده شده و حال بیمارانی که اعضای بدن پسرم به آنها پیوند زده شده خوب است.