قتل عام خانوادگی به دست دامادهای عصبانی + نظر کارشناسی
حوادث رکنا:دلایل افزایش قتلعام خانواده همسر توسط دامادهای خشمگین را برسی میکند
به گزارش رکنا؛ وقوع ۱۲ جنایت خانوادگی در ششماه گذشته توسط دامادها در شهرهای مختلف، نشان میدهد شرایط حاکم بر زندگی برخی زوجین وضعیت مطلوبی ندارد و نیازمند آموزش و رفع مشکلات اساسی موثر بر وقوع این جنایتهاست. نکتهای که دکتر علی نجفیتوانا، جرمشناس، دکتر عزیزا... تاجیکاسماعیلی، روانشناس و سمیهکریمیان، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در گفتوگو با جامجم بر آن تاکید میکنند.
نجفیتوانا با بیان اینکه اظهار نظر درخصوص هر نوع خشونت و جنایتی مستلزم مطالعه شرایط سنی مرتکب جرم، عوامل ارتکابخشونت، سابقه عداوت، اختلاف و بسیاری مسائل دیگر است، گفت: «شرایط حاکم بر کشور، وجود مسائل اقتصادی اجتماعی و فرهنگی، آمار بالای بیکاری و نبود شغل برای مردان جوان ازدواجکرده، باعث درگیری لفظی، دخالت والدین، اطرافیان و درنهایت جنایت میشود. در این میان، به نقش مهم تورم نیز باید توجه داشت. با افزایش قیمتها، دستمزدهای ثابت، کفاف نیازهای خانواده را نداده و موجب بروز التهاب روحی و روانی میشود که این التهاب بهدلیل وجود فرزندان رو به افزایش بوده و وقوع ناآرامی در میان اعضای خانواده را رقم میزند. عامل فرهنگی، اثر تمامکنندهای در کنار سایر عوامل دارد. وجود چشموهمچشمی در جامعه، دنبالکردن الگوهای فرهنگی وارداتی و مطابقت نداشتن معیارهای فرهنگی جامعه با الگوهای نداشته ملی، تنوعطلبی را رواج داده و موجب بروز اختلاف و چالش میان زوجین میشود.»
وی با اشاره به یک عامل مهم افزود: «در کنار این 3 عامل، عامل ثانویه دیگری را هم باید بررسی کرد. سه عامل یادشده، موجب درگیری کلامی، سوءتفاهم و نارضایتی زوجین از یکدیگر در کانون خانواده شده و باعث میشود نتوانند بحران را با گفتمان مدنی و گفتوگوی دوطرفه درونخانوادگی حلوفصل کنند. ضمن اینکه طی چند دهه گذشته، اختلاف جناحها با یکدیگر و تحریم و اثرات روحی ناشی از آن بر زندگی افراد تاثیر گذاشته است. این عوامل، التهاب درون خانواده را افزایش داده و با بروز اولین جرقه ناسازگازی، توان مدیریت خانواده نزد افراد بهویژه مردان تقلیل مییابد. مرد بهدلیل درگیری با شرایط خارج از خانه، آماده واکنش است و پس از ورود به خانه، همسر توقع دارد شوهرش نیازهای جنسی و عاطفی او را تامین کند درحالیکه مرد بهدلیل التهاب ناشی از روابط اجتماعی، بیکاری، گرانی و مشکلات فرهنگی، توان برآوردهکردن این توقع را ندارد و واکنش نامناسبی از خود نشان میدهد. درنتیجه زن بدون درک شرایط شوهر و مطالعه اثر عمومی این عوامل بر رفتار او، با واکنشهای کلامی تند یا قهر و خشونت جنسی یا عاطفی، سعی میکند با شوهر روابط عادی نداشته باشد. مرد نیز بدون درک این حالات، واکنش تند نشان داده و زن در ادامه، از اعضای خانوادهاش مشاوره دریافت میکند. در چنین شرایطی، خانوادهها معمولا فرزندان خود را محق دانسته و موجب موضعگیری زن و شوهر نسبت به هم میشوند. نتیجه آنکه اختلافات عمیقتر شده و ممکن است با قهر زوجه، بازنگشتن زوج به خانه و خیانت آنها به یکدیگر نابسامانی خانوادگی تشدید و موجب توسل آنها به خشونت شود. در چنین فرآیندی، مرد بهطور مستقیم یا با استفاده از عوامل خارجی، همسر و حتی فرزندانش را با استفاده از سلاح گرم یا سرد مورد ضربوجرح قرار داده یا به قتل رسانده یا زن با استفاده از فرد دیگری، شوهر را به قتل برساند.»
این جرمشناس درخصوص حد و حدود دخالت خانوادهها در روابط میان زوجین اظهار کرد: «ما با کمبود و فقر فرهنگی در مدیریت والدین بر فرزندان ازدواجکرده مواجه هستیم و بسیاری از خانوادهها نمیدانند با تکیه بر چارچوب ادبیات همراه با احترام و منطق میتوان اختلاف میان زوجین را مرتفع کرد. در این زمینه باید فرهنگسازی کرد و والدین باید آموزشهای لازم را از طریق رسانهملی، نهادهای عمومی مانند شهرداری و مشاور خانواده دریافت کنند. تا زمانی که در کشور، فقر برخورد صحیح با مشکلات وجود دارد و شاهد استمرار مشکلات فرهنگی و اجتماعی هستیم، باید منتظر وقوع حوادث بدتر از این بود.»
مهارت حل بحران، حلقه مفقوده روابط زوجین
دکتر تاجیکاسماعیلی نیز با اشاره به اینکه دامادهای قاتل، شخصیت رشدیافته ندارند، گفت: «آنها در زمان بروز اختلاف و خشم در زندگی مشترک هیچ حد و مرزی برای رفتار خود قائل نیستند و رفتارهای مخرب دارند. افرادی که کنترل اخلاقی در آنها شکل نگرفته و از نظر شخصیتی رشد نکردهاند، با بروز کوچکترین اختلاف، تصور میکنند مجازند مرتکب هر خشونتی شوند. این افراد بهدلیل شخصیت ضداجتماعی خود، قائل به رعایت هیچ مرز و هنجاری نیستند و بهراحتی تمام اخلاقیات را پشتسر گذاشته و با کوچکترین مشکل، پرخاش کرده و در مواردی مرتکب قتل میشوند درحالیکه زوجین باید مهارت گفتوگو و حل بحران داشته باشند، نه اینکه مرتکب خشونت حتی از نوع قتل شوند.»
وی افزود: «افراد مستبد و خودرای، حاضرند خود را به ورطه نابودی بکشانند اما با کسی مشورت نکنند. اغلب مردان این نوع تفکر کلیشهای را دارند و تصور میکنند افراد بیمار باید به روانشناس و مشاور مراجعه کنند. حتی در مواردی میگویند خودم به هزار نفر مشاوره میدهم و نیازی به مشورت کسی ندارم. درحالیکه این تصور غلط است و افراد دارای عقل سالم برای حل مشکلات و تعارضات زندگی خود به مشاور مراجعه میکنند. چنین افرادی با بروز مشکل در زندگی خود، نه قانون را درک میکنند و نه وجدان قانونی در وجود آنها رشد کرده است. پختگی و بلوغ فکری ندارند و با بروز مشکل دست به جنایت میزنند. وقتی دو نفر توان زندگی با یکدیگر را ندارند، براساس قانون و احکام جدا میشوند اما هیچ منطقی به افراد اجازه نمیدهد تا اگر با جدایی مخالف هستند یا مشکلی با خانواده همسر دارند، به قتل او یا خانوادهاش اقدام کنند.»
این روانشناس تاکید کرد: «لازمه جلوگیری از تکرار چنین فجایعی ارائه آموزشهای بنیادی و پایه به افراد است. ما از ابتدا باید کودکان خود را برای زندگی آماده کنیم و مفاهیم مربوط به تعهد، اخلاق مسئولیتپذیری، مهارت حل مشکل از طریق گفتوگو، مراجعه به مشاور و روانشناس برای حل تعارضات و … را به آنان آموزش دهیم تا در زمان بزرگسالی و زندگی با همسر خود، نحوه برخورد صحیح با او و رفع مشکلات بهکار ببندند و تعارضات را آموزش دیده باشند.»
تربیت فرزندان مهم است
سمیه کریمیان، روانشناس شخصیتهای وسواسی پارانویا، خودشیفته و همچنین بستر تربیتی نادرست خانواده، القای حس برتری مرد به زن و دیگرحقیرپنداری را از مشخصات دامادهای قاتل برشمرد و گفت: «این افراد از دوران کودکی و بهعنوان جنسیت برتر توسط خانواده خود ستایش میشوند اما در بزرگسالی دچار حس خودبرتربینی و دیگرحقیرپنداری شده و در زمان جریحهدار شدن احساسات خود، بیرحمانه دست به اقدامات شنیعی میزنند که معمولا در این موارد زنان قربانیان صددرصدی هستند. باید بپذیریم فرهنگ عرفی ما مردسالارانه است و تلههای تربیتی اشتباه در جامعه و تاروپود خانوادهها، در وجود فرزندان نهادینه میشود. باید کاستی حمایتهای قانونی از زنان خشونتدیده جبران و فرهنگسازی شود و اقداماتی انجام گیرد تا بدون نگرانی از پرداخت هزینههای روانشناسی و مشاوره، به کیلینیکها مراجعه و درصدد رواندرمانی خود باشند.»
لیلا حسینزاده
ارسال نظر