سرگردانی در تونل سیاه عاشق خیابانی!

به گزارش رکنا،دختر ۲۵ ساله ای که مدعی بود  برای گرفتن طلاق از همسرم از همه دارایی های مادی و معنوی ام گذشته ام! درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجادمشهد گفت:از زمانی که دست راست و چپم را شناختم همواره با مشاجره و درگیری های پدر ومادرم روبه رو بودم چرا که مادر پدرم در منزل ما زندگی می کرد و همین موضوع سرمنشا اختلافات و ناسازگاری های مادرم بود به طوری که گاهی درگیری آن ها به تهدید با چاقو و کتک کاری های وحشتناک می رسید. 

در این میان پدرم اعتماد کاملی به من داشت و بسیاری از امور مالی را به من می سپرد و خودش به هر بهانه کاری و غیرکاری منزل را ترک می کرد. از سوی دیگر من هم که به خاطر همین مشاجره های لفظی و اختلافات پدر ومادرم کمبود محبت شدیدی را احساس می کردم، روزی در خیابان به لبخندهای عاشقانه پسری به نام«نوید» دل باختم و مانند خیلی از دختران نوجوان نام عشق و علاقه پاک بر این رفتارهای خارج از عرف گذاشتم.

خلاصه مجذوب چرب زبانی های فریبنده نوید شدم و ساعت های زیادی را با او در لانه مجردی اش می گذراندم و به همه خواسته های گناه آلود او نیز تن می دادم و خودم را توجیه می کردم که این عشق و علاقه را هیچ کس نمی تواند از بین ببرد. بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم به فرار گرفتم و ۳ روز به خانه نرفتم!

پدرو مادرم گم شدن مرا به پلیس گزارش داده بودند به همین دلیل خیلی زود نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و مرا به کلانتری بردند!وقتی پدرم ماجرای خانه مجردی «نوید»را شنید وفهمید که قدم در تونل سیاه عاشقی گذاشته ام، آب دهانش را به صورتم انداخت و از آن روز به بعد دیگر هیچ آبرو و اعتباری در خانه نداشتم. همه به من به چشم یک دختر فاسد و هرزه نگاه می کردند. خودم می دانستم مسیر اشتباهی را رفته ام و آینده ام را نابود کرده ام ولی چاره ای برای رهایی از این وضعیت پیدا نمی کردم. دیگر کسی با من هم کلام نمی شد و بیشتر از گذشته احساس تنهایی می کردم و مورد سرزنش قرارمی گرفتم. 

بازهم درس را رها نکردم و بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم. پدرم اگرچه با اکراه هزینه های تحصیلم را می پرداخت اما دیگردر چشم او آن لعیای سابق نبودم و جایگاهی در خانواده نداشتم. در همین روزها بود که همه پس اندازهایم را برداشتم و سوار بر خودرویی که پدرم برایم خریده بود، دوباره با اشتباهی بزرگ تر به طرف لانه مجردی «نوید»رفتم و به خانواده ام پیام دادم که دیگر بازنمی گردم!

دراین شرایط من و نوید با همه مخالفت های مادرش باهم ازدواج کردیم اما اکنون در چشم خانواده «نوید»یک دختر فاسد و هرزه بودم که پسرشان را برای ازدواج فریب داده ام! آن ها به شدت به من توهین می کردند و آشکارا ناسزا می گفتند ولی من چاره ای جز سکوت نداشتم. روح و روانم به هم ریخته بود و همه وجودم لبریز از خشم و عصبانیت بود که روزی فهمیدم «نوید»به تقاضای مادرش با دختر دیگری پنهان از من ازدواج کرده و حتی یک فرزند هم دارد! دیگر دنیا در برابر چشمانم تیره وتار شد و سرگردانی ام در این تونل سیاه ادامه یافت. از سوی دیگر همسر «نوید»هنگامی که متوجه حضور من در زندگی اش شد، بلافاصله تقاضای طلاق داد و فرزندش را هم رها کرد. حالا همه مرا مقصرطلاق او می دانستند وبه شدت آزارم می دادند. من هم که نمی توانستم آن نوزاد معصوم را رها کنم به مراقبت و نگهداری ازآن کودک بی گناه ادامه دادم ولی آبروریزی و پرخاشگری های شوهرم پایانی نداشت تا حدی که مرا از خانه بیرون انداخت و مادرش ادعا کرد که من به خاطر هوسرانی هایم زندگی پسرش را نابود کرده ام. اکنون به پلیس پناه آورده ام و با بخشیدن همه دارایی های مادی و معنوی ام می خواهم طلاق بگیرم اما ای کاش ...

بررسی های روان شناختی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجادمشهد)آغاز شد.

  ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

  • فیلم وال خاکستری از نزدیک / صدای وال خاکستری روی سطح آب

وبگردی