اختصاصی رکنا؛
گفتگوی تکاندهنده با قاتل پدرزن / جلوی چشمان زنش به سر پدر زنش شلیک کرد !
حوادث رکنا: مرد 55 ساله در خانه خود و مقابل چشمان دخترش به دست داماد خانواده به قتل رسید. پس از تحقیقات اولیه، متهم به قتل اعتراف کرده و انگیزهاش را مشکلات خانوادگی و طلاق اعلام کرد.
به گزارش خبرنگار رکنا، ساعت 17:30 عصر 17 آذرماه، گزارشی هولناک به کلانتری 128 تهران نو رسید که در آن مردی 55 ساله در خانهاش کشته شده بود. بلافاصله تیمی از کارآگاهان پلیس به همراه تیم تشخیص هویت و بازپرس صادق تبریزی از شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران راهی محل حادثه شدند.
تیم جنایی وقتی به آپارتمان مسکونی در خیابان دماوند رسید، با صحنهای وحشتناک روبهرو شد. مرد 55 ساله در مقابل چشمان دخترش به ضرب یک گلوله به سرش به قتل رسیده بود. در حالی که تحقیقات آغاز شده بود، دختر مقتول با چشمانی پر از اشک و بغض به پلیس گفت که داماد خانواده عامل این جنایت است.
با دستور بازپرس تبریزی، جسد مقتول برای بررسیهای بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد و قاتل تحت تعقیب قرار گرفت و سرانجام دستگیر شد.
متهم در همان جریان تحقیقات ابتدایی به قتل پدرزن خود اعتراف کرد.
چند سال بود ازدواج کرده بودید؟
ما هفت سال بود ازدواج کرده بودیم. قبلش هم شش سال با هم دوست بودیم و یک پسر سه ساله داریم.
چرا تصمیم به جدایی گرفتید؟
نمیدانم چرا اما از شش ماه پیش یکدفعه گفت دیگر دوستت ندارم و نمیخواهمت. من قبلاً در بیمارستان روانی بستری شده بودم و وضعیت روحی خوبی نداشتم؛برای همین خیلی باهم جر و بحث میکردیم.
وضعیت مالیتان چگونه بود؟
وضع مالیمان خوب بود و مشکل خاصی نداشتیم. حتی وقتی به محضر رفتیم، ماشین و پول پیش خانه را به نام مادر او زدم. بعد هم توافق کردیم طلاق بگیریم و حضانت بچه را هم به او دادم.
از روز حادثه بگو.
20 روز پیش، سر یک تصادف که او با ماشین به پارکینگ همسایه برخورد کرده بود، با هم دعوا کردیم و من هم او را زدم. همسرم قهر کرد، از خانه رفت و درخواست طلاق داد. روز گذشته هم قرار بود به خانه بازگردد، چند برگه را امضا و وسایلش را جمع کند که چنین اتفاقی افتاد.
اسلحه را از کجا خریده بودی؟
چند ماه قبل با یک نفر دعوا کرده بودم و بعد از آن اسلحه را در قهوهخانه به قیمت 25 میلیون تومان خریدم.
اسلحه را کجا نگهداری میکردی؟
اسلحه را در کشو گذاشته بودم.
چه شد که اسلحه را آماده کرده بودی؟
میدانستم وقتی به خانه بیاید، دعوا میکنیم و من خیلی عصبانی بودم. اما نمیخواستم او را بزنم و بیشتر قصد داشتم او را بترسانم.
پس از ورود همسر و پدر همسرت چه کردی؟
پدرزنم روی کاناپه نشست. من به او نگاه کردم، وقتی با من حرف میزد، احساس کردم یک حیوان یا موجود ناشناخته آنجا حضور دارد و صدایی در گوشم میگفت بکشش، بکشش. من هم دارو و مواد مصرف کرده بودم و حالم خوب نبود. رفتم پشت سر او ایستاد و از پشت به سرش شلیک کردم. اولش نفهمیدم چه کردم. همسرم از اتاق بیرون آمد و فریاد میزد با پدرم چه کردی؟ من هم با خونسردی به سمت پلهها رفتم، سوار موتور شدم. در مسیر اسلحه را به رودخانه انداختم و به سمت ساوه و همدان رفتم.
چه شد تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟
دیگر نمیتوانستم فرار کنم. عذاب وجدان داشتم و به برادرم قول داده بودم؛ چراکه برادرم با من تمماس گرفت و با هم قرار گذاشتیم؛ بعد از آن ساعت 23 شب خودم را به آگاهی معرفی کردم.
از این کاری که کردی، پشیمانی؟
بله، من همسرم را دوست دارم؛ آن لحظه نمیفهمیدم چه کار میکنم، اما الان میدانم زندگیام را خراب کردم.
حرفی هست که بخواهی بگویی؟
فقط اینکه همه چیز از دست رفت؛ ای کاش آن لحظه اسلحه در دستم نبود.
ارسال نظر