من و حرم ! / سفری از گناه تا بخشش در حرم امام رضا(ع)

به گزارش رکنا، بچه برادرم دستم را گرفت و گفت عموجان باید با ما بیایی و من با رودربایستی راهی شدم.

عاشق دختری شدم. چه قدر برای رسیدن به او پافشاری کردم. پدر و مادرم راضی نبودند. وقتی خانواده دختر مورد علاقه ام را دیدند  قبول کردند و این ازدواج سر گرفت.فکر می کردم دیگر هیچ آرزویی به دلم نمی ماند. اما امروز حسرت  لحظه به لحظه آن روزهای گذشته ، برایم آرزو شده است.

ناگفته نماند سر غرور و لج بازی با خانواده ام مشکل داشتم، به پدرم اجازه نمی دادم یک کلمه حرف بزند و همیشه گفته هایش را به سخره می گرفتم،این رفتار غلط من بعد از ازدواجم هم ادامه داشت. با پدر پیرم دعوای مفصلی کردم و دیگر خانه شان نمی رفتم.

همسرم از این بابت خیلی ناراحت بود. می گفت توحق نداری احترام بزرگترها را زیر پا بگذاری و ... .

با آن که خیلی دوستش داشتم جواب سر بالا می دادم. کم کم اختلاف ما شروع شد،تندخویی هایم را بر نمی تابید. خانواده اش پا پیش گذاشتند و می خواستند مشکلی به وجود نیاید من عادت داشتم به دیگران توهین کنم ؛ احترام پدر و مادر همسرم را هم زیر پا گذاشتم،رفتم معذرت خواهی کردم . اما این کار دوباره تکرارشد. کارمان در دوران عقد به طلاق انجامید، این وضعیت  ازچشم خانواده ام نیز افتاده بودم.

اولین لول کاغذ پیچ را رفیق ناباب دستم داد و به همین راحتی  سر بساط مواد مخدر نشستم. تازه قرار بود همراه رفیق ناباب دزدی برویم و به باوری غلط پول بی زحمت در بیاوریم.

وقتی فهمیدم همسرم ازدواج کرده دنیا روی سرم خراب شد. با همان اوضاع و احوال ، مرگ پدرم ، کمرم را شکست.

  باورتان نمی شود از خودم بدم آمده بود. خسته و کلافه دنبال راهی برای نجات می گشتم. تازه به خودم آمده بودم چقدر اشتباه کرده ام ،به خانه برگشتم، خدا می داند مادرم چقدر خوشحال بود. یک شب می خواستند حرم بروند.بچه برادرم اصرار کرد همراه شان بروم. مدت ها بود حرم نرفته بودم. تا جلوی بست ورودی حرم دو دل بودم بروم یا نه.

وارد صحن حرم شدیم. پاهایم می لرزیدند کاروان پیاده ای آمده بودند. یکی روضه ی سوزناکی می خواند و بقیه سینه می زدند.

نگاهم به گنبد طلایی آقا خیره شد، دیگر هیچ صدایی نمی شنیدم. صدای دلم بود و نوای دلتنگی و اشک که آقا، کمکم کن، آقا مرا ببخش چند سالی است پا به حرم نگذاشته ام ، آقا!

همان جا و همان لحظه با خودم عهد کردم بشکنم و خودم را دوباره بسازم. هرهفته نذر زیارت دارم و با پای پیاده حرم می آیم. با کمک درمانگر اعتیاد خودم را پاک کردم و با همراهی مشاور فهمیدم باید چه طور زندگی کنم.

افسوس خیلی زود پدرم را ازدست دادم. هر موقع سر مزارش می روم با اشک و ناله به خاطر بدی هایی که به او کردم غذرخواهی می کنم.

می دانید حرم امام رضا (ع) قرارگاه من و دلم است. همان جایی که با آن حال و روز آشفته، دلم شکست ، توکل کردم و از او خواستم و دست خالی از این خانه برنگشتم.

می خواهم حرف ته دلم را بگویم. نذر زیارت حرم امام رضا (ع) کنید. اگر نمی توانید مسافتی کوتاه را پیاده بیایید.

من روزهای اول چشم هایم را می بستم ، دست مادرم را می گرفتم و  پیاده حرم می رفتم.

وقتی می رسیدیم چشم هایم را باز می کردم تا با برق نور گنبد طلا ، چشم دلم روشن شود. به خدا هر که ، هر چه از آقا بخواهد به خیر و صلاحش باشد جواب می گیرد.

پدرم با آن که عمر چندانی نداشت روزهای آخرافتاده شده بود. کاش زنده بود و او را روی پشتم ، کول می کردم و پای پیاده حرم می بردم تا ثابت کنم بابا ، من همان پسر خوبی شده ام که تو دلت می خواست.   

به پیشنهاد مادرم می خواهم ازدواج کنم. برای همین از مشاور کمک خواستم.

غلامرضا تدینی راد