عباس نوری را می شناسید؟ / او به 6 نفر زندگی دوباره بخشید
حوادث رکنا: پلیس فداکار که 22 سال از بازنشستگی اش می گذرد و لحظه پرواز آسمانی فرزندش با اهدای اعضای پاره تن خود به 6 بیمار نیازمند زندگی دوباره ای بخشیده؛ می گوید زندگی یعنی عشق و فداکاری برای شایسته بودن و ... .
عباس نوری، اهدا کننده عضو در کنار خانواده اش
به گزارش رکنا، محمدرحیم نوری متولد یکم خرداد 1332 در قوچان است. او با افتخار لباس مقدس پلیس پوشید و پس از سال ها خدمت صادقانه در تبریز، تهران، فیروزکوه، بجنورد، شیروان و قوچان به مشهد انتقال یافت و در پاسگاه انتظامی ساغروان انجام وظیفه می کرد.
آقا محمد رحیم، سال 1380 به افتخار بازنشستگی نائل شد. حاصل زندگی پلیس فداکار 5 فرزند به نامهای« علی، عباس، ملیحه، رسول و طیبه بود. او خاطرات شیرینی از خدمت و تلاش صادقانهاش برای نظم و امنیت کشور دارد و میگوید: زندگی یعنی عشق و فداکاری.
پدر 71 ساله که داغدار پرواز فرزند جوانش به آسمانهاست با لبخندی سرد میگوید: پسرم عباس 3 فرزند به نامهای « آقا مهدی، آقا مهران و نگارخانم » دارد.
او در یکی از شرکتهای فنی نزدیک مشهد کار میکرد و با تلاش و زحمت لقمهای نان حلال برای زندگیاش در میآورد.
پلیس بازنشسته آهی میکشد و ادامه میدهد: من به فرزندانم یاد داده ا م برای نان حلال زحمت بکشند و با وجدان زندگی کنند و پسرم عباس، الگوی اخلاق و معرفت و وجدان بود و با تمام وجود برای دیگران، برادرانه دلسوزی می کرد. تمام دنیای او نگار کوچولو و دو پسرش بودند.
با همسرش خیلی مهربان بود و همیشه از زحمات و مهربانی شریک زندگی اش تشکر می کرد.
او صبح روز هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ در محل کارش بر اثر سقوط از ارتفاع دچار حادثه شد و بلافاصله به بیمارستان طالقانی مشهد انتقال یافت.
نزدیک ظهر بود که من مطلع شدم و ما بلافاصله خودمان را به بیمارستان رساندیم. شدت آسیب به ناحیه سرش خیلی زیاد بود. برادرزادهام که از پزشکان متخصص و حاذق است خودش را از کرمان به مشهد رساند. با معاینات پزشکی مرگ مغزی عباس آقا تایید شد و من و خانوادهام در آزمون سختی قرار گرفته بودیم.
به سه فرزندش نگاه می کردم و واقعا مانده بودم چه تصمیمی بگیرم. نیرویی در عمق وجودم به من قدرت داد تا برای پیوند عضو پاره تن خودم رضایت بدهم.
لحظه های غم انگیزی بود. ثانیهها و دقیقههای سنگینی که دیر می گذشتند و تمام دلخوشی من و خانواده ام این بود با خدا معامله میکنیم.
ما در واقع می خواستیم جلوی وجدان مان سربلند باشیم.
یک هزار و چهار صد و هشتاد و هفتیمن عمل اهدای عضو روز یازدهم اردیبهشت ماه در بیمارستان منتصریه مشهد انجام شد و کبد، کلیهها، قرنیهها و بخشی از پوست پسرم به 6 بیمار نیازمند زندگی دوبارهای بخشید.
ما با این تصمیم بزرگ تمام جان مان که عباس عزیزمان بود را هدیه دادیم و یک بار که خوابش را دیدم می خندید و می گفت: بابا جان دوستت تان دارم، خیلی مرد هستید. به همسرم بگو من مراقب او و بچه ها هستم.
آقا محمد رحیم میگوید: ما چند روزی مهمان این دنیا هستیم و در زندگی با امتحانهای الهی عیار و ارزش پیدا میکنیم.
پدر 71 ساله اشکهایش را پاک میکند و با صدای بغض آلود میگوید: در سال های حسرت با لباس مقدس پلیس همیشه حسرت همرزمانی که شهید می شدند یا کارهای بزرگ انجام می دادند می خوردم.
همیشه دغدغه ام این بود مفید و موثر باشم. فکر می کنم در کسوت پلیسی خوب خدمت کردم و این را وجدانم به من می گوید و الان هم راضی به رضای خدا و تسلیم امر خدا هستم .
خدا حفظ کند همسرم و عروسم و بچه هایم را. مرگ عزیز کمر آدم را می شکند اما آن ها هم با ذکر خدا محکم ایستاده اند و به وجود عباس عزیزمان که یادش همیشه در خاطرات شیرین و زندگی ما جاری است افتخار می کنیم.
پلیس فداکار بازنشسته با نگاهی معصوم که غربت دلتنگی در آن موج می زند می گوید: از خدا میخواهم هیچ خانواده ای داغ جوان نبیند که خیلی سخت و شکننده است.
او در پایان از همرزمان سالهای خدمتش و همچنین مدیران کانون بازنشستگان پلیس خراسان رضوی و همکارانش در فرماندهی انتظامی استان که با همدردی در تحمل این مصیبت کنارش بوده اند تشکر کرد.
غلامرضا تدینی راد
ارسال نظر