دست های خالی و پوچ تلویزیون برای پُر کردن آنتن / شکست سریال ها در جذب مخاطب

از آن روزها که تلویزیون خیابان‌ها را خلوت می‌کرد، دیر زمانی است که می‌گذرد. فراموش نشده‌اند روزهایی که با این‌که تلویزیون ایران بعد از انقلاب فقط دو شبکه داشت و این دو شبکه هم نرسیده به نیمه شب به خوابی خوش فرو می‌رفتند، اما، همین کانال‌های نیم بند هم می‌توانستند مخاطبان را چنان درگیر کنند که در زمان پخش شماری از سریال‌های هفتگی خیابان‌ها خلوت می‌شدند. آن‌هایی که سنشان قد می‌دهد قطعا یادشان است که سربداران با خیابان‌های شلوغ تهران چه می‌کرد؛ یا هزاردستان زنده یاد علی حاتمی؛ یا اندکی بعدتر در پناه تو و امام علی(ع) و حتی خانه سبز؛ و باز هم بعدتر مجموعه‌های مناسبتی ماه رمضان از قبیل اغما و او یک فرشته بود و بزنگاه عطاران یا نود شبی‌های مهران مدیری و... اما الان سال‌هاست که چنین چیزی را نمی‌بینیم. تلویزیون مثل آن روزها هزینه می‌کند و سریال می‌سازد و اغلب هم با همان دست‌اندرکاران سریال‌های پیشین می‌سازد؛ اما نتیجه کار نمی‌تواند حتی‌درصدی از تاثیرگذاری کارهای پرهوادار سابق را به بار آورد. این اتفاق باعث انتقادات فراوانی از مدیران تلویزیون در سال‌های اخیر شده است...

 

چراهای بسیار

چرا این‌گونه شده؟ چرا بیشتر آثار نمایشی تلویزیون انگار که فقط با هدف پر کردن آنتن ساخته می‌شوند؟ درست است که در این زمینه می‌توان مثال‌های زیادی آورد از کج سلیقگی مدیران در سپردن سریال‌ها به امتحان پس داده‌های بارها شکست خورده؛ بسته بودن راه ورود چهره‌های جدید به این عرصه مگر توسط شماری افراد صاحب رابطه و رانت؛ محافظه‌کاری نویسندگان و البته مدیران در موارد ملتهب و نزدیک به خطوط قرمز و...؛ اما در عین این پاسخ‌ها، پاسخ این سوالات از منظری دیگر در وهله اول راه به درک مدیران تلویزیون از کارکردهای آثار نمایشی می‌تواند بگشاید. سجاد نوروزی فعال فرهنگی و رسانه‌ای در پاسخی که به این پرسش‌ها می‌دهد، درک مدیران را زیر سوال می‌برد. او می‌گوید: هنرهای تصویری دو کارکرد مهم دارند، یکی انتقال معنا و دوم تلاش برای سرگرم کردن و پر کردن اوقات فراغت؛ این دو مقوله درواقع نقطه آغازین برای تولید هر اثری است که در تولیدات اخیر سیما هیچ‌کدام از این کارکردها را نمی‌بینم. در آثار جدید تلویزیون نه معنایی به مخاطب انتقال پیدا می‌کند و نه حتی مخاطب با مفهوم جدیدی که منجر به تقویت جهان‌بینی او شود مواجه می‌شود.

 

جای خالی بزرگان

چندی پیش یکی از رسانه‌های نزدیک به مدیران تلویزیون در نقدی عصبانی از مدیران پرسید که چرا تلویزیون فقط با افراد شکست‌خورده‌ کار می‌کند؟ در آن مطلب با اشاره به سریال عقیق که در ادامه همکاری میان سعید نعمت‌الله و بهرنگ توفیقی و با تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی ساخته شده، ضمن نام بردن از سریال قبلی این مثلث به نام زیر پای مادر هر دوی این سریال‌ها را مجموعه‌‌هایی با ضعف‌های آشکار، توفیق‌های اندک و به هم ریخته و مغشوش نامید و پرسید که دلیل پرکاری این اسامی چند سالی است در تلویزیون مجالی به کمتر تهیه‌کننده، کارگردان و فیلمنامه‌نویس دیگری می‌دهند، چیست؟ آن نشریه با نام بردن از بیژن بیرنگ، داوود میرباقری، حسن فتحی و امرالله احمدجو که به ادعای نویسنده سال‌هاست از دایره ساخت سریال در صداوسیما بیرون گذاشته شده‌اند، نوشته بود که در عوض این اسامی شاهد پرکاری کارگردانانی مانند بهرنگ توفیقی هستیم که هر چه می‌سازند به جای پیشرفت شاهد پسرفت سریال‌سازی و جذب مخاطب در تلویزیون هستیم. شاید به این دلیل باشد که منتقدی چون شاهین امین وقتی درباره کیفیت سریال‌های تلویزیون مورد پرسش قرار می‌گیرد؛ پاسخی چنین ناامیدکننده می‌دهد: به شخصه حتی وقتی تیزر یک سریال تلویزیونی را هم می‌بینم، تصمیم می‌گیرم که آن سریال را در کل تماشا نکنم؛ چراکه سطح کیفی آثار نمایشی تلویزیون در این سال‌ها بسیار پایین آمده است.

 

دست‌های خالی

بی‌هیچ توضیحی حرف‌های اسماعیل عفیفه را که از بهترین تهیه‌کنندگان تلویزیون ایران است با هم می‌خوانیم: وقتی می‌خواهم سریالی در تلویزیون کار کنم از طرف تهیه‌کننده حمایت مالی نمی‌شود. تلویزیون هم دستش خالی است. بارها به مسئولان تلویزیون گفته‌ام زمانی سازمان صداوسیما سازمان هزینه بود، اما الان دیگر سازمان صداوسیما باید به سازمان هزینه و درآمد تبدیل شود. در بخش درآمدزایی در تلویزیون ضعیف عمل می‌کنیم. الان رقیب ما سینما Cinema یا نمایش خانگی نیست. ما هجمه صد، ٢٠٠ کانال فارسی‌زبان داریم که با آنها باید دست‌وپنجه نرم کنیم. بحث اصلی این است اگر بودجه کافی داشته باشیم، مدیری که مسئولیت جایی را قبول می‌کند باید دستش در دو بخش مالی و نیروی انسانی پر باشد. اگر این دو در کنار هم باشند، تولیدات و آثار جوابگو خواهد بود. زمانی که تلویزیون تنها بوده و سینما برای خودش لک‌ولک می‌کرد، هیچ‌کدام از شبکه‌های ماهواره‌ای یا عناصر تلگرامی و فضای مجازی نبودند. مثل این است یک نانوایی در یک محل کفاف آن محل را می‌داده و با ازدیاد جمعیت نیازمند نانوایی‌های بیشتر هستیم. ولی این اتفاقات نیفتاده است.

در تمام حرف‌هایی که عفیفه می‌زند، حق با این تهیه‌کننده است. به جز این مورد که اگر همه چیز در بودجه و پول و درآمد خلاصه می‌شود، آن کیفیت فاجعه‌بار سریالی چون معمای شاه را که میلیاردها تومان پول پایش خرج شده چگونه می‌توان توجیه کرد؟ اصلا می‌شود؟

 

پر کردن آنتن

سجاد نوروزی تحلیلی کلی از اوضاع اخیر تلویزیون ارایه می‌دهد: در چند وقت اخیر سریالی که منتقل‌کننده معنا و دارای بار مفهومی خاص باشد، نداشته‌ایم. جدا از این امر، تولیداتی که بتواند در اوقات فراغت مردم هم دیده شود و جلب مخاطب داشته باشد هم نمی‌بینیم! بنابراین گویا فقط سریال ساخته می‌شود تا آنتن پر شود و سریال سازی فقط یک وظیفه کمی و گزارش کاری برای مدیران است و این‌که مجموعه‌های نمایشی چه کیفیتی داشته‌اند و یا چقدر مخاطب از آن بهره برده‌اند گویا اصلا اهمیتی ندارد. این منتقد و کارشناس آمارهای مورد استناد اسماعیل عفیفه را هم مورد اشاره قرار می‌دهد: ظاهرا این نکته هم اهمیت ندارد که بتوانیم مخاطب را از اقبال به کارهای بیگانه دور کرده و به سمت آثار نمایشی خود بکشانیم. اگر اکنون دقت کنید سریال‌های بی‌کیفیت یکی پس از دیگری از سیما پخش می‌شود و کارکردی جز پر کردن آنتن ندارند. مثلا همین سریال عقیق بهرنگ توفیقی. فارغ از هر نقد تخصصی و فنی سوال من درباره این سریال این است که اساسا ماهیت روایت آن چه بود و قرار بود چه معنایی را به مخاطب انتقال دهد؟ ما در این داستان نه روایت عاشقانه مستحکمی می‌بینیم، نه ارجاعات تاریخی مشخصی و نه حتی می‌توانیم تحول معرفتی انسان‌ها را در بستر عاشورا ببینیم بلکه فقط یک روایت مغشوش را شاهدیم با دیالوگ‌های شبه‌ثقیل!

 

دلایل شکست

اما دلیل ساخته شدن این همه سریال بی سر و ته بی‌تأثیر بی‌معنای بی‌کمترین جذابیتی چیست؟ آیا نه این‌که نباید همه چیز را هم به گردن هنرمندان انداخت و در ساخته شدن این سریال‌ها باید مقصر اصلی را مدیرانی دانست که انگار به اسم و گروه‌های خاصی عادت می‌کنند و بقیه را از یاد می‌برند و هر کاری که با امضای این اسامی آشنا ارایه شود، تأیید می‌کنند؟ یاد خاطره‌ای می‌افتم از روزهایی که بارها و بارها با فیلمنامه‌های گوناگون در جلسات مختلف شرکت کردیم که هیچ‌کدام هم به نتیجه نرسید؛ اما وقتی فشار نیاز مالی ناچارم کرد فیلمنامه را به یکی از اسامی آشنا واگذار کنم تا او با یک اسم مستعار سناریو را به تلویزیون ارایه دهد، در دو هفته توانست کد تولید آن کار را دریافت کند! متاسفانه به نظر می‌رسد مدیران ما فهمی از هنرهای تصویری ندارند. به همین دلیل هم هست که در شرایطی که انبوهی از نیروهای نخبه و خلاق پشت درهای صداوسیما مانده‌اند، تلویزیون فقط با چند نفر معدود کار می‌کند. سجاد نوروزی در این مورد می‌گوید: آقایان فقط با چند نفر کار می‌کنند. سازمان علاوه بر جوانان حتی با بسیاری از افراد موفق که پیش از این کار کرده است هم دیگر پروژه مشترکی ندارد. به‌طور مثال بعد از ۴۰‌سال که از انقلاب می‌گذرد یکی از بهترین کارهای تلویزیون در حوزه روحانیت سریال پرده‌نشین بود اما چرا سازمان دوباره سراغ تکرار چنین تجربه‌ای نمی‌رود؟ چرا صداوسیما با مهدویان و شعیبی کار نمی‌کند؟ چرا داود میرباقری بعد از سریال مختارنامه باید دو سریال در نمایش خانگی بسازد و از آن زمان بخواهد سلمان را بسازد اما نتواند. صداوسیما انبوهی از کارهای بی‌خاصیت را به آثار خوب ترجیح داده است و فارغ از فضای مدیریتی تلویزیون نمی‌توان به نقد و تحلیل سریال‌ها پرداخت چراکه همه مسأله نویسنده و کارگردان نیست و اصل ماجرا سیاست‌گذاری معیوب سازمان است که به هیچ وجه فهم بنیادینی از مسائل روز توسط مدیران وجود ندارد.

 

تحلیل نهایی

در پایان تحلیل مسعود شاه محمدی را از تلویزیون می‌خوانیم: از سیاست‌های سازمان صداوسیما گرفته تا مدیران و شوراها و برنامه‌سازان و بازیگران و حتی جزیی‌ترین عوامل در ریزش مخاطبان تلویزیون شریک و سهیم هستند. ولی مهمترین مطلبی که در این میان وجود دارد این است که همه و به‌خصوص مدیران فراموش کرده‌اند تلویزیون و سینما در وهله اول برای مردم یک وسیله سرگرمی Hobby برای پرکردن بخشی از اوغات فراغت است و اتفاقا با استفاده از همین موضوع می‌توان با زیرکی پیام خود را به بیننده انتقال داد. البته با ترفندهای هنری نه با موعظه‌های طولانی، با بکارگیری بهترین‌ها نه دم‌دستی‌ترین‌ها. ما همه قبول داریم که تلویزیون دولتی است و نیازی به جذب مخاطب برای تأمین مخارج خود ندارد ولی این دلیل نمی‌شود که فاکتور جذابیت را از قلم بیندازیم و صرفا به تعداد محدودی بیننده دل خوش کنیم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.