شوهر دومم گردنبند طلایم را دزدید و به همسر پنهانی اش داد / سرنوشت تلخ یک زن

زن 38 ساله که مدعی بود همسرش با اغفال زنان و دختران کلاهبرداری می کند به تشریح ماجرای ازدواجش با «فرامرز» پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: دانشجو بودم که با یکی از هم دانشگاهیانم ازدواج کردم، اما خیلی زود فهمیدم من تنها دختری نبودم که با او ارتباط داشته ام بلکه امید با تعداد دیگری از دختران دانشگاهی و غیردانشگاهی ارتباط دارد به طوری که پس از برگزاری مراسم عقدکنان هم به ارتباطات خارج از عرف خودش ادامه داد من هم با آن که خودم یکی از دخترانی بودم که قبل از ازدواج با او ارتباط داشتم، اما نمی توانستم این گونه رفتارهای او را تحمل کنم و به همین خاطر چند ماه پس از ازدواج از او طلاق گرفتم و خانه نشین شدم چندین سال از این ماجرا گذشت و من که دیگر احساس تنهایی می کردم در پی یافتن شغلی برآمدم تا این که روزی با دیدن یک آگهی تبلیغاتی به دفتر شرکت فرامرز رفتم چون کارشناس نقشه کشی بودم با دیدن مدارکی که به در و دیوار شرکت نصب شده بود فکر کردم فرامرز دوره های علمی و عملی مهمی را در رشته مهندسی گذرانده است آن روز با پیشنهاد حقوق یک میلیون و پانصد هزار تومانی روبه رو شدم و درحالی که هنوز باورم نمی شد به این راحتی استخدام شده ام سعی کردم کارم را با دقت و درست انجام بدهم. فرامرز خیلی زود با حرف ها و حرکاتش اعتماد مرا جلب کرد و پیشنهاد داد در بخشی از سهام شرکت با او شریک شوم تا مکان بزرگ تری را اجاره کنیم من هم خیلی راحت همه پس انداز و سرمایه ام را در اختیارش گذاشتم تا این که با ابراز علاقه و محبت های بیش از حد او مواجه شدم. فرامرز مدعی بود من تنها کسی هستم که او را درک می کنم و می توانیم در کنار یکدیگر خوشبخت باشیم. او آرام آرام مشکلات زندگی اش را پیش کشید و به بهانه های مختلف از من پول گرفت. با آن که اختلاف سنی ما زیاد بود و خانواده ام نیز به شدت با ازدواج ما مخالف بودند اما من کور و کر شده بودم و به این مخالفت ها اهمیتی نمی دادم در واقع اشتباه ازدواج اولم را تکرار کردم تا این که فرامرز خودروام را فروخت تا به قول خودش خودروی اقساطی گرانقیمتی برایم بخرد در همین روزها بود که گردنبند طلایم در شرکت گم شد اما مدتی بعد گردنبندم را در گردن زنی دیدم که تصویرش در صفحه تلگرام گوشی تلفن همسرم خودنمایی می کرد با پیگیری این موضوع تازه فهمیدم فرامرز زن و فرزند دارد اما دیگر دیر شده بود و من روی بازگشت نزد خانواده ام را نداشتم این بود که سکوت کردم تا بار دیگر مهر طلاق بر شناسنامه ام نخورد ولی از آن روز به بعد صحنه هایی را دیدم که انگار سکانس فیلم زندگی ام با امید تکرار می شد فرامرز هم دخترانی را که به عنوان بازاریاب استخدام می شدند اغفال می کرد تا این که روزی وقتی با دختری در خلوت نشسته بود من به طور ناگهانی وارد اتاق شدم که پس از آن کتک مفصلی خوردم و ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.