آزار و اذیت های معلم روستا از زبان ندای 9 ساله
رکنا: ندا، دختر 9ساله روستای قرهمحمد از توابع خدابنده زنجان، کسی است که تعرض معلماش را فریاد زده است. فریادی که احتمالا حالا دیگر هر کسی در ایران شنیده است.
-مدرسهتون خوبه؟ درسهاتون رو خوب میخونین؟
-آره. من میخوام مهندس بشم.
-تو مدرسه اذیتتون نمیکنن؟
-نه معلم جدیدمون خیلی خوبه. اذیت نمیکنه
-معلم جدید؟ مگه معلمتون عوض شده؟
«آره» را میگوید و با کمرویی کودکی که با غریبهای صحبت میکند میخندد.
-چرا معلمتون رو عوض کردن؟
بیپاسخ فقط نگاه میکند. شرم را هم در نگاهش نگه داشته.
-همینطوری وسط سال معلم عوض کردن؟
فقط سرش را برای تایید تکان میدهد.
-معلم قبلیتون خوب نبود؟
-معلم قبلی ما رو میزد.
-میزد؟ چرا میزد؟ با چی میزد؟
-با چوب.
-وقتی شیطونی میکردین؟ دخترا رو چی؟ دخترا رو هم میزد؟
-نه دخترها رو نمیزد.
به گزارش آنا، این بار راز مگو را در خندههایش پنهان میکند و در تکیهای که روی «دخترها» میگذارد. رازی مگو که کودکی حداکثر 12ساله باید حمل کند. رازی که برای اثباتش در دادگاه حاضر شده و شهادت هم داده است که «معلم، ندا را تنها به دفتر مدرسه میبرد».
مدرسه روستای قرهمحمد در کنار خانه بهداشت، تنها ساختمانهای به نسبت امروزیتر این روستای کوچک هستند. روستایی در فاصله 3کیلومتری زرینرود از توابع خدابنده زنجان. مدرسه یک معلم، ناظم و مدیر و در واقع یک همهکاره داشته و 14 دانشآموز. 11 پسر و 3 دختر.
14 دانشآموز حداکثر 12ساله سینه به سینه رازی مگو زیستهاند که توان ذهنی و روانی بزرگسالها هم کفاف تحملش را نمیدهد. 14 کودک، کودکِ با تاکید، درگیر رازی شدهاند که اشک به چشمهایشان نشانده، خواب را از چشم یکیشان ربوده و کابوس برایش به همراه آورده، حداقل یکی را افسرده کرده، پای چندتایشان را برای حقخواهی یا شهادت به دادگاه کشانده و البته همه را وارد دنیای آدم بزرگها کرده است و کودکیشان را ربوده. خوشآمدید! این دنیای واقعی است. چه کسی بهتر از یک «معلم» میتواند این دنیا را بیاموزاند؟
ندای 9ساله تنها دانشآموز کلاس چهارم دبستان مدرسه 22 بهمن بوده. تا همین چند روز پیش، حتی بعد از 11 اسفند. همان روز واقعه. روزی که سرانجام راز مگو از سینه کودکانه او بیرون میآید. اتفاقات پیش از آن را اهالی با کلمه مودبانه «شهوترانی» توصیف میکنند. همین کلمه را هم آرامتر از دیگر کلمات استفاده کنند، انگار که بخواهند از ترسناکی اتفاق کم کنند. حالا در فرهنگ لغات قرهمحمد شهوترانی را میشود اینطور تعریف کرد: «تعرض معلم به دانشآموز دختر 9ساله با استفاده از دست». گفته میشود معلم در رایانه دفتر مدرسه فیلمهای مستهجن داشته است و پیش از «شهوترانی» دانشآموز را پای آن مینشانده. رایانهای که حالا معلوم نیست کجاست.
اگر اهالی برای اتفاقات پیش از 11 اسفند، لغتی دارند، درباره آن روز هنوز کلمهای پیدا نکردهاند. آنچه برای اغلب آنها آن روز را توصیف میکند سکوت است.
معلم، آن روز هم ندا را به دفتر برد تا «شهوترانی» را شروع کند؛ دخترک گیر افتاده بود. معلم او را برای لحظاتی رها کرد، برای آن که روزنامه بیاورد، روی زمین بیندازد و .... ندا اما از همین فرصت استفاده کرد، به سمت در دوید، کلید روی در را چرخاند و باز هم دوید. ندا دوید، فرار کرد و به خانه رفت. ترسید و دوید. ندا تا خانه دوید و صورتش میتوانست به مادرش نشان بدهد که اتفاقی افتاده است. مادرش تصور کرد معلم او را کتک زده. پرسید و اصرار کرد دخترش حرفی بزند. دخترش مقاومت کرد. «سرم درد میکند». احتمالا دست معلم روی دهانش را یادش میآمد یا تهدیدهایش را. تهدیدهایی با چاقو، یا تهدید به تجدیدی که البته دیگر در مدارس ابتدایی از آنها خبری نیست. تهدیدهایی که خانواده ندا آنها را برملا کردهاند. دیگران اما دوست ندارند به صراحت درباره تهدیدهایی دیگر صحبت کنند: «فلانت میکنم و بهمانت میکنم... آدم نمیتواند بگوید.»
اصرار مادر اما سرانجام نتیجه داد. دختر قرآن آورد و از مادر خواست قسم بخورد که به پدر چیزی نمیگوید. مادر سرانجام قسم خورد به پدری که برای کار به جایی دیگر رفته است چیزی نگوید. «اگه به بابا بگی من رو میزنه». گفت و البته که بابا دلیلی برای زدن دخترش نداشت.
برای این دختر و خانواده او، هر دختری که گرفتار چنین اتفاقی میشود و خانوادهاش دو راه وجود دارد. اغلب راه اول را انتخاب میکنند: همه چیز را به سکوت بگذرانی چرا که پای آبروی دختر در میان است. ترس از حرف مردم، ترس از نگاه آشنا و غریبه بسیاری از خانوادههای قربانیان تجاوز یا تعرض را به این سمت سوق میدهد. نگاهی که میشود در این جمله پیدایش کرد: «بعد از شکایت هم برخی بهخونواده ندا گفته بودن بیخیال معلم شید. بیشتر آبروی دخترتون میره. ولی اونا گفته بودن طفل 9ساله چه کار کرده که آبروش بره. آبروی اون ... میره که این کار رو کرده و بچه هم داره.» همین نگاه است که باعث میشود مرز شایعه و واقعیت مشخص نباشد. آنطور که یکی از اهالی میگوید: «قبلا شایعههایی این اطراف بوده که مثلا اتفاقی شبیه این افتاده. یه بار درباره یک مدرسه هم شایعه بوده. ولی هیچکس نمیدونه این شایعهها واقعیان یا نه. کسی از کسی شکایت نکرده و چیزی نگفته اگر هم واقعیت داشته. برای همین ادم نمیدونه بگه اتفاقی مثل این افتاده یا نه.»
راه دوم، همان راهی است که خانواده ندا انتخاب کردهاند: شکایت از معلم متعرض. راهی که فعلا به ادامه دادنش هم اصرار دارند. آنها همان روز شکایتشان را در زرینرود ثبت کردهاند و روز بعد هم راهی پزشکی قانونی شدهاند و تا همین الان هم درگیر پروندهای هستند که حالا رازی مگو اما فاش شده است. معلم خاطی، ابتدا بازداشت شد. بعد با قرار وثیقه آزاد شد. بعد دوباره با حکم دادگاهی در زنجان بازداشت شد و دوباره با وثیقه آزاد شد. روایتهایی که از «مبارزهطلبی» او روبهروی خانواده ندا وجود دارد مربوط به زمان آزادی بین دو بازداشت است. هرچند که حالا هم خانواده او به گفته اهالی روایتهایی از سنگپرانی به خانهشان در نیمههای شب دارند.
مقصر کیه؟ آموزش و پرورش یا ....؟
«مقصر آموزش و پروشه. چرا وقتی مدرسه سه تا دختر داره براش معلم مرد میفرستن و معلم زن نذاشتن.» یکی از اهالی زرینرود این را میگوید. در چنین وضعیتی نمیشود برای او توضیح داد که آموزش و پرورش پر از معلمان مرد شریف است. البته که چنین توضیحی چیزی از بار مسئولیت نهاد آموزش و پرورش در خصوص نظارت بر پرسنل خود کم نمیکند. آموزش و پرورش استان زنجان، ابتدا اصل قضیه را نپذیرفت؛ بعدتر گفت نمیتواند به گفتههای دانشآموز اکتفا کند اما معلم اجازه تدریس ندارد و فعلا آموزشوپرورش نمیتواند اقدام دیگری انجام دهد، کمی بعد قول پیگیری داد و از آن به بعد هم همه چیز در سکوت پیش رفته است. تا چند روز قبل هم کسی سراغ این دخترک و خانوادهاش نرفته بودند و وقتی هم که به گفته مادر ندا، دو نفر از آموزش و پرورش مراجعه میکنند، با واکنش منفی مادر مواجه میشوند؛ آخر او عصبانی است و البته غصهدار...: «تو این دو ماه گذشته نگفتین اینا مردهان یا زنده. آدم هستن یا نه. برید، ما به شما احتیاجی نداریم.»
اما این اتفاق تلخ، برای بقیه دانش آموزان هم تبعات داشته ، چرا که چشم بقیه خانوادههای صاحب دانش آموز دختر نیز ترسیده است؛ یکی از اهالی روستا میگوید: «وقتی این اتفاق برای یه دختر میافته، چطور خونواده اون دو دختر دیگه اعتماد کنند و بچهشون را به مدرسه بفرستند. ندا که سال بعد هم اصلا نمیخواد به این مدرسه بیاد. ولی دو تا دختر دیگ با چه اعتباری به این مدرسه برن؟» با این وصف ندا شاید فقط یکی از قربانیان و البته اصلیترین قربانی این حادثه باشد.
چرا اتهام تجاوز پذیرفته نشد؟
فاش شدن راز مگو، هزینههایی هم دارد. یکی از هزینهها، همیشه حرفهایی است که دهان به دهان میچرخد، واکنشی است که مردم نشان میدهند، یا حتی شایعاتی است که در لباس واقعیت به آنهایی که به اتفاق مرتبطاند گفته میشود. «دخترم انگشتنما شده است»، این یکی از اولین اعتراضهای مادر ندا بود. رای دادگاه کیفری شماره یک زنجان، متاسفانه شایعات را علیه ندا بیشتر کرده است. «رابطه نامشروع بوده نه تجاوز». عبارتی که اگرچه منطبق بر قانون است اما انگار که طفل 9ساله، دستهای دور دهان، تهدیدهای مداوم و آزارها را دوست داشته است. انگار نه انگار که همه مدت مدرسه را با اکراه و به زور مادرش رفته است. مادری که برای مدرسه رفتن گاهی با او تندی هم کرده است. «حرفها»ی از روی ناآگاهی که توسط مردم و ناآگاه به قوانین و تفسیرهایش زده میشود، بیشتر شدهاند: «رابطه نامشروع یعنی خود دختر هم مقصر بوده». کلمهها اینطور وقتها آزاردهنده میشوند، به خصوص برای ندا و خانوادهاش. خانواده، دیگران را از حرف زدن با ندا درباره اتفاقی که افتاده است منع میکنند: «مشاور ندا گفته که باهاش درباره اتفاق مدرسه حرف نزنین. زیاد بهش یادآوری نکنین.» با همه اینها ندا هر بار که بیرون برود با انواع و اقسام «حرفها» مواجه است. حتی این که «معلم که کاری نکرده ولش کنین». هرکس که تجربه کرده میداند که گاهی «حرفها» باد هوا نیستند؛ حرفهایی که به نتیجه میرسند در حالی که هنوز هیچ نتیجه قطعی در دادگاهها هم حاصل نشده است و دادگاه کیفری شماره 2 زنجان درباره پرونده ندا تصمیمگیری خواهد کرد.
ندا نمیتواند دیگر برای مشاوره به زنجان برود
«ندا شبا کابوس میبینه. کمخواب شده، کمخوراک شده. قبل از این که این اتفاق بیفته هم خیلی وقتا به زور میفرستادمش مدرسه. نگفته بود و ما هم نمیدونستیم. افسرده هم شده. از اون موقع هم مرتب ندا رو بردیم زنجان برای مشاوره. غیر از این که حالا دادگاه و اینا هم میریم. ولی دیگه نمیتونیم ببریمش. اونقدری پول نداریم که بتونیم همه این مسیر رو کرایه بدیم و ندا رو ببریم و بیاریم.»
اینها حرفهای مادر ندا است. بیپولی شاید همیشه اصلیترین مشکل خانوادهای شبیه به خانواده ندا نباشد اما مشکلات اصلی را تشدید میکند. پدر ندا پیش از 11 اسفند سال پیش دورتر از روستا و نزدیک تهران کارگری میکرد. بعد از اتفاق اما کارش را رها کرده تا کنار دخترش باشد و از آن زمان خانواده فقط با پول یارانه زندگی میکنند. «هر بار که میریم زنجان و برمیگردیم باید کلی کرایه ماشین بدیم. هم برای دادگاه و هم برای مشاوره. از پسش برنمیایم.»
وقتی خانواده نمیتوانند از پس کرایههای رفتوآمد برآیند بدیهی است که توان تغییر محیط زندگی ندا را هم ندارند: «بهمون گفتن باید محیط زندگی ندا رو عوض کنیم. خود ندا هم حاضر نیست دیگه برگرده مدرسه قرهمحمد. حتی اگه معلم عوض شه حرفهای بچهها رو نمیتونه تحمل کنه. بچهان دیگه، چیزی هم نمیشه گفت.» با این وجود معلوم نیست که ندا بتواند کلاس پنجم دبستان را هم بخواند. ندایی که درست مثل همه بچهها آرزوهای کودکانهاش را پرورانده است: «همیشه میگفت میخوام دکتر بشم.»
با همه بیپولی، خانواده ندا حاضر نشدهاند در ازای پول رضایت خود را اعلام کنند. «همون اول شکایت، قبل از این که کار به دادگاه زنجان بکشه، برادر معلم اومد و ماشین رو با پول توی داشبوردش گذاشت و گفت رضایت بدین. ولی ما رضایت ندادیم. پیغامایی هم میرسه که مثلا فلانقدر میدیم رضایت بدین ولی ما پول نمیخوایم. ما حق بچهمون رو میخوایم.» پیگیری شکایت، کاری است که آنها میخواهند ادامه بدهند. برخلاف شاکی دوم آقای معلم که رضایتاش را همان اول اعلام کرد و البته کسی از علتش باخبر نیست؛ برخی میگویند «نمیتوانست تعرض به دخترش را ثابت کند»، بعضی دیگر مثل همیشه میگویند «از ترس آبروشون بود» و هستند کسانی هم که بگویند «رضایتشان را گرفتند».
خانواده اصلیترین قربانی ماجرا یعنی ندا، حالا بیشتر از قبل آنقدر درگیر مشکلات مختلف هستند که نمیتوانند به دخترشان برای از بین بردن اثرات تعرض آقا معلم داستان کمک کنند. مشکلاتی مثل بیپولی، مثل «حرف مردم»، مثل «نادیده گرفتنهای برخی مسئولان»، «مثل قولهای پیگیری بدون عمل». همه مشکلاتی که حرفهای مادر ندا را در بغض فرو میبرد و مبهم میکند.
هل من ناصر ینصرهم؟
اعدام باید گردد.
اعدام. اعدام . اعدام
وقتی اینجورخبرارو میشنوی عصبانیت وتاسف تامغزاستخون نفوذ میکنه و اینجاست که ازخودت میپرسی کجایند آدمهایی که همه حرف وحدیث هایشان شده دفاع ازحقوق حیوانات ومحیط زیست که یک ریال ویک ثانیه هزینه ای برایشان نداردولی دوماه این چنین ظلمی به این خانواده وکودک شده ولی .....
بهتره تو کشو ر یک ngo یا سازمان خصوصی به همت دوستانی که حاضرند در این گونه موارد کمکی برای قربانی فراهم کنند تشکیل شود می شود از وکلا ، مهندسین ، دکترها ، معلم ها ، کارگران خلاصه همه قشر در زمینه های مختلف ملی ، کاری ، معنوی کمک گرفت این مسئله می تونه این گونه قربانیان را از لحاظ مالی ، حقوقی ، مشاوره و روانشناس و... یاری کنه .
من جای وزیر بودم اگه دادگاه رای به نفع دختر معصوم بده و نامعلم محکوم بشه استعفا ء میدادم
قابل توجه مسئولین قضائی استان زنجان که بدون فوت وقت رسیدگی و حکم صادر کنند تا مردمی که در هیچ اداره ای پارتی و آشنا و یا اصلا نجابت جلوی ابراز اینگونه مسائل را میگیرد بدانند که بعد از خدا کسانی هستند که بر روی زمین پشت پناه ان چنین انسانهائی هستند
فقط تاسف
خیلی بی شرف و بی ناموسی که به دختر 9 ساله مدرسه تجاورز کردی.یکی دیگه میاد به دختر خودت تجاوز میکنه.از هر دست بدی از همون دست میگیری
به اشد مجازات باید محکوم بشه.چرا که علاوه بر تعرض وتعدی به حقوق دیگران،شغل شریف معلمی را خدشه دار کرده.
مردم شهید پرور ایران اسلامی بیایید دست به دست هم دهیم فقط پول یکروز کارکرد خود را بحساب پدر ندا واریز کنیم تا بتواند با خیال آسوده پیگیر درمان دخترش و پرونده محکومیت آن نا معلم بی شرف وبی ناموس شود
باتوجه به این همه معلم شریف وجوانان مخلص وباسواد وخانواده دارعاشق تعلیم وتربیت ازاموزش وپرورش واین همه تشکیلات حراستی وگزینشی عجیب است چنین حیوان پلیدی را استخدام وسوابق اخلاقی وخانوادگیش را بررسی نکرده وگرگی را به میان گوسفند گسیل وهیچ نظارتی نداشته باشند ازاین خانواده مظلوم وبدبخت میگذرد امامسئولین عزیز بخاطر اهمال کاری درپیشگاه خدا چه جوابی دارید امید است حق وعدالت جایگزین پول وماشین وامثالهم گرددتاابروی باشرفی با پول معامله نشود
باید جوری این به اصطلاح معلم را مجازات کنن که بقیه بفهمن دنیا دست کیه.من واقعا برای ندا غصه خوردم چون دختر نجبیه و به عنوان یک دختر میگم که چقدر بهش فشار اومده که این راز را با وجود این همه مکافاتی که میدونسته براش پیش میاد گفته واقعا درد ناکه.و شما که در رسانه ها هستید خانواده ندا از سر بی کسی و بی پناهی به سمت شما اومدن تا دادشون را از این ادم خبیث بگیرید.دولتی های ما تو این کارا مثل ماست میمونن و پیگیری که در شانشون باشه رو انجام نمیدن.
آقای مسئول اگه این اتفاق برای دخترت افتاده بود چیکار میکردی بازم میگفتی در دست پیگیریه یا هنوز جرم اون معلم محرض نشده؟
خدا که هست.امیدوارم اون مرد به بدترین شکل زندگی کنه و مگ بدی داشته باشه.نه تنها اون بلکه همه بیشرفهای مثل اون
دارم سکته میکنم
با سلام خیلی متاسفم واقعا، بنظرم باید یه اصلاحات اساسی تو آموزش و پرورش مون صورت بگیره و برای مدارسی که دانش آموز دختر دارند حتما باید معلم زن بفرستن به روستاها ، مطمین باشید تو روستاهای کشورمون موردهای زیادی اتفاق افتاده اما صداش در نیومده، باید تحسین کرد شهامت ندا جان پاک و معصوم رو که تجاوزطلبی معلم بی شرفشو برملا کرد.
اگر این حادثه یک رابطه نامشروع بوده چرا دختر فرار کرده و چرا به مادرش گفته، پس بدون شک این حادثه یک تجاوزه. اگر بچه خود ما بود چیکار می کردیم؟ با این روند اگر به این معلم جواب محکم ندن بعد این بین معلم ها این مساله بدون تعارف رواج پیدا می کنه. معلمی شغل انبیاست ولی معلم نه نبی و نه فرشته س و آدمه و دارای هوسه که برای عده ای ممکنه مشمول یک بچه هم بشه که عدم پاسخگویی به این مسائل باعث شیوع این مسائله