مرد دامدار فرشته نجات 8 بیمار شد / ولی الله و همسرش به کما رفتند

به گزارش رکنا، ولی‌الله عابدی ۳۵‌ساله بود که در جریان حادثه رانندگی مجروح و به مرگ مغزی مبتلا شد. روزی که حادثه اتفاق افتاد همسر ولی‌الله در حال رانندگی در جاده شیرگاه بود که کنترل خودرو از دستش خارج شد و تصادف در جریان برخورد با یک کامیون رقم خورد. با رضایت خانواده ولی‌الله اعضای بدن او حالا به 8 بیمار زندگی بخشیده است. همسر او می‌گوید با بخشیدن زندگی به بیماران نیازمند کاری خداپسندانه کرده‌اند. گفت‌وگوی ما با همسر، ولی الله در ادامه می‌آید.

اهل کجا هستید؟

مازندران و در روستای سیدکلا سوادکوه زندگی می‌کنیم.

شوهرتان چند ساله بود که سانحه رانندگی اتفاق افتاد؟

۳۸ سال.

شغلش چه بود؟

دامدار بود.

چند سال کنار هم زندگی کردید؟

من و ولی‌الله دختر خاله و پسرخاله بودیم. ما ۲۰‌سال قبل در حالی‌که سن کمی داشتیم با هم ازدواج کردیم. او دلی صاف و صادق داشت. برای بچه‌ها پدری مهربان و دلسوز بود. او به سختی کار می‌کرد، اما راضی نبود بچه‌ها در سختی زندگی کنند. مردی باایمان و زحمتکش بود. هیچ وقت زحماتش را فراموش نمی‌کنم.

حاصل زندگی‌تان چند فرزند است؟

5 فرزند، دو دختر و سه پسر. بزرگترین فرزندم ۱۸‌ساله است و کوچکترین فرزندم هفت‌ساله است.

علت تصادف چه بود؟

۱۰ روز مانده بود به سال تحویل. آن روز من و شوهرم سوار ماشین شدیم. ماشین ما پیکان بود. ولی الله خسته بود به همین خاطر من پشت فرمان نشستم. از روستا به طرف شیرگاه راه افتادیم. نزدیک شیرگاه که رسیدیم یک لحظه یک کامیون به ما نزدیک شد. کمی سرعتم زیاد بود به همین خاطر نتوانستم ماشین را کنترل کنم و با کامیون تصادف کردم. در آن حادثه من و شوهرم هر دو مجروح و به بیمارستان قائم‌شهر منتقل شدیم.

بعد چه شد؟

هر دو ضربه مغزی شده‌بودیم، اما من به هوش بودم و بعد از یک هفته بستری مرخص شدم، اما ضربه‌ای که به سر شوهرم خورده بود شدید بود. او ۱۳‌روز در کما بود، اما تلاش پزشکان نتیجه نداد تا اینکه پزشک معالج پیشنهاد اهدای عضو را داد.

خود پزشک در این باره با شما صحبت کرد؟

نه، من تازه مرخص شده بودم به همین خاطر پزشک معالج با خواهران و برادران ولی الله و فرزندانم صحبت کرد. روزی آن‌ها به دیدنم آمدند و از من خواستند رضایت بدهم. قبول نمی‌کردم تا اینکه فرزندانم درباره وصیت پدرشان صحبت کردند. وقتی فهمیدم این خواسته خود ولی‌الله بود سکوت کردم و با ریختن اشک رضایت دادم.

بقیه اعضای خانواده راضی بودند؟

خیر، مادرشوهرم هم راضی نبود. برای او خیلی سخت بود البته حق داشت، چون ۱۰ سال قبل هم یکی از پسرانش را از دست داده بود.

علت فوت او چه بود؟

همین حادثه تصادف، به همین خاطر مادرشوهرم نمی‌توانست قبول کند که دومین پسرش را هم دارد از دست می‌دهد، اما او هم مثل من تسلیم خواسته ولی‌الله شد.

زمان اهدا شما هم در بیمارستان بودید؟

خیر، روز اول فروردین امسال وقتی شوهرم به بیمارستان امام‌خمینی تهران منتقل شد هیچ کدام کنارش نبودیم. خیلی سخت است که با چشمان خودت ببینی عزیزت را به اتاقی می‌برند که بازگشتی در آن نیست.

چند عضو او اهدا شد؟

8 هشت عضو. کلیه‌ها، کبد، قلب، روده و چشم‌ها

بعد از پدر حال پنج فرزندتان چطور هست؟

خیلی سخت، پسر بزرگترم ۱۸‌ساله است. او سال آخر درسش بود که این اتفاق افتاد. مجبور شد برای تأمین هزینه‌های زندگی شغل پدرش را ادامه بدهد. فرزند آخری هم 7 ساله است. وقتی بهانه پدرش را می‌گیرد آرام کردن او خیلی برایم دشوار است. همانجا از خدا بعد از شوهرم کمک می‌گیرم.

از تصمیمی که گرفته‌اید پشیمان نیستید؟

از کار خداپسندانه که نباید پشیمان شد.