وحشت از  قتل های زنجیره ای در افغانستان! / 6 جسد با دستان بسته فقط در 7 روز !

به گزارش رکنا، این روایت دختری ست ۲۹ ساله از مزار شریف که اگر طالب‌ها هجوم نمی‌آوردند، به جای آنکه لت و کوب شده و آسیب دیده، از شر طالبان از این خانه به آن خانه متواری باشد، در محل کارش بود.

یک اداره بین‌المللی-دولتی که امروز زنان اجازه ورود به آن را ندارند و از صدر تا ذیلش در اختیار طالب‌هایی ست که از پشت کوه‌ها یک راست پشت میز و صندلی‌های مدیریت نشسته‌اند. نه سواد خواندن دارند و نه سواد نوشتن و البته که تغییر کرده‌اند؛ به قول «سیما» «وحشی‌تر و منافق‌تر» شده‌اند.

عفو عمومی اعلام می‌کنند و تن‌های بی‌جان اما عفو شده را در خیابان‌ها رها. «سیما» نام راوی این قتل‌ها نیست. نامی ست که به وفور افغان‌ها بر روی دخترانشان می‌گذارند و ما در این گفت‌و‌گو روای را «سیما» خطاب می‌کنیم.

نامی عاریه‌ای که راوی در میانه بغض و سوگواری، از ترس تعقیب طالب‌ها برای خود انتخاب کرده‌است. حرف‌های سیما نشان می‌دهد گویا علاوه بر خشونت عریان طالبانی که شاید همه ما در رسانه‌ها و فضای مجازی دیده‌ایم، قتل‌های مشکوک و زنجیره‌و‌اری نیز در برخی ولایات افغانستان رو به فزونی ست که طالبان مستقیم مسوولیت‌ آنها را برعهده نمی‌گیرد اما چه کسی ست که نداند «این رفتگان بی‌‌برگشت»، این جوانانی که شاید  «هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند»، با تن‌های لت و پار  و رنجور، دست‌های بسته و بدن‌های شکنجه شده چرا در کوچه و پس کوچه‌های شهر پیدا شده‌اند.

سیما با صدای لرزان، بغض‌آلود و در حالی که از افشای هویت اصلیش هراس دارد، خبر پیدا شدن ۲ جنازه را روایت می‌کند «روز جمعه دو جسد پیدا شد. مردم محلی این اجساد را پیدا کردند. من هم که در این منطقه زندگی مخفیانه دارم، خبر دار شدم. خواستم برای عکاسی بروم و این عکس‌ها را به عنوان سند به رسانه‌ها ارسال کنم. اما مردم محلی جسدها را شناسایی کرده و با گروهی از طالبان تماس گرفتند و گفتند جسد پیدا کرده‌اند.

آن گروه طالبان گفتند که خودتان جسدها را بیاورید چون برای ما نامحرم هستند اما مردم محل اصرار کردند که طالبان این جسدها را تحویل بگیرد. بنابراین آمدند و جسد را به پاسگاه بردند. مردم می‌ترسیدند که جسدها را انتقال دهند و فردا مجبور شوند پاسخگوی طالبان باشند.

قبلا هم این قتل‌های مشکوک اتفاق افتاده بود. برای نمونه تقریبا یک ماه از سقوط حکومت مرکزی گذشته بود، جسد یک پلیس زن پیدا شد که گروه امارت اسلامی او را کشته‌بودند.»

سیما به جز تماس‌های تلفنی تهدیدآمیز، تجربه‌ای از تماس‌های ارشادی طالبان هم دارد. او می‌گوید: «زمانی که برخی زنان تظاهراتی در شهرهای افغانستان ترتیب دادند، برخی را گرفتند و اسیر طالبان شدند. من با شماره کسانی که می‌شناختم تماس می‌گرفتم که خاموش بود. بعد به شماره واتساپ بعضی از آنها پیام دادم. پیام‌ها خوانده می‌شد اما جواب داده نمی‌شد. یک شب پیامی برای من آمد که پرسیده بود آیا دوستان شما را گروه امارت اسلامی دستگیر کرده‌اند؟

من چون در گروه‌های واتساپی و کلاب‌هاوسی مختلفی همراه با دادخواهان و فعالان مدنی عضویت دارم، فکر کردم یکی از آنها به من پیام داده‌است. بنابراین با او صحبت کردم. آن فرد به من گفت که می‌خواهم به شما کمک کنم و من هم خوشحال شدم.

از من خواست تا لیست کسانی که امارت اسلامی دستگیر کرده و من می‌شناسم به او بدهم که من گفتم من فقط ۳ یا ۴ نفر را به اسم و رسم می‌شناسم و اطلاعات باقی افراد را باید از دیگر فعالان مدنی و کنشگران بگیرم و پرس و جو کنم که چه کسانی دقیقا حضور داشته یا دستگیر شده‌اند.

فردا که به من پیام داد گفتم هنوز آمار دقیقی پیدا نکرده‌ام. بعد از آن مجددا با من تماس گرفت و این بار با لحن و ادبیاتی دیگر صحبت می‌کرد. به من می‌گفت تو مثل خواهر من هستی، ما خواهر دینی هستیم و اگر می‌خواهی جهاد کنی به گروه ما بپیوند و دست از این کارها بردار، به ما بگو چه کسانی شما را رهبر می‌کنند، سرگروه کیست، چه گروه‌هایی در غرب شما را تحریک می‌کنند.

او تلاش داشت تا با ایجاد حس هم‌دلی و هم‌دردی اطلاعاتی از من بگیرد. در نهایت من هم آن شماره را بلاک کردم و ارتباطم با آنها قطع شد.»