چهره ماندگار ادبیات پارسی در گفت و گو با رکنا:
میرجلالالدین کزازی: هر کسی از رسانه بیمناک است برود در ژرفای دره ای / مرزهای جغرافیایی دیگر کارکرد ندارند + فیلم
رکنا: چهره ماندگار ادبیات پارسی در گفت و گو با رکنا می گوید که در این دوران، مرزهای جغرافیایی معنای خودشان را از دست داده اند و در این شرایط اگر کسی از رسانه بیزار است، می تواند برود در سینه کوه یا در عمق یک دره زندگی کند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، با چهره ای آراسته، به استقبالمان آمد و خوشآمدگویی کرد. وارد خانه که شدیم، اتاق کارش، در سمت راست ما قرار داشت؛ جایی که قرار بود گفت و گو، آنجا انجام شود. جایی که چهار دیوارش، کتابخانه بود و کتاب. روی میزش کتاب بود. کنار کاناپه اش کتاب بود. روی میز عسلی اش کتاب چیده بود. اصلا مگر می شود کسی اینچنین فرصت مطالعه داشته باشد؟
وسایلمان را آماده شروع فیلمبرداری کردیم. مجسمه های حکیم فردوسی ، در آنی، چشممان را به سمت خودش جلب کرد، در دلمان گفتیم، شاهنامه پژوه است دیگر....
پنجره را بست و پرده را کشید تا فیلممان ضد نور نشود. می خواست کتاب های روز میز کار را جمع و جور کند که گفتم: «نه، خوب است. بگذارید ببینیم چه کتاب هایی می خوانید.» خندید و پشت میزش نشست. خود را آماده گفت و گو نشان داد و ما، شروع کردیم.
سید جلال الدین کزازی ، معروف به میر جلال الدین کزازی، چهره ماندگار ادبیات پارسی، استاد دانشگاه، شاعر، نویسنده، مترجم، شاهنامه پژوه و ادیب ایرانی، با رکنا به گفت و گو نشست.
بخشی از این گفت و گو به شرح زیر است:
«امروز جغرافیا، کارکرد خود را از دست داده است؛ زیرا جغرافیا بر پایه مرز، کارکرد می تواند داشت. اگر نقشه جغرافیایی را ببینید، مرزهای بسیاری را در آن می توانید ببینید. در جهان امروز این مرزها می توان گفت تنها بر آن نقشه کارایی دارد. به راستی [مرزها] به یاری فناوری رسانه ای و ابزارهایی که در این دهه ها ساخته شده، برداشته شده است. ما به آسانی می توانیم اگر بخواهیم از این ابزارها بهره ببریم و این گفت و گو را در دم در سراسر جهان پخش کنیم که کرورها کرور و هزاران هزار تن آن را در هر جای جهان هستند بتوانند دید و شنید؛ پس مرزی در کار نیست.
[با این وجود] همین رسانه، اگر به درستی از آن بهره برده نشود می تواند زبان ها و فرهنگ های پر شمار و گوناگون را زیان برساند؛ حتی فرهنگ های مایه ور و دیرسال. فرهنگ هایی که سده ها و هزاره های بسیار پاییده اند هم می توانند آسیب ببینند.
همواره هنگامی که در این باره سخن گفته ام یاد گفته ای از مولانا می افتم. او در بیتی از تیغ در کف زنگی مست سخن گفته است. چرا زنگی گفته است؟ زیرا در روزگاران پیشین، بیشینه فرمانبران، کارگزاران از زنگیان بوده اند تا چند دهه پیش هم کشورهایی را در جهان می شناسیم که از زنگیان برای کارهای دشوار بهره می بردند. زنگی، زمان و توان آن را نداشته است که به آموزشگاه برود و دانش بیاموزد پس آنچه می کند چندان آگاه و سنجیده نیست. از سوی دیگر، مست است و اندک آگاهی که در اوست از میان رفته است. اگر چنین کسی تیغی برهنه و بران در دست بگیرد شهری را خواهد آشفت و خون بسیار کسان خواهد ریخت.
رسانه، می تواند زنگی مست باشد؛ اما رسانه ابزار است. همان تیغ را اگر به دست پزشکی دانشور دهید، با آن تیغ خون ریز مردم کش، هنگامی که در دست زنگی بود، زندگی خواهد آفرید.
اما آیا به راستی در جهان امروز، بهره [درست] برده می شود؟ به گمانم پاسخ نه است.»
رکنا: این تیغ برنده، چقدر می تواند به زبان پارسی آسیب برساند؟
«پاسخی بی چند و چون به این پرسش نمی توان داد. کارسازهایی چند در میان هستند. پاسخ بستگی دارد به اینکه در ایران ما رسانه چگونه به کار گرفته می شود. از سویی دیگر بسته به این است که ایرانیان چه پیوندی با رسانه دارند، آیا رسانه بر ذهن و پیوند و اندیشه آنان یکسره چیرگی یافته است یا اندکی؟
هیچ گمانی در این نیست که جهان ما، جهان رسانه است و بی رسانه در این جهان شهر آیین نمی توان زیست. اگر کسی که از رسانه بیزار است، شهر و ده را فرو بگذارد و برود در سه تیغ کوهی یا در ژرفای دره ای تنها بزید، آری، نیازی به رسانه ندارند؛ اما اگر رسانه دمی از کار بیفتد، زندگی از پویش باز خواهد ماند و همه چیز به هم خواهد ریخت، پس رسانه بایسته روزگار ماست. آنچه بر ماست این است که بکوشیم بهره بهینه از رسانه ببریم و از گزندهای آن بر کنار بمانیم. این کاریست دشوار؛ اما ناگزیر.»
رکنا: زندگی را چگونه می بینید؟
زندگی طولانی آرزویی است که نمی توانم گفت یکسره نابرآوردنی و ناشدنی است. بر پایه انگاره هایی، شاید روزگاری آدمی بتواند بسیار بیش از آنچه هم اکنون می انگارد زنده بماند. اگر چشم اندازی از مرگ نداشته باشیم، درست و سنجیده و شادمانه و به روز نمی توانیم زیست. شما اگر چندین هفته، چندین ماه، یک سال، در بوستانی خرم در دلپذیرترین آب و هوا به سر ببرید، از آن دلزده خواهید شد. این ویژگی سرشتین آدمی ست. من اگر بتوانم سالیان زندگی را آنچنان که می پسندم و خوش می دارم زیست، بِزیَم، می انگارم که داد زیستن را به شایستگی داده ام. خوشنودی و آرامش هنگامی دست می دهد که اگر شما به سالیان زندگانی خود بنگرید، از آنچه گفته اید و انجام داده اید، شادمان باشید و سرافراز. آن زندگی، همان زندگانی است که من آن را می پسندم.
اگر ما چشم اندازی از مرگ نداشته باشیم، درست و سنجیده و به آیین و شادمانه و بهروز نمی توانیم زیست.
ارسال نظر