این دختر می خواهد به سهم خود از غم ها و دردها بکاهد،
قیچی "ماحی" غم های دختران سیستان و بلوچستان را از سرشان کوتاه می کند! + فیلم
اجتماعی رکنا: از گذشته های دور شاید صدای مادربزرگ ها در گوشمان می پیچد که می گفتند زنان وقتی حالشان خوب نیست، موهایشان را قیچی می کنند!انگار زنان غم هایشان را با موهایشان می ریزند تا برود...
سیستان و بلوچستان / به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، ماحی بدیعی، شاید برگرفته از این حرف زنان قدیمی است که قیچی به دست گرفت و با بغضی از آنچه از دست داده بود گام به سوی شهری برداشت که درد دارد ،شهری که لبریز است از مشکلات...
قیچی خودش را به دست گرفته و پشت سر هم موهای دختران سیستان و بلوچستان را کوتاه کرد و مرتب ... . انگار با هر قیچی که میان موهایشان می زند ، می خواهد غم و دردی را از زندگیشان دور بریزد و سامانی بدهد به زندگی نابسامان آنها ...
ماحی بدیعی 29 ساله مقابلمان نشست و گفت که چمدان بسته بود تا از ایران برود. کوچ کند از سرزمینش برای ادامه شغل خود در کشوری دیگر ، اما کرونا آمد و رفتنش را به وقفه انداخت و ناگهان همه سرنوشتش و آنچه هدف آینده برای خود ساخته بود ، دگرگون شد.
انگار مسیر زندگیم گم شده بود ، پیدا شد
وقتی قرنطینه های کرونا شروع شد ، از هدفش جاماند و در ادامه مشکلاتی دیگر برایش ایجاد شد که روحش را پژمرده و زندگیش را بحرانی کرد . افسرده شده بود که دوستانش راهی به او پیشنهاد دادند. راه کمک کردن و همدلی کردن و او می گوید: نمی دانم چرا با آن حال و روز افسرده ام قبول کردم ولی انگار درست ترین مسیر برای خارج شدن از آن روحیه خسته ، همین مسیر بود.
ماحی می گوید: این 29 سال به شکلی دیگری زندگی کردم اما حالا راه زندگی کردنم را به شکلی تغییر داده ام که فکر می کنم این مسیر درست زندگی ام است .در این فضا حالم خوب است و اصل همین حال خوبی است که پیش از این نداشتم.
دیگر گامی برای مهاجرت و رفتن ندارم
ماحی بدیعی می گوید :دیگر گامی برای مهاجرت و رفتن ندارم ، می خواهم بمانم و تا می توانم غم از زندگی مردمم جدا کنم... به خصوص از زندگی زنان و دختران...
در ادامه می رود در عمق پاکی و صداقت جنوب...
جنوب نرفته بودم ؛ ولی وقتی چمدان بستم تا راهی مسیر کمک بشوم دلم حسی داشت غریب که پیش از آن تجربه نکرده بودم . پر بودم از انرژی ،انرژی و امیدی که از دست داده بودم و حال ناگهان میان آن انبار و بسته بندی هایی که برای کمک انجام می گرفت برگشته بود.
اطراف انبار و جایی که کار می کردم خانواده های بلوچستانی زندگی می کردند . چون کارم در محیط بسته بود، دوست داشتم آدم های اطرافم را بیشتر ببینم. همان اولین مرتبه ای که با مردم بلوچستان رو به رو شدم با آن کودکان پاک، با آنان که مهربان سخن می گفتند، عاشق شدم. عاشق آن مردم و ناخودآگاه تصمیمی در ذهنم شکل گرفت و قیچی را در دست گرفتم. به دختران بلوچستان گفتم موهایتان را زیباتر می کنم و برایتان بافت های خوشگل می زنم و آنها نگاهم کردند و به من لبخند زدند و کار شروع شد. آنها می نشستند و من موهایشان را در دست می گرفتم و مرتب می کردم و می بافتم .
قیچی می زنم ؛ همه آنها شاد می شوند و هم حال من خوب
انگار با هر قیچی که می زدم بخشی از افسردگی روح خود نیز فرو می ریخت و از بین می رفت . آنها زیباتر می شدند و در آینه لبخند می زدند و من لبخندی که گم کرده بودم به چهره ام باز می گشت.
بدیعی با گفتن ازاینکه این توان من برای بهبود کمی حس خوب در زندگی این هموطنانم بود ادامه داد: پیش از این سفر، در اینستاگرام یک پیج کاری داشتم که سه، چهار سال برایش هزینه کرده بودم ، پست هایی با فیلمبرداری های حرفه ای ، اما تمام پست ها را حذف کردم و گفتم این پیج را به هدفم برای شاد کردن کودکان مناطق محروم اختصاص می دهم ، چون با این کار ، حالم خودم هم بهتر است و دراین چرخه حال دیگران هم بهتر می شود.
هر عید در یک منطقه محروم
وی تاکید داشت : تصمیم من مقطعی نیست. با خود قرار گذاشتم هر عید به منطقه ای محروم بروم و به کودکان و زنان آن مناطق با کوتاهی موهایشان هدیه بدهم و آنها هم لبخندهایشان را هدیه من کنند . تجربه های خودم را در اختیار مردم و با آنها به اشتراک می گذارم.
کودکان و دختران در مناطق کمتر به آرایشگاه و سلمانی دسترسی دارند .این بچه ها صبح تا شب در کوچه و خیابان بازی کردند برای همین بازی کردن با آنها برای شاد کردنشان را انتخاب نکردم . آنگونه فقط حال من خوب می شد ولی اینگونه که دست در موهایشان ببرم، با آنها گپ بزنم و شوخی کنم و... خیلی حس خوبی هست که همه با هم شاد می شویم .
همراهی دیگر آرایشگران با ماحی
بعد از برگشت به تهران ، با چند آقا همکار که سمت غرب تهران کار می کنند صحبت کردم . گفتم که می خواهم هر عید به مناطق محروم بروم و از تصمیم خود برایشان گفتم و از آنها سوال کردم که آیا با من همراه می شوید؟، مشتاقانه همراه شدند.
این شد که همراه هم در همین عید پیش به سمت کوره های آجرپزی و بهشت زهرا (س) رفتیم. خانواده های بلوچستانی آنجا هم هستند... لبخندهای کودکان آنها وقتی در آینه نگاه می کردند و از چهره و موهای مرتبشان خوششان می آمد حسی توصیف نشدنی از لذت بردن داشت که من همراه همکارانم دیدیم و لذتش را بردیم.
حنا زدن بر دست دختران بلوچستان
بلوچستان که بودیم دختر بچه ها به من می گفتند : "خاله روی دستانمان حنا می زنی ؟"برای کارم و دیدن دوره که به دبی می رفتم. خانم هایی که طراحی حنا می زدند را نگاه می کردم ولی هیچ وقت خودم این کار را نکرده بودم به خودم گفتم: "دست بچه ها را خراب نکنم؟ من که بلد نیستم." به بچه ها گفتم: "شاید طراحی ها بد بشود!" اما آنها گفتند: "خاله هر چی شما بکشی خوب است." من طراحی کردم و بچه خیلی دوست داشتند. کلی کلاس می گذاشتند برای هم که من حنا دارم و شما ندارید.
زنان بلوچستانی دستبند و گردنبند زیاد استفاده می کنند. از این که می بینم اینطور به خودشان می رسند خوشم می آید. برای دخترها دستبند، گردبند و کش و شانه می برم.
تصمیم به بهبود تغذیه و محل اسکان و سبک زندگی
ماحی بدیعی افزود : تعذیه سالم و مقوی ندارند با پزشک متخصص تغذیه صحبت کرده ایم تا با کمک و همفکری آنها بسته هایی با هزینه کم ولی مقوی تهیه کنیم و برایشان هر چند وقت یکبار ارسال کنیم که البته به کمک هر همراهی که همراه ما شود لبخند می زنیم و خوشحال می شویم .
هر که به ما بپیوندند ، خوش آمده است
بدیعی تاکید داشت : برنامه ای که برای کودکان بلوچستانی جنوب تهران داریم این است که اول کمی خانه های مخروبه شان را مرتب کنیم، تغذیه آنها را سامان بدهیم، به آنها یاد بدهیم که چه چیزی بخورند و چگونه زندگی کنند. زندگی کردن را با حداقل هزینه ولی سالم وسلامت بیاموزند. در این راه هر کسی به ما بپیوندند به او قول می دهیم حالش خوب خواهد شد و ما هم به حتم به کمک همه با هر میزان توان که برای کمک دارند نیاز داریم .
وی در پایان گفت : این روزها اگر چمدان هایم را باز کرده ام، می دانم که هیچ وقت برای مهاجرت دوباره بسته نمی شوند. می خواهم بمانم و سهم خود را برای بهبود مردمم داشته باشم، بی چمداشت، بدون غر زدن و منتظر دیگران بودن، می خواهم خودم کاری کنم، در حد توان و تخصص و دارایی ام . خوشحال می شوم دیگران هم به ما بپیوندند که اینجا حالمان خوب است ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر