شانس بد اقبال و دختر زشت و داماد پولدار !

ما که گنجشگ روزی هستیم و اوضاع مان جفت و جور نمی شود. روزگار بر وفق مرادمان نیست و تشویش و اضطراب لحظه ای ما را آرام نمی گذارد. بعضی ها ورد کلام شان همین حرف هاست و چشم به زندگی دیگران دوخته اند و حسرت می خورند که چرا روزگار بر وفق مراد شان نیست.

این افراد اگر هم در تعریف و تمجید از موقعیت و موفقیت های دیگران کم بیاورند می گویند فلانی پارتی دارد و هزار و یک اما و اگر جور می کنند تا ثابت کنند روزگارشان ساز ساز نیست.

آ نها نمی دانند راه را بلد نیستند و یا بی گدار به آب می زنند و یا سر جای خود نشسته و از ترس این که مبادا در چاه بیفتند به خود هیچ زحمتی نمی دهند.

با این وجود آرزوهای دور و دراز که می تواند یکی از رذایل اخلاقی باشد ذهن و فکرشان را درگیر خود می کند.

همین چند وقت پیش به خانه یکی از آشنایان رفته بودیم. آنچنان با غیظ از عروسی دختر همسایه شان حرف می زد که انگار بار کاروانش را این دختر سوزانده و آنها را به خاکستر نشانده است.

میزبان دل شکسته ،دست آخر آهی کشید و گفت:«راست می گویند زشت ها شانس دارند .»

ساعتی از دور همی مان گذشت. خدا خیر بدهد کارگردان و تهیه کننده و همه کسانی که نخودی در آش تهیه یک برنامه طنز تلویزیونی انداخته بودند ،چرا که تماشای تلویزیون حال و هوای جمع مان را عوض کرد.

تکه کلامی در برنامه تلویزیون مطرح شد که بر تلاش و پیکار برای رسیدن به موفقیت تاکید می کرد .

صاحبخانه دوباره نفس عمیقی کشید و انگار یادش رفته بود سرشب چقدر دختر زشت همسایه را به باد تحقیر و سرزنش و از همه بدتر غیبت گرفته است.

از پشتکار و تلاش و موفقیت های تحسین برانگیز تحصیلی این دختر برای مان می گفت و این که نمونه اخلاق و رفتار است.

مانده بودیم «دم خروس را باور کنیم یا قسم و ناله را بشنویم و به نشانه تایید سری تکان دهیم.»

خوش به حال کسانی که راه بلد مسیر زندگی خود هستند ، حرف شان از روی عقل و منطق است و برای خود مرزبندی های مشخصی دارند.

اما اگر افرادی ندانسته و چشم بسته به بیراهه بروند دستی دستی سری که درد نمی کند را به خاطر حسرت و افسوس نابجا و شاید هم بهتر است بگوئیم بخل و حسد ،دستمال می بندند.

تاوان تنبلی ،هزینه بی هدفی وخسارت زیاده خواهی ها و بلند پروازی و تقصیر ندانم کاری های بعضی ها را نباید دیگران بپردازند.

واقعیت این است افرادی که بین شخصیت واقعی خود و شخصیت آ رمانی شان تناسب و تعادل پیدا نمی کنند دچار این مشکلات و ضعف بزرگ می شوند. آ نها غرق در شخصیت آرمانی ،یعنی آن چیزی که آروز دارند باشند می شوند و با شخصیت واقعی خود فاصله و اختلاف پیدا می کنند. این افراد بی چون و چرا دچار اضطراب می شوند و در این حالت تفکر و رفتار غیر منطقی در آنان نمود پیدا می کنند.این حالت در هر وضعیتی می تواند بحران و نابسامانی ایجاد کند.

متاسفانه این افراد به آن چه در حال حاضر هستند و آن چه دارند قانع نیستند.

در حال رانندگی با خودروی خود چشم به مرکب دیگران دوخته و تصور می کنند این خودروهای مدل بالا،اسب های خوش قد و قامتی هستند که شانس و اقبال برای شان زین کرده است.

آنها به مسافرت می روند و حسرت سفرهای دیگران را می خورند .به آینه که می نگرند دوست دارند تیپ و قیافه دیگری ببینند و ... . نمی توانند در لحظه زندگی کنند و از بودن خود و آنچه در اختیارشان است حظ و بهره ببرند و ناگهان چشم باز می کنند و می بینند به آخر خط رسیده اند و چه زود دیر شده است.

رسیدن به شرایط مطلوب و موقعیت های بهتر در زندگی ،یک هدف عالی و قشنگ است. اما اگر محدودیت ها و شاید هم در مواردی ممنوعیت هایی که در مسیر حرکت مان وجود دارند را درک نکنیم ، خواسته ها و انتظارات و توقع ها با شرایط موجود نامتناسب خواهند شد.

یک مساله مهم در اینجا مهارت شناخت مساله ،تعریف راه حل ها و انتخاب بهترین تصمیم است که نباید از نظر دور نگه داشته شود.

آنها که این مهارت های اساسی زندگی را نمی شناسند و نیاموخته اند سعی می کنند به هر ترفند و روشی شده کلکی سوار کنند و به مقصد مورد نظر خود برسند. اگر هم مخالفت و مقاومتی در این مسیر در برابر خواسته و توقع های خود ببینند ممکن است هر اقدام عجولانه و غیر منطقی انجام بدهند. تصور کنید جوانی خام فکر که با اسلحه به بانک می رود تا سرقت مسلحانه ای انجام بدهد و با باوری غلط پولی به جیب بزند اگر با مقاومتی روبرو باشد ممکن است دستش به خون هم آلوده شود.

از بسیاری کسانی که با این ندانم کار ی ها و جهل و ضعف بزرگ به بیراهه می زنند باید بپرسیم آیا با کجروی راه به جایی برده اند و آیا اصلا بار کج به منزل می رسد؟.

و نکته پایانی این که آن چه در ایجاد تعادل و تناسب بین خود واقعی و شخصیت آرمانی فرد نقش موثر و بهتر است بگوییم حیاتی دارد روش و موقعیت تربیتی افراد است. تضاد رفتاری و تربیتی والدین در پرورش افراد مشکل ساز است ،زمانی که والدین بدون در نظر گرفتن توان روانی ،ذهنی ،عاطفی و جسمی فرزندان،انتظارات و شرایط مد نظر خود را به آن ها القا می کنند ،فرزندان دچار نوعی دوگانگی رفتاری و فکری می شوند . موضوع مهمی که خانواده ها باید به آن توجه کنند این است که ایجاد احساس حقارت در فرزندان به شکل گیری یک شخصیت ضعیف ،وابسته ،ناتوان و با کمبود اعتماد به نفس می انجامد و گاهی هم موجب تحریک حس اثبات شخصیت شده و در صورتی که روش انتخابی فرد برای اثبات خود ناصحیح باشد به بروز رفتارهای خطرناک و آسیب زا منجر می شود. پس حرف مان خیلی جدی است و باید هم مهارت های اساسی زندگی را بیاموزیم و هم این مهارت ها را به فرزندان خود یاد بدهیم .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.