بی‌فکر، بی‌‌برنامه‌ریزی. می‌گویند از زندگی تصوری رؤیایی دارند که شبیه زندگی واقعی نیست؛ دو نفری آشپزی کردن و ظرف شستن، هر روز با گل به خانه آمدن و چسباندن عکس‌های دو نفره روی یخچال با کلی قلب. اما به یک سال نرسیده وقتی می‌بینند نه آن آدمی که انتخاب کرده‌اند آدم زندگی‌شان است و نه زندگی آنقدر رؤیایی و فانتزی، می‌زنند زیر میز بازی و پای‌شان را در یک کفش می‌کنند که طلاق بگیرند. می‌گویند: «بچه‌های دهه هفتادن دیگه! همینن.»

حرف‌هایی که روی اعصاب جوان‌های این دوره و زمانه می‌رود و باعث می‌شود بگویند که نسل سوخته‌اند. ادعایی که دهه پنجاهی‌ها و دهه شصتی‌ها هم داشتند. جوان‌های این دوره و زمانه می‌گویند قدیمی‌ترها عشق و عاشقی و ازدواج‌های آنها را درست نمی‌شناسند و فقط قضاوت‌شان می‌کنند. آن هم در زمانه‌ای که همه می‌گویند قضاوت Judgment ممنوع. بسیاری از دهه شصتی‌ها دیر ازدواج کردند یا خیلی از آنها که دیگر سن‌شان به 40 نزدیک شد ازدواج نکردند. به قول خودشان یا سختگیر بودند یا خیلی عاشق. عشقی که شکست خورده و باعث شده دیگر نتوانند سراغ کسی بروند. وقتی زندگی برایشان فقط با آن آدم زیر یک سقف معنا پیدا می‌کرد اصلاً چرا باید می‌رفتند سراغ ساختن رؤیا با کسی دیگر. دهه پنجاهی‌ها هم اگر توانسته بودند جلوی حرف بزرگ‌ترها بایستند می‌توانستند به مجردی‌شان ادامه دهند اما خیلی کمتر از دهه شصتی‌ها. بچه‌های این دو دهه اما معتقدند دهه هفتادی‌ها نمی‌ترسند از اینکه خودشان را یک دفعه بیندازند وسط ماجرا، وسط حادثه. ترسی که هیچ‌وقت دست از سر بچه‌های دهه 50 و 60 برنداشت. اگرچه این هم یک برداشت کلی است و نمی‌شود به همه تعمیم داد. شاید بهتر باشد برای اینکه بدانیم ادعای بقیه درباره دهه هفتادی‌ها درست است یا نه، سری به آمار بزنیم. طبق آمار سازمان ثبت احوال درسال 1395، حدود 700 هزار ازدواج به ثبت رسیده که 7/14 درصد آن در گروه‌های سنی 24-20 بوده و بیشترین سهم ازدواج دختران در ایران به سه گروه سنی 19-15، 24-20 و 29-25 سال تعلق داشته است.

آمار ازدواج پسرها هم در گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال بیشتر و معادل 9/36 درصد کل ازدواج‌هاست. جمعیت شناس‌ها این آمار را این طوری توضیح می‌دهند: «در دهه 70 با کاهش باروری مواجه شدیم برای همین دختران دهه 70 کمتر از پسران دهه 60 هستند و این مسأله باعث افزایش نرخ ازدواج در میان دختران دهه 70 شده است؛ به طوری که درحال حاضر با افزایش نرخ ازدواج در دختران میان 15 تا 19 ساله کشور مواجه هستیم.»

حتی می‌گویند طبق آمار سایت‌های همسرگزینی مردان متولد دهه 70 بیشترین مراجعان این سایت‌ها هستند. اما دفترخانه‌های ازدواج زیاد هم این چیزها را قبول ندارند. مثل احمد کلهری سردفتر دفترخانه 191 که می‌گوید بیشترین ازدواج‌هایی که خطبه عقدش را می‌خوانند و ثبتش می‌کنند برای جوان‌های زیر 30 سال است اما نه آنقدر که خیلی عجیب و غریب باشد. البته این فقط آمار و تعداد ازدواج‌های این دهه نیست که برای بقیه مردم متفاوت است. شکل ازدواج‌شان هم به نظر بقیه انگار شبیه قدیمی‌ها نیست.

کلهری می‌گوید: «جوان‌های این دهه ازدواج متناسب ندارند، معیارهای‌شان صحیح نیست و ازدواج‌های‌شان کم دوام و به یک مو بند است. سریع هم ممکن است جدا شوند. بسیاری از ازدواج‌هایی که ثبت می‌کنیم به یک سال نرسیده نامه طلاق‌شان به دست‌مان می‌رسد. تعریف غلطی در ذهن‌شان از ازدواج دارند و رمانتیک‌اند و واقع‌گرا نیستند.»تفاوت سنی زیاد عجیب‌ترین چیزی است که او بین ازدواج‌های بچه‌های دهه 70 دیده. مثل پسر 25 ساله‌ای که با زنی 40 ساله ازدواج کرده یا دختران جوانی که با مردهای مسن. چون مرد پولدار بوده و دختران فکر ‌کرده‌اند آینده‌شان تأمین است.

خواسته‌های خاص به قول خودش برخی از مراجعین دهه هفتادی هم در ذهنش مانده است: «مدل سنتی را قبول ندارند. می‌گویند عقدمان را آریایی بخوان یا می‌گویند چه کسی گفته باید عقد را حتماً عربی خواند؟!» برای اینکه بدانیم تصورات بقیه از عشق و ازدواج دهه هفتادی‌ها چقدر درست است و چقدر غلط چرا نرویم سراغ خودشان؟

نیلوفر و ایمان یک سال است عقد کرده‌اند و سه ماه دیگر می‌روند سر خانه و زندگی خودشان. ایمان متولد 72 است و نیلوفر متولد 74. گفت‌و‌گو با آنها پر از خنده است چون مدام وسط حرف همدیگر می‌زنند زیر خنده یا مثلاً نیلوفر به ایمان به اعتراض می‌گوید: «واقعاً که، اینو به من نگفته بود!» بعد دو نفری باز بلند ریسه می‌روند.

دوره آشنایی نیلوفر و ایمان یک ماه بیشتر طول نکشیده. یکی از دوستان‌شان آنها را به هم معرفی کرده و بعد شماره رد و بدل کرده‌اند و حرف زده‌اند و به یک ماه نرسیده نیلوفر به قول خودش گفته:«خودشه!» و ایمان آمده خواستگاری. نیلوفر می‌گوید: «من از زندگی زناشویی می‌ترسیدم؛ ترس از قبول مسئولیت. اینکه همسر و زن خانه‌دار باشم برام قابل تصور نبود اما در آن یک ماه به‌نظرم آمد که می‌توانیم کنار هم خوب زندگی کنیم. از نظر درک و فهم و فرهنگ حس کردیم هم سطحیم.»

ایمان به‌قول خودشان یک گذشته جنجالی داشته. پر از شر و شور: «همیشه دوست داشتم مجرد باشم و تفریح کنم و هیچ تعهدی نداشته باشم تا اینکه مشکلی پیش آمد و سرم به سنگ خورد. دیدم اگر بخواهم این‌طوری پیش بروم روز‌به‌روز به ضرر خودم تمام می‌شود. تصمیم گرفتم زودتر ازدواج کنم که دنبال یک سری از دوستانم و کارها نباشم.»

هردو می‌گویند تصور رؤیایی و رمانتیک و فانتزی از زندگی نداشته‌اند. ایمان می‌گوید: «اگر کسی در اینستاگرام Instagram از این چیزها می‌نوشت مسخره‌اش می‌کردم اما بعد دیدم واقعاً عشق به وجود می‌آید و واقعاً حاضری جانت را بدهی تا همسرت در کنارت باشد.»

نیلوفر که اصلاً از این تصویرهای رنگی که عکس‌هایش آدم را به حسودی وا می‌دارد نداشته و حتی به دوست داشتن زیاد و عشق هم اعتقاد نداشته اما حالا می‌گوید با عشق ازدواج کرده‌اند: «معیارهایی توی ذهنم داشتم. مثلاً اینکه همسرم مثل خودم در یک شرکت حسابدار باشد. مدرک تحصیلی برایم خیلی مهم بود ولی وقتی ایمان را دیدم نظرم کاملاً عوض شد. دیدم عشق و دوست داشتن مهم‌تر است و می‌شود با بقیه چیزها کنار آمد.»

حالا این‌طوری هم نبوده که همه چیز برای ایمان و نیلوفر عاشقانه و پروانه‌ای باشد! آنها جنگ و دعوا هم کم نکرده‌اند. مخصوصاً سه، چهار ماه اول عقد سر چیزهایی که از گذشته ایمان وارد زندگی‌شان می‌شد و نیلوفر نمی‌توانست با آنها کنار بیاید. می‌گوید: «من همان اول بهش گفتم تو هرکاری کردی برای گذشته‌ات بوده و از الان به بعدت برای من مهم است اما همان اتفاقات گذشته در زندگی‌مان تأثیر می‌گذاشت. شاید هم من زیاد حساسیت نشان می‌دادم چون خودم گذشته جنجالی نداشتم. اتفاقات و اشخاص عجیب و غریب را یک دفعه می‌دیدم و شوکه می‌شدم.»

می‌گویم حالا با این شوک چطور برخورد کردی؟ چطور حلش کردی؟ با خنده می‌گوید: «سوختم و ساختم.» و بعد ایمان بلند می‌خندد تا اینکه نیلوفر دوباره می‌گوید: «کنار آمدم و بهش اعتماد کردم. گفتم این کسی که من با او ازدواج کرده‌ام با کسی که آن گذشته را داشته و اشتباه کرده خیلی فرق می‌کند و من کمک می‌کنم سمت گذشته‌اش نرود.»

می‌گویم با وجود همه این عشق و عاشقی‌ها تا حالا فکر کرده‌اید زود ازدواج کرده‌اید؟ ایمان جدی می‌گوید: «نه! من همه کارها و تفریحاتی را که دوست داشتم انجام داده بودم. الان نمی‌توانم بگویم جوانی نکردم. همه می‌دانند که همه این چیزها رفته کنار و زنم از همه چیز برایم مهمتر است. تفریحی هم بخواهم داشته باشم با زنم دارم.» اما حرف نیلوفر کمی فرق دارد: «من احساس می‌کردم برایم زود است. فکر می‌کردم جوانی نکرده‌ام ولی اشتباه می‌کردم. به نظرم خیلی به نفعم شده که وارد یک سری اتفاقات نشدم که ممکن بود برایم دردسرساز شود. الان تمام تفریحات و چیزهایی که در دوران مجردی نداشتم با همسرم دارم. جایگزین همه دوستانم شده و دوست دارم فقط با همسرم باشم.»

راه عجیب جدایی

زندگی دهه هفتادی‌ها فقط عشق و ازدواج نیست. گاهی این عشق‌ها که به ازدواج می‌رسد آخرش دعواست و دادگاه و جدایی. همان چیزی که بابتش از دهه هفتادی‌ها ایراد می‌گیرند. می‌گویند تحمل و مدارا کمتر به زندگی جوان‌های دهه 70 راه پیدا می‌کند و یک دعوای ساده را جنجال می‌کنند و می‌گویند دیگر این زندگی برایشان زندگی نمی‌شود.

نسیم 27 ساله حالا یک مهر طلاق در شناسنامه‌اش دارد. آن هم بعد از یک زندگی که فکر می‌کرد عاشقانه شروع کرده. با همسرش در دانشگاه آشنا شده بود. وقتی 19 ساله بود و به نظرش سهند همان مرد رؤیایی آمده بود. خیلی زود هم ازدواج کرده بودند: «چند ماه که گذشت گفتیم همدیگر را دوست داریم پس به خانواده‌ها بگوییم و رسمی‌اش کنیم. وقتی آمدند خواستگاری همه گفتند ازدواج نکن. گفتند تازه رفته‌ای دانشگاه و صبر کن شاید مرد بهتری سر راهت قرار گرفت اما من گفتم سهند را می‌خواهم.»

فکر می‌کرد می‌داند مسئولیت زندگی یعنی چه و باید آن را برعهده بگیرد اما حالا می‌گوید که اشتباه فکر کرده بوده: «فقط چند وقت از ازدواج‌مان گذشته بود که دیدم نه اهل کار کردن است نه می‌فهمد که مسئولیتی در زندگی دارد. هنوز درس‌مان تمام نشده بود اما کارهای دستی را که خودم انجام می‌دادم مثل طراحی روی کیف و شال، می‌فروختم. حاضر نبود هیچ کمکی بکند حتی برای بسته‌بندی. هرچه پول درمی‌آوردم می‌گرفت و به من مثلاً خرجی می‌داد! هیچ چیز زندگی شبیه آن چیزی که فکر می‌کردم و در رؤیایم ساخته بودم نبود. تازه به من شک هم داشت. دور شده بودم از دوست و فامیل.»

نسیم با همه اینها تصمیم جدایی را راحت نگرفت. با اینکه پدر و مادرش گفته بودند حمایتش می‌کنند می‌ترسید جدا شود. بالاخره طاقتش طاق شد و دادخواست طلاق داد. سهند، نسیم را مجبور کرد همه چیز را ببخشد. نسیم نفس بلندی می‌کشد و می‌گوید: «بخشیدم و خلاص شدم.»

وکلا موردهایی مثل نسیم را کم نمی‌بینند. نازنین کیانی‌فرد وکیل پایه یک دادگستری است و خیلی وقت‌ها پرونده‌های جدایی به دستش می‌رسد. آمار می‌گوید۴۰ درصد طلاق‌ها متعلق به افراد زیر ۲۴ سال است و به‌نظر کیانی‌فرد هم بسیاری از ازدواج‌های دهه هفتادی به جدایی می‌رسد؛ ازدواج‌هایی که خیلی‌هایشان در همان مرحله عقد، کارشان به جدایی می‌کشد. دلایل جدایی‌شان گاهی شبیه دلایل جدایی دهه قبل از خودشان است و گاهی نه؛ متفاوت‌تر و امروزی‌تر. کیانی‌فرد می‌گوید: «بسیاری از این زوج‌ها بر سر مسائل اقتصادی اختلاف پیدا می‌کنند. هم فراهم شدن مقدمات عروسی زمان می‌برد و هم خانواده دختر با این گرانی زمان زیادی طول می‌کشد تا جهیزیه تهیه کنند. برای همین از نامزدی تا مرحله عروسی فاصله زیادی می‌افتد که همین فاصله باعث بروز مشکلات می‌شود. مشکلات اقتصادی یا دخالت‌های خانواده یا حتی چیزهایی مثل مصرف مواد روانگردان و اثراتش، توهم‌هایی ایجاد می‌کند و فکر می‌کنند همسرشان خیانت Cheat می‌کند و همین باعث بروز اختلاف می‌شود.»

البته خیانت هم بین زوج‌های جوانی که می‌خواهند جدا شوند کم نیست و همه‌اش هم‌ زاده توهم‌‎های بعد از مواد نیست. آن‌طور که کیانی‌فرد بین پرونده‌هایش دیده و می‌گوید خیانت بین دهه هفتادی‌ها آشکارتر است و بدون ترس و پنهانکاری و خیلی وقت‌ها‌ زاده فضای مجازی: «می‌گویند ما طلاق عاطفی داریم و دیگر باهم خوب نیستیم و بعد با کسی دوست می‌شوند و می‌گویند دوست اجتماعی هستیم و گپ می‌زنیم اما از همین چیزها شروع می‌شود و می‌رسد به طلاق.»

بزرگ‌ترهایی که می‌گویند همه چیز زندگی دهه هفتادی‌ها عجیب است و حتماً حالا با خواندن همین چند خط از حرف‌شان مطمئن شده‌اند چند لحظه دیگر هم صبر کنند و چیزی را که این وکیل دادگستری در پرونده‌هایش دیده بخوانند: «خیلی از اینها دست در دست هم می‌آیند دادگاه. دعوا و مسأله حادی ندارند و همدیگر را خیلی هم دوست دارند. حتی زمان جاری شدن صیغه طلاق هم واقعاً به هم علاقه دارند اما یا مجبور می‌شوند یا به‌دلیل دخالت‌های دیگران یا خواسته‌های خودشان که به زندگی مشترک ترجیح‌شان می‌دهند، طلاق می‌گیرند.»

نسیم تلخ جدا شده اما این زندگی و جدایی تلخ باعث نشده از زندگی متأهلی متنفر شود و دیگر نخواهد سراغش برود. چند ماهی است با علیرضا آشنا شده و تصمیم گرفته‌اند ازدواج کنند. می‌گویم نمی‌ترسی دوباره اشتباه کنی؟ می‌گوید: «آن زمان بچه بودم و نتوانستم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم. الان نه مثل آن زمان رؤیا بافی می‌کنم نه الکی اعتماد می‌کنم. علیرضا را چندبار امتحان کردم و فهمیدم هرچه گفته درست گفته. فکر کنم این دفعه زندگی‌ام حتماً خوب می‌شود.» لابد اگر نشد هم نشد؛ آنها زود عاشق می‌شوند و زود فارغ.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

یگانه خدامی