این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
امروز با شعرای معاصر؛ شاهکار دکتر افشین یداللهی با صدای پر قدرت علیرضا قربانی و هنرنمایی شهاب حسینی
در ادامه با شعر شاهکار دکتر افشین یداللهی که با غوغای صدای علیرضا قربانی و نقش آفرینی خاطره انگیز شهاب حسینی بیش از پیش ماندگار شد.
افشین یداللهی متولد دی ماه 1347 در اصفهان و بزرگ شده تهران است. پدر او از بزرگان شهر ایزدخواست بود و مادر وی نیز اهل اسفرجان است.
وی دکتر روانپزشک (متخصص اعصاب و روان) است که با وجود علاقه به شعر و ترانه به رشته تحصیلیاش وفادار مانده و معالجه بیماران را در اولویت کاریاش قرار داده است.یداللهی کار حرفهای خود در ترانهسرایی را در سال 1376 با سرودن ترانهای در باب شخصیت امام حسین (ع) شروع کرد که با آهنگسازی فؤاد حجازی و خوانندگی خشایار اعتمادی در ارکستر سازمان صداوسیما اجرا شد.
افشین یدللهی روز سه شنبه 24 اسفند ماه 1395 در راه بازگشت از شهر هشتگرد به تهران دچار سانحه تصادف شد و دارفانی را وداع گفت.
کار دوم وی، ترانه «از فارس تا خزر» با آهنگسازی شادمهر عقیلی و خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد. وی برای بسیاری از سریالهای ماندگار تلویزیونی ترانه سروده است که آخرین آن ساخت ترانه برای سریال معمای شاه بود که ترانه آن از سوی سالار عقیلی خوانده شد.
یداللهی همچنین با خوانندگان مطرح موسیقی ملی و پاپ در آلبومهای مختلف همکاری کرده است. ترانه سریال «شب دهم» ساخته حسن فتحی از جمله معروفترین ترانههایی است که با آهنگسازی فردین خلتعبری و صدای علیرضا قربانی شهرت بسزایی یافت.
آهنگ محبوب و نوستالژیک مدار صفر درجه با صدای علیرضا قربانی را شنیدید.
این آهنگ با صدای علیرضا قربانی تیتراژ سریال مدار صفر درجه بود که با نام من عاشق چشمت شدم هم شناخته می شود.
سریال مدار صفر درجه با صدای علیرضا قربانی و کارگردانی حسن فتحی در دهه هشتاد پخش شد که کارگردان آن حسن فتحی بود و شهاب حسینی در آن سریال ایفای نقش می کرد.
متن شعر
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چیشد
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشقم شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمیدانم از این
دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم
شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین
شاید یقین هم کیشتر
آغاز و ختم ماجرا
لمس تماشای تو بود
دیگه فقط تصویر من
در مردمک های تو بود
ارسال نظر