کافه دانتیسم هشت ماه بعد از افتتاح / دل مان قهوهساز واقعی میخواهد
رکنا: «همه ما اینجا خوشحالیم. همهمان دوست داریم، مشتریهایمان زیاد شود وقتی اینجا شلوغ است ماهم سرحالتریم و حال بهتری داریم. اینجا که خالی است ماهم حس و حالمان خوب نیست.»
اینها حرفهای مهدی، یکی از کافهدارهای کافه دانتیسم است. هشت ماهی از افتتاح کافهای که توسط افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم Autism اداره میشود، میگذرد. کافهای که میگویند هرچه از روزهای افتتاحش گذشته، خلوتتر شده. یکی از مشتریها میگوید: «نباید بگذاریم چراغ اینجا خاموش شود؛ باید کمک کنیم این کافه سرپا بماند.» دیگری اما معتقد است: «کافه باید درباره کارآفرینیاش تجدید نظر کند باید چیز خاصی داشته باشد که آدمها را جذب کند. تنوع خوراکی، جای خوب... یک جایی که سر راه همه مردم باشد.»
کافه دانتیسم اما توی یکی از پاساژهای فرعی شهر قرار دارد، تابلوی کوچکی راهنماییات میکند به طبقه دوم. کافه کوچک در یک عصر سرد زمستانی، گرم و نرم به نظر میرسد. بوی قهوه همه جا را پر کرده. بچهها مشغول کارند. واقعاً چقدر کافه در این چند ماه توانسته جایش را در دل مشتریها باز کند؟ چقدر توانسته نظرمردم را نسبت به افراد دارای معلولیت تغییر دهد؟ راستی مگر یکی از هدفهای افتتاح این کافه به جز کارآفرینی برای افراد معلول رفع کلیشهها از این افراد نبود؟ این کافه چقدر در این کار موفق بوده؟ چقدر این کافه با شکل و سیاق فعلیاش میتواند سرپا بماند؟
مهدی کلاه و روپوش فرم سرمهای دارد. خوش برخورد است. او هر روز در کافه را باز میکند و به اولین مشتریها با لبخند خوشامد میگوید. 31 ساله است و مبتلا به سندرم داون: «قبل از اینجا هم کار کرده بودم. از نجاری تا کفش فروشی و سوپر مارکت اما کافه را بیشتر از جاهای دیگر دوست دارم.» روی منوی ساده کافه نوشته شده اولین کافه افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم در خاورمیانه: «این اولین کافه در تهران برای ماست. همه ما توی صفحه اینستاگرام Instagram خودمان و کافه تا میتوانیم تبلیغ میکنیم. توریستها هم میآیند اما اوایل مشتریهایمان بیشتر بود.» یک طرف کافه را با بادکنک و کلی تزئینات آبی رنگ درست کردهاند. سمت دیگر هم تصاویر بچهها روی دیوار است؛ تصاویری موقع پیانو زدن و دیگر فعالیتهای هنری. بچهها در کافه، قهوهساز ندارند. همان دستگاهی که تقریباً در همه کافههای مشهور شهر دیدهایم. مهدی آرزوی داشتن یکی از همین دستگاهها را دارد و با لحن بامزهاش میگوید: «خیلی اوقات موقع قهوه درست کردن ادای این دستگاهها را درمیآورم. قهوه که میریزم میگویم شششش... آخر این دستگاهها از این صداها میدهد. کافه ما هم کوچولوست هم توی پاساژ است. خیلیها نمیبینندش. زود هم که مجبوریم تعطیلش کنیم، مدیر پاساژ اجازه نمیدهد. خیلی از بچههای خودمان دوست دارند اینجا کار کنند اما دیگر جا نداریم.» این روزها در کافه دانتیسم 38 نفر از افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم شیفتی کار میکنند. بچهها آرزو دارند تعداد بیشتری از دوستانشان اینجا کار کنند.
مهدی برایم میگوید خیلیها درباره معلولیتشان از آنها سؤال میکنند: «خیلی از مشتریها میپرسند اوتیسم و سندرم داون چی هست اصلاً؟ یعنی اصلاً چیزی دربارهاش نمیدانند. الان استقبال خیلی کم شده. دو سه هفته اول خیلی شلوغ بود. هر چقدر اینجا شلوغ است ماهم سرحالتریم. اینجا که خالی است، اصلاً حال خوبی نداریم.»
آریا 22 ساله اوتیسم دارد. تازه برای شروع شیفت بعد از ظهر به کافه رسیده و برای مدیر کافه دلیل دیر رسیدنش را توضیح میدهد و زودی مشغول کار میشود: «دیر میرسم خودم ناراحت میشوم. روزهای زوج کار میکنم. اینجا خیلی تأثیر خوبی رویم گذاشته. خیلی منتظر بودم یک کار خوب پیدا کنم. الان همه چی بلدم، درست کنم. همه بچهها باهم دوست شدهایم؛ آقا شهریار، آقا مهدی، سهیل و طاها و... خانوادهام هم میگویند اینجا کار کنی خیلی خوب است. همه کافه را دوست دارند.»
شهریار 23 ساله به گفته خودش اوتیسم معمولی دارد نه طیف شدید و نه ضعیف: «از وقتی به این کافه آمدم به پیانو هم علاقهمند شدم. نه تنها کار میکنم که کار هم یاد گرفتهام؛ اینکه چطور دمنوش درست کنم، چطوری چیپس و پنیر بزنم و کاپوچینو و نسکافه درست کنم.» شهریار از شنبه تا چهارشنبه کار میکند و در یادگیری پیانو استعداد ویژهای دارد: «پیشرفت کردهایم. تولدهای زیادی برای مشتریها برگزار میکنیم. قبلاً چیپس و پنیر نداشتیم الان داریم. هرچقدر اینجا را بهتر کنیم مشتریهایمان هم بیشتر میشود و غریبهها بیشتر میآیند. گاهی فامیلهایمان میآیند ولی اگر مدام بهتر شویم، غریبهها بیشتر میآیند.»
شهریار برایم میگوید تعداد مشتری متوسط بهتر است و گاهی فکر میکند اگر کافه خیلی شلوغ شود، شاید نتواند کارها را درست انجام دهد: «قبلش به کافهداری علاقه نداشتم الان خیلی این کار را دوست دارم. همه کارها را که یاد گرفتم شاید بتوانم برای خودم کافه بزنم. آن موقع هرکس خواست میتواند بیاید توی کافهام کار کند. معلول و غیر معلول هم ندارد.»
برخی از مشتریها وقتی از او درباره اوتیسم و سندرم داون میپرسند برایشان توضیح میدهد: «مثلاً برایشان میگویم دویدن شدید و آفتاب برای ما خوب نیست دوست دارم درباره ما بیشتر بدانند تا اگر بتوانند کمکی کنند. خیلیها اصلاً درباره این مشکلات چیزی نمیدانند. اینجا خیلی به ما خوب کار یاد دادند. همه آمدهاند کار یاد بگیرند.»
یکی از مشتریها که دختر جوانی است میگوید: «کاش مردم با رفت و آمد به اینجا یاد بگیرند تفاوتها را بیشتر بپذیرند؛ اینکه این افراد هم مثل همه ما حق کار کردن و زندگی کردن دارند و کاش نگاه ترحم آمیز به بچهها نداشته باشند.» خانمی که روبه رویش نشسته هم اضافه میکند: «تازه از شیراز رسیدم، گفتم قرارم را اینجا بگذارم و بچهها را ازنزدیک ببینم.»
مژگان شریفی، فعال حقوق افراد معلول میگوید: «دو نگاه به راه اندازی این کافه وجود دارد؛ یک جنبه تبلیغی که در این کافه افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم کار میکنند و دیگر اینکه دانتیسم یک کافه واقعی باشد که از نظر کیفیت و خدمات و قیمت فرقی با بقیه کافهها نداشته باشد و بتواند با باقی کافهها یک رقابت واقعی بکند. چون بعضی وقتها چنین حرکتهایی خودش میتواند ترحم ایجاد کند. مثلاً بگویند اگر قهوهشان خوب نیست یا دیر خدمات میدهند اشکالی ندارد معلولیت دارند و آن وقت نه تنها نگاههای جامعه اصلاح نمیشود بلکه نگاه ترحم آمیز به افراد دارای معلولیت بازتولید میشود.»
به گفته او، اگر ما دنبال رویکرد برابر به افراد دارای معلولیت هستیم باید در رقابت برابر شرکت کنیم. کیفیت خدماتمان مثلاً در یک کافه و رستوران باید مثل همه کافههای شهر باشد تا بازار Store رقابت برابری هم ایجاد کنیم.
حرفهای شریفی را سالار محمدی مدیر کافه دانتیسم هم به نوعی دیگر تأیید میکند: «در درجه اول ما باید یک کافه متوسط رو به بالا شویم که دستگاههای به روز دارد و کیفیت محصولاتش بالاست. شاید بار اول مشتریها به خاطر بچهها به کافه بیایند، اما بار دوم اگر خدمات خوب نگیرند نمیآیند. اگر یک کافه مناسب داشته باشیم قطعاً مشتریهای ثابت و بیشتری خواهیم داشت. دستگاه اسپرسو واقعا توی چشم است برای یک کافهرو ،دیدن این دستگاه مهم است. این به بحث بودجه برمیگردد و اینجا هم یک پاساژ است و ما تا هشت و نه شب حق کار داریم. روزهای تعطیل بستهایم و اینها برای ما ضرر است.»
او تأکید میکند باید به جایی برسند که کسی نگاه ترحم آمیز به بچهها نداشته باشد بلکه مشتریها برای خوردن یک غذا یا قهوه خوب کافه دانتیسم را انتخاب کنند: «بچهها فوقالعاده باهوشند. من فقط نظارت دارم وگرنه بچهها همه چیز بلدند و از صفر تا صد کارهای کافه از بازکردن، تمیزکاری تا حساب و کتاب را خودشان انجام میدهند.» بچهها حالا تند و تند مشغول کار شدهاند. قرار است تولدی در کافه برگزار شود. چند بار باهم میگویند از اینکه اینجا کار میکنند، خوشحالند و امیدوارند بزودی کافهشان باکیفیت خدماتی که میدهد دوباره شلوغ و پررونق شود، درست مثل روزهای اولش.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ترانه بنی یعقوب
ارسال نظر