هنر آبا و اجدادی را با چنگ و دندان حفظ میکنیم / همنوازی دوکها در شوشتر
رکنا: تار و پودها با بالا رفتن دوکها به هم میرسند و نقشها جان میگیرند. زمان نشستن رنگها بر دل نقشها تماشایی و دل انگیز است. صدای منظم دوک آدم را غرق تماشا و شنیدن میکند. دوکها با حرکت منظم دست، نخها را به تارها گره میزنند و رنگها را بر دل نقشها مینشانند؛ حالا طرحها بیشتر به چشم میآیند. طرحهایی رنگارنگ از جاجیم و احرامیهای شوشتر.
در شهر تاریخی شوشتر هستم؛ کارگاه بافندگی مرضیه برگریزان در سرای افضل. این زن بیش از31 سال است بافندگی یا به قول محلیها احرامیبافی میکند. هوای شوشتر در این عصر پاییزی ملایم است و دیدن این همه طرح و رنگ در شهر تاریخی با کوچههای پیچ در پیچ و آبشارها و آسیابهای تاریخی معروفش هیجان انگیز. در سرای افضل شوشتر میتوانی بیشتر هنرمندان صنعتگر بنام شهر را ببینی. آنها که در صنایع دستی این شهر مشهورند و بیشترشان نشان ملی دریافت کردهاند. 90 درصد از 55 غرفه سرای افضل توسط زنان اداره میشود.
مرضیه برگریزان 51 ساله سرپرست خانوار است. 31 سال است شوشتری میبافد. 20 سال مربیگری کرده و حالا 10 سالی است در سرای افضل بافندگی میکند. کارگاه شخصیاش از جاجیم، گلیم و آثار زیبای صنایع دستی شوشتر پرشده. همان هنری که مثل خیلی دیگر از هنرهای دستی ایران کم کم رو به فراموشی است.
پدر بزرگش هم در کار احرامی بافی شوشتر بوده. طرحهای احرامی آن طور که خودش میگوید دو وردهاند، یعنی با دو دستگاه چوبی بافته میشوند و بقیه که جاجیماند چهار وردهای بافته میشوند: «همه اینها را میتوانیم ببافیم. طرح امامزاده عبدالله در بیشتر کارهای احرامی دیده میشود. این کار هم مثل همه کارهای دیگر سختیهای خودش را دارد.»
مرضیه آنقدرعاشق کارش است که وقتی به سختیهای آن فکر میکند دقایقی طول میکشد تا پاسخم را بدهد: «صبحها مربیام و در کمیته امداد به خانمهای دیگر آموزش میدهم. حداقل پنج شش ساعتی پای چرخ هستم.عصرها هم که چهار ساعتی اینجا در سرای افضل پشت چرخ مینشینم. خیلی اوقات کمرم درد میگیرد، اما چون عاشق کارم هستم معمولاً همه سختیهایش را فراموش میکنم.» دختر مرضیه هم کنارش ایستاده. دختری که به قول خودش از 20 روزگی در کنارش بوده و کار را از او آموخته. او هم به بافندگی شوشتری علاقه دارد و وقتی که مادرش در کارگاه نیست پشت چرخ مینشیند. اما با این همه میگوید کارهای هنری ظریفتر را بیشتر دوست دارد. میپرسم ظریفتر از بافندگی شوشتری که مادرش به جای او توضیح میدهد: «نمیدانم چرا جوانها چندان به این هنر Art دل نمیدهند.» به گوشه گوشه کارگاه نگاه میکنم؛ گلیمها، جاجیمها و کیفهای دستی در فضای کوچک خودنمایی میکنند.
مرضیه برایم توضیح میدهد احرامی بافی هنردستی شهرستان شوشتر است و بیش از 300 سال قدمت دارد. واژهاش از حرم میآید و تقریباً طرح حرم امامزاده عبدالله شوشتر را میتوانی در بیشتر کارها ببینی. قبلاً دستگاههای بافندگی درون زمین قرار داشتند، یعنی بافندهها توی گودی مینشستند و میبافتند اما الآن 30 سالی هست که دستگاهها به این شکل درآمده و روی زمین قرار میگیرد و بافندهها پشتش مینشینند.
مرضیه نخها را از بین ماسورهها رد میکند. دوک را میکوبد و میگوید: «وقتی میبافم فکر میکنم رنگها و طرحها با من حرف میزنند. نمیدانم چرا علاقهام به این کار روز به روز بیشتر میشود خیلیها میگویند وقتی کاری را سالها انجام میدهی از آن خسته و دلزده میشوی. اما من هر روز بیشتر به این کارعلاقهمند میشوم. همه خانهام را با همین بافتهها فرش کردهام.»
جاجیمها و گلیمها در قطع کوچک فقط 60 هزارتومان قیمت دارند و به گفته مرضیه چون با پشم بافته شدهاند هرچقدر بیشتر پا بخورند، کیفیت و زیباییشان هم افزوده میشود:«خدا را شکر هنوز صنایع دستی شوشتر طرفدارهای خودش را دارد. اما کلاً توجه به هنرهای دستی کم شده. این روزها مواد اولیه هم حسابی گران شده و کار را برای هنرمندان سخت کرده. الآن برای یک قالیچه 60 هزارتومانی بیش از 35 هزار تومان هزینه میشود. دست کم یک روز هم صرف بافتش میشود. برای همین خیلیها میگویند کار بهصرفه نیست و رهایش میکنند.»
نمیشود در سرای افضل بود و به کارگاه بافندگی رضا و محمد پنبه دانه از پیشکسوتان بافندگی شوشتر سر نزد. هنری که از پدر به پسر رسیده. غرفه پر است از بافندگیهای ویژه شوشتر. چرخ دستی در میان غرفه قرار گرفته و آثار زیبای دستی در رنگهای مختلف در میان غرفه خودنمایی میکند.
رضا پنبه دانه میگوید این روزها دیگر هیچ جوانی علاقه به یادگیری این هنر ندارد و کارگاههای جاجیم بافی تقریباً در حال فراموشی است.
محمد نسل پنجم ازخانوادهای است که بافندگی شوشتری میکند. دستگاه بافندگی را نشانم میدهد. گلیمها و جاجیمها را با رنگهای متنوعشان به من معرفی میکند و توضیح میدهد که دیگر این کار رو به انقراض است: «هرکسی در این کار نمیماند. من ماندم چون کار اجدادیام بود و دوست داشتم ادامهاش دهم.»
میپرسم به پسرتان هم این هنر را یاد میدهید؟
اگر علاقه داشته باشد، اما صنایع دستی شوشتر هم مثل همه ایران دیگر مشتری زیادی ندارد. جوانها دوست دارند به کارشان توجه شود، هنرشان دیده شود.
جل شالها را در گوشهای از کارگاه نشانم میدهد که اسب سوارها برای زین اسبشان استفاده میکنند و نشانش با نام رضا پنبه دانه ثبت شده. رضا تنها بافنده جل شال در خوزستان است. جل شال را زمستانها روی زین اسب میاندازند و نشان ملی آن هم به نام او و شوشتر ثبت شده.
او میگوید جل شالبافی از جمله رشتههای صنایع دستی است که نیازمند تمرکز فوقالعاده صنعتگراست. مواد اولیه جل هم پشم است که آن را به ریسمان تبدیل میکنند، رنگ میزنند به گلوله تبدیل میکنند و آخر سر هم چلهکشی.
غلامرضا صیادی، مدیر سرای افضل برایم توضیح میدهد که 90 درصد سرای افضل توسط زنان اداره میشود. او خودش هم نشان ملی را برای طراحی نوعی زیور به نام زنگوله پا گرفته. زیورآلاتی که قدیمها برای تشویق بچهها موقع راه افتادن استفاده میشد. در قسمت دیگر این سرای سنتی زنانی را میبینم که لباسهای محلی شوشتر، سفال و دیگر محصولات این شهر تاریخی را تولید و عرضه
میکنند.شب ما در سرای افضل با موسیقی سنتی شوشتری به پایان میرسد که پیمان اصغریپور مینوازد و این نوای حزنانگیز، شب زیبای شوشتر را با رنگهایی که بر دل نقشها نشسته زیباتر میکند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ترانه بنییعقوب
ارسال نظر