شیرازه فیلم قضاوت نکردن است/ متفاوت هستیم اما میتوانیم وجوه مشترک داشته باشیم
رکنا: فیلم سینمایی «پریناز» به گفته کارگردانش سه بار در سالهای مختلف اصلاح شده است اما با این وجود فیلم قوام خودش را حفظ کرده است.
جذابیت فیلم علاوه بر مضمون و فیلمنامه در بازیهای خوب و اثرگذار بازیگران آن قابل ردگیری است و در این بین فاطمه معتمدآریا نقش به سزایی در شکل دادن به کاراکتر محوری فیلم و گیرایی اثر دارد. با این بازیگر درباره اکران «پریناز» گفتوگو کرده و به این بهانه به کارنامه او گریزی زدیم.
در بین بازیهای شما شاید «پریناز» از نظر درگیریهای کارکتر با یک بچه، شبیه فیلم «مهرمادری» باشد. آن تجربه تا چه اندازه به این شخصیت شبیه است و به شما کمک کرد؟
بازی در این دو نقش با دو حس کاملا متفاوت همراه بود. واقعا در فیلم «مهرمادری» یک مهر مادرانه وجود دارد اما در «پریناز» درست برعکس این روند است و اصلا هیچ حس مثبتی در این شخصیت به چشم نمیخورد. حتی قهر مادرانه و بیشتر از آن قهر انسانی در او دیده میشود. در این زن وسواسی، هیچ نشانی از حس انسانی یا مادری برای پرداختن و توجه کردن به این دختر بچه وجود ندارد و در واقع او را طرد میکند. در «مهرمادری» مبنای طرد براساس منطق و اجبار است اما در اینجا یک طرد عقیدتی است و در اصل خاستگاه خود زن اجازه نمیدهد که به آن بچه نزدیک شود. این تجربیات کاملا متفاوت از هم هستند و برای من جالب است که شما این مقایسه را انجام دادید، چرا که در ذهن من این مشابهت وجود نداشته است.
اما میتواند این نزدیکی وجود داشته باشد.
بله؛ کاملا.
شخصیت زنی که شما در «پریناز» بازی میکنید،چند لایه است. به لحاظ ظاهری نگاه ماتی دارد، حتی ایستادن و نحوه حرف زدن او بین محاوره و رسمی است. این نقش چه طور برای شما تحلیل شخصیت شد و شما چه چیزی به آن اضافه کردید؟
برای من جالب است که شما به این نقش این طور نگاه کردید. حقیقتا وقتی شخصیتی را بازی میکنید که درگیریهای ذهنی مختلف دارد و حتی با خودش رودربایستی دارد، چالش زیادی دارید. این کاراکتر البته به دلیل محدودیتهای اعتقادی که برای خودش قائل شده است، چنین ویژگیهایی را داشت. آدمی که با خودش رودربایستی دارد و حتی از خودش فاصله میگیرد، احساسات خودش را هم نمیشناسد و در واقع با حضور آن بچه تجربه کرده و یاد گرفته است که دوست داشتن چه معنایی دارد. همه اینها باعث میشد که یک نگاه و فیزیک متفاوت، مات و بدون حس در این زن وجود داشته باشد که من بخواهم آن را رعایت کنم.
این دفرمه بودن ظاهری و حتی درونی تقریبا در تمام شخصیتهای «پریناز» دیده میشود. شما چه طور توانستید علاوه بر تعصبات ذهنی به جنبههای وسواسی نقش راه پیدا کنید؟
گریمی که در این فیلم انتخاب شده بود گریم اغراق آمیزی دربیان شخصیتها بود. تمام شخصیتها چنین گریم و حالتی را دارند و در تمام صورتها دفرماسیونی وجود دارد که کار چهره پرداز است اما این گریم چیزی نیست که از نقش و شخصیتها جدا شده باشد. بلکه چیزی است که به ما نشان میدهد آدمها براساس شخصیتهایشان انگار دفرمه شدهاند. اشاره کنم که طراحی این ظاهر کار من نبوده، بلکه اجرای آقای اسکندری بوده است.
کارهایی که در سطح اتفاق میافتد و با هرچیزی در ظاهر برخورد می کنند تاریخ مصرف دارند. اساسا حباب روی آب با ریگ ته جوی فرق دارد. بعضی از شخصیتها مثل ریگ ته جوی هستند که همیشه وجود دارند ولی بعضی کارها مثل حباب هستند شما یک لحظه آن را میبینید و بعد فراموشش میکنید
معمولا درمورد فیلمهایی که مدت زمانیدر محاق هستند یا نمایش آنها در زمان خودش انجام نمیشود، گفته میشود فیلم بیات شده است. آیا درمورد بازیگری آن هم بازیگری هنری به شیوهای که شما دنبال میکنید می شود گفت که بازی هم بیات میشود؟
هرچیزی اگر سرجای خودش اتفاق بیفتد بدون تاریخ و زمان خواهد بود. به نظر من کارهایی که در سطح اتفاق میافتد و با هرچیزی در ظاهر برخورد می کنند تاریخ مصرف دارند. اساسا حباب روی آب با ریگ ته جوی فرق دارد. بعضی از شخصیتها مثل ریگ ته جوی هستند که همیشه وجود دارند ولی بعضی کارها مثل حباب هستند شما یک لحظه آن را میبینید و بعد فراموشش میکنید. فکر میکنم این شکل از ماندگاری در این کار این اتفاق افتاده است. چون به طور عمیقی به آدمها نگاه شده که آنها را برای همیشه زنده نگه می دارد. یعنی شما میتوانید شخصیتها را با هر آدمی در هرجای دنیا تطابق دهید. اتفاقا وقتی من این فیلم را کار میکردم در ذهنم خیلی از افراطیون با ذهنهای متصلب مسیحی، یهودی یا ادیان دیگر را مرور میکردم. اساسا تفکری که ذهن را خشک کند در همه جا به یک شکل است و به یک اندازه به آدم صدمه میزند.
اخیرا اعلام شد که قرار است شما در سریال «سوگند» به صداوسیما بازگردید. این در شرایطی است که «پریناز» بعد از هفت سال به نمایش عمومی درآمد. این اتفاقات چه معنایی دارد؟ آیا به این معنا است که رویکردها به شما مثبت شده است؟
البته رویکردها مثبت شده که خوب است.اما من همین جا اشاره کنم که در «سوگند» بازی نمیکنم. البته این کار به من پیشنهاد شده و قرار کار هم گذاشته بودیم اما متاسفانه نمیرسم و نمیتوانم با این مجموعه کار کنم. شما میتوانید به عنوان اولین خبر این موضوع را رسما اعلام کنید ولی فکر میکنم دیدگاه مسئولان عوض شده و کسانی که در راس مسئولیتهای سینمایی هستند تاحد زیادی تغییر کردند.ِ این تغییر هم براساس مسائلی که اتفاق افتاده بوده است و آنها در این سالها آن قدر تجربه به دست آوردهاند که بدانند با بودن یا نبودن یک آدم هیچ اتفاقی نمیافتد.
با وجود این تغییرات شما چرا تغییر نکردهاید؟
چرا من هم بسیار تغییر کردهام.
منظورم این است که شما رویکرد ثابتی در کارنامه سینمایی خودتان داشتید و ما کمتر تنزل در کار شما دیدهایم. شما چرا با هنرتان مصالحه نکردید؟
برای این که من از خودم نمیتوانم بگذرم.
امروز فیلم «پریناز» ۷ سال پس از در هنروتجربه اکران میشود. نظرتان درباره این اتفاق چیست؟
من هنوز «پریناز» جدید را ندیدهام تا بگویم چگونه است و چه نظری درباره آن دارم. «پریناز» از آن دسته از فیلمهایی است که در هردورهای که به آن نگاه کنید میتوانید چیزهایی از آن یاد بگیرید و برخوردی با آن بکنید. مهمترین ویژگی «پریناز» برعکس آن چه که در ظاهر دیده میشود، مضمون قضاوت Judgment نکردن است. این که تو بتوانی قضاوت نکنی. بهرام بهرامیان در اشکال و ابعاد مختلف به این موضوع توجه داشته است. ولی شیره و شیرازه مفاهیم فیلم همین قضاوت نکردن است. چیزی که ما خیلی کم داریم و به آن احتیاج داریم و باید یاد بگیریم به هیچ وجه قضاوت نکنیم.
سینما خیلی گستردهتر از آن چیزی است که بشود محدودش کرد و از آن خواست که مبلغ یک ارگان خاص یا یک تفکر خاص باشد همه ما با هم متفاوت هستیم و افکار متفاوتی داریم اما میتوانیم وجوه مشترک داشته باشیم؛ مثل دیدگاه انسانی، مثل دیدگاه ضد ابتذال
در مورد ممیزی فیلم هم بگویید. این بسته شدن راه یک اثر هنری را چه طور میبینید و چه تاثیرات مخربی روی خود شما دارد؟
شاید راحتترین کار برای همه ما این است کارهایی که بلد هستیم را تکرار کنیم.برخی از کسانی که در راس تصمیم گیری سینما Cinema هستند این اندازه بلد هستند و محدوده ذهن شان باز نبوده که فکر کنند هرکسی با هر ایدهای میتواند فیلمی بسازد که نه به ضرر کسی باشد و نه بتواند چیزی را تغییر دهد. به جریانی که نتواند عقاید متفاوت را در خودش جا بدهد و بپذیرد، سخت میگذرد.فکر میکنم متاسفانه تعدادی از این افراد با این افکار محدود وارد سینما شدهاند. در صورتی که سینما خیلی گستردهتر از آن چیزی است که بشود محدودش کرد و از آن خواست که مبلغ یک ارگان خاص یا یک تفکر خاص باشد همه ما با هم متفاوت هستیم و افکار متفاوتی داریم اما میتوانیم وجوه مشترک داشته باشیم؛ مثل دیدگاه انسانی، مثل دیدگاه ضد ابتذال. این که ما فکر کنیم فقط باید از یک خط عبور کنیم حالا چه این نگاه مبتذل باشد چه مبلغ به جایی نخواهیم رسید. بهتر است آدم دریچه دید انسانهای مختلف را باز بگذارد و نقاط تفاهم بین آنها را پیدا کند.
برخوردها با ممیزی فیلم متفاوت است اما به هرحال هنرمند نمیپذیرد که اثرش تغییر کند . با این وجود وقتی یک فیلم شما مجوز اکران نمیگیرد چه اتفاقی برای شما میافتد؟
این توقف تنها درمورد یک فیلم نبوده است. من ۷-۸ فیلم داشتم که به مرور رفع توقیف شده است و هنوز هم دو-سه تا از آن مثل فیلم «نیلوفر»، «صدسال به این سالها» و… باقی مانده که اجازه اکران ندارد و هنوز توقیف مانده است. این فیلمها آثاری هستند که هنوز مانده تا اجازه نمایش بگیرند. هرفیلمی چه از آثار من باشد و چه نباشد من را متاسف میکند و از این بابت فقط افسوس میخورم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر