خاطره بازی محمدعلی کشاورز از عباس کیارستمی

در متن یادداشت محمدعلی کشاورز آمده است:

«سال۱۳۴۹، کانون پرورش فکری کودکان

حوالی ظهر بود که مردی با عینک تیره وارد شد. نگاهمان بهم گره خورد. وقتی پای احوال پرسی ها به میان آمد و چرخی در دنیای روزمرگی زدیم و از جهان فیلم سازی صحبت کردیم آنجا بود که فهمیدم پشت آن عینک تیره او چه نگاه روشن و شفافی به دنیا دارد.

از آن ملاقات شانزده سال گذشت و در ذهن من تنها خاطره ای که از او در ذهنم ماند، مردی با عینکی تیره و نگاهی روشن بود.

سال ۱۳۶۵ دوست مشترکی باعث شد که ما دوباره همدیگر را ملاقات کنیم. طولی نکشید ملاقات کوتاه آن شب مان به یک معاشرت عمیق بدل شد ما حرف های زیادی برای گفتن داشتیم از سینما Cinema گرفته تا نقاشی و عکاسی.

او به واسطه تسلطش به هنر Art نقاشی و عکاسی قاب را به خوبی می شناخت و می توانست تصاویر زیبا و بدیعی را در کارهایش ثبت کند.

در روزگاری که ایران زیر گلوله بود و قلب ما از جنگ به درد آمده بود و تصاویری که از رسانه های بیگانه از ایران به دنیا مخابره می کردند سرشار از سیاه نمایی بود، عباس کیارستمی با فیلم خانه دوست کجاست آن روی سکه ایران را به جهانیان نشان داد و ثابت کرد که ایران و ایرانی نه تنها سر جنگ با هیچ کشوری ندارد بلکه در رگ و جانش عشق جاری است. این فیلم همانند یک کشتی طوفان خورده اما با صلابت یک تنه سینما ایران را در دریای نامتلاطم سینمای جهان با اقتدار به ساحل رساند و ورق را به سمت ما بازگرداند. به گونه ای که از آن پس اکران فیلم های ایرانی در جشنواره های جهانی باعث افتخار و اعتبار بود.

سال ۱۳۷۳ بود که عباس برای من از ساخت فیلم زیر درختان زیتون حرف زد، او می خواست در نقش خودش در آن فیلم ظاهر شوم. آن شب تا صبح در منزل دوست مشترکمان که زمینه دوستی ما را فراهم کرده بود با هم در مورد فیلم رویاپردازی کردیم و چندی بعد شرایطی فراهم شد که این رویا را جلوی دوربین ببریم و بعدتر آن را به دنیا صادر کنیم. فیلم در فستیوال های جهانی با استقبال کم نظیری مواجهه گشت و عباس را یک قدم بیشتر به آن چه در ذهن پیرامون فیلمسازی بین المللی داشت نزدیک کرد.

هر چقدر کیارستمی بیشتر اوج می گرفت تواضع در او بیشتر می شد. نگاه ساده توام با زیبایی او به جهان از او یک چهره متفاوت ساخته بود.

بعد از آن فیلم وقتی با هم گپ می زدیم می گفت دوست دارم فیلمی بسازم که تو در آن نقش وکیلی را بازی کنی که آلزایمر گرفته است. داشتیم با هم رویا می بافتیم اما این بار رویاهایمان نیمه کاره ماند.

متاسفم که ما قدر این گنج سینمای ایران را ندانستیم و او را از دست دادیم.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.