نگاهی تحلیلی به فاجعه پلاسکو از نگاه "گاو"! / تهرانی نو شده، برای مردمی به زور مدرن شده!

این مزاح شیرین را گفتم تا کمی از زهر و تلخی صحبت از حادثه Incident ای که این چند روز زندگی را بر کام تک تک ما تلخ کرده و قلب همه مان را فشرده، کاسته باشم. ساختمان پلاسکو فروریخت. نمادی از تهران مدرن در مقابل تهران و ایرانی سنتی و کهنه. تهرانی نو شده، برای مردمی به زور مدرن شده. ساختمانی که باید بالا می‌رفت تا بنای مقاومت دربرابر مدرنیته پایین می ریخت. با فروریختن ساختمان پلاسکو اما، گویی نه یک ساختمان بلکه حجمی از مدرنیته ای که ایرانیان سال‌هاست به دنبالش هستند هم فروریخت. و پس از آن، همان ساختمان کهنه و قدیمی که قرار بود سال‌ها پیش فروریخته باشد، دوباره به چشم آمد. انگار که همیشه آنجا بوده. صحیح و سالم و ما خیال می‌کردیم که ریخته. همزمان که میلیون‌ها ایرانی چه در داخل یا خارج کشور لحظه به لحظه اخبار حادثه را دنبال می‌کردند، موجی عظیم در شبکه های اجتماعی به راه افتاد که بیایید و ببینید که ما چطور مردمی هستیم. مردمی بی فکر و بی فرهنگ که فقط به فکر سلفی گرفتن هستیم. در میان آنچه به عنوان خبر دست به دست می‌شد، عکس‌های فراوانی هم بود که از ازدحام بی سابقه مردم در محل حادثه خبر می‌داد. چیزی شبیه راهپیمایی. حالا دیگر بحث ها شروع شده بود و بیشتر هم حول این مساله می‌چرخید که «چرا مردم مانع کمک رسانی می‌شوند؟ مگر نمی‌فهمند که چه شده؟» البته این جمعیت را قبلا هم به دفعات در صحنه تصادفات دیده ایم و خیلی وقت‌ها هم خودمان بخشی از آن بوده ایم. اما این‌بار چیز دیگری بود. مردم جمع شده بودند حادثه ای را ببینند که کمتر فکر می‌کردند در طول عمرشان شاهدش باشند؛ حادثه برای چیزی که سال‌ها با آن خاطره داشتند و این صد البته چیز کمی نبود آن هم برای مردمی که به خاطر بررسی واو به واو صحنه تصادف Crash ماشین، کارشان را رها میکنند و از این سمت بلوار، با تمام قوا به آن سمت می‌دوند تا ببینند چی شده، کی به کی زده، کی مقصره. برای آن‌ها قطعا اتفاق دیدن شعله آتش بر پلاسکو و فروریختنش غنیمت خبری بزرگی است.

حس اول بودن

ایرادی هم نیست. همیشه دوست داشته و داریم «خبر» را زندگی کنیم. می خواهیم با چشمان خودمان شاهد دست اول لحظه «تولد» خبر باشیم. برای همین سعی میکنیم هر که و هرچه جلوی دید و راه مان قرار می‌گیرد را به کناری بزنیم تا بتوانیم با «چشمان خود» همه چیز را ثبت کنیم. و الا احساس خسران می‌کنیم. مثل موقعی که برای دیدن یک فیلم پول می دهیم و از قضا در سینما Cinema می افتیم پشت سر یک آدم قد بلند.

اگرچه تماشا کردن لحظه تولدخبر، ما را از شرکت فعال در خود خبر «جدا» می‌کند، اما همیشه این احساس را در ما ایجاد می‌کند که گویی از اول «بخشی از خبر» بوده ایم. «تماشاگری خبر»، این امکان را فراهم می‌کند که داستان تصادف را از زبان خودمان تعریف کنیم، نه دیگری و این میتواند نکته مهمی باشد در مناسبات اجتماعی مان.

نیم قرن پیش، فیلم گاو، این «نظاره گری» فراگیر در جامعه را به خوبی نشان‌مان داد. مردم در فیلم گاو همین روحیه را دارند. مردم «گاو»، دوست دارند همه چیز را خودشان دنبال کنند. برای همین گاهی از پشت دیوار سرک می‌کشند، گاهی از لای در و یا گاهی از داخل پنجره هایی که از بیرون چیز زیادی غیر از یک جفت چشم در انبوهی از سیاهی و تاریکی دیده نمی‌شود. بعضی از مردم هم از آنجایی که احتمالا علاقه بیشتری به کلان نگری و دید از بالا داشتند، از بالای پشت بام کاهگلی خانه شان داستان را تماشا می‌کردند. شبیه مردمی که در حادثه پلاسکو، به جای سقف کاهگلی، از بالای سقف آهنی ماشین آتش نشانی ها که برای خدمت آنجا بودند، حادثه را دنبال می‌کردند. اما به صورت کلی تمامی این سرک کشیدن‌ها از لای در و پشت دیوار، از دوگانه «منِتماشگر» و «اوی حادثه دیده» نشات می گیرد.

مردم اهل تماشا بودند. آن‌ها، مثل خود بیننده فیلم که در سینما مسحور «مش حسن و گاوش» می‌شود، لحظه تولد خبر را دنبال می‌کنند. مردم ، با اینکه از قبل می‌دانند که گاو مش حسن مرده و می‌دانستند قریب به یقین آو از شنیدن این خبر، غوغایی به پا خواهد کرد، باز هم دوست داشتند خودشان با «چشم خودشان» ببینند. برای همین تمام فیلم مملو از تصاویر خیره کننده ای است که مردم از هر سوراخی دنبال خبر هستند. «خبری که میدانند چیست».

در بین این مردم ، البته آدم‌هایی هم هستند که خیرخواه اند و اهل کمک و کم کردن درد. شبیه مغازه‌‌داران اطراف پلاسکو که با پخش آب، میوه و غذا بین نیروهای امدادرسانی کمک‌می‌کردند. شبیه جمعیت زیادی که در مقابل بانک‌های اهدای خون صف کشیدند و یا گروهی که با گل و پرده نوشته های تسلیت رفتند سمت‌ ایستگاه‌های‌ آتش‌نشانی.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.