تبریک تولد به مهرجویی با طعم تند و تیز نقد/ قدر خودت را بدان نگذار این روزگار خراب بر سرت هوار شو + عکس
رکنا: جواد طوسی منتقد با نگارش یادداشتی در صفحه آخر روزنامه اعتماد تولد داریوش مهرجویی را به او تبریک گفت، البته تبریکی با طعمی از انتقاد.
طوسی متن خود را به شکل نامهای خطاب به مهرجویی چنین نوشت:
سلام آقای مهرجویی. ایام به کام. چون آدمی نوستالژیک نیستی، اهمیتی ندارد بگویم چشم به هم گذاشتی ٧٧ سالت شد. حسرت گذشته ها را نخوردن، در این روزگار و این ولایت یک حسن است. اما چه بخواهی چه نخواهی، با کارنامه پربار و متفاوتت به یک فیلمساز خاطره ساز تبدیل شده ای. همان فیلم بی اهمیت اولت (الماس ٣٣) را که در ١١ سالگی در سینمای محل مان دیدم، با دیگر فیلم های بزن برویی ایرانی که به اتفاق پدر و مادرم می دیدم، فرق داشت. با همان درک غریزی ام احساس کردم در آن شلوغ بازار فیلمت، یک چیزهایی را می خواهی دست بیندازی. اما فیلم «گاو» باعث شد که نام داریوش مهرجویی را به خاطر بسپارم. وقتی همراه پدرم و یکی از فامیل ها برای دیدن فیلم به سینما Cinema کاپری (بهمن فعلی) رفتیم، فضا و رابطه های غریبی را در برابرم روی پرده می دیدم که برای شان توضیح قانع کننده ای نداشتم. این شاید به فیلم دیدن متنوع من از بچگی در کنار پدر و مادرم ربط پیدا می کرد که در همان سنین نوجوانی، هم از آدم تنها و یک دنده ای چون قیصر خوشم می آمد و هم از روستایی جنون زده ای چون مش حسن. نمی دانم چرا معصومیت و رنج بی پایان مش حسن در فصل پایانی که طناب پیچ شده در زیر باران از سوی تعدادی از اهالی روستا برای درمان به سمت شهر روانه می شود و در طول مسیر از سوی مش اسلام (علی نصیریان) مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، در ذهنم باقی ماند؟
با «آقای هالو»یت در آخر فیلم که در حین بازگشت به زادگاهش با لحنی تلخ می گوید: «سفر خوب است، انسان را پخته می کند»، همدل و همراه شدم. در گرماگرم پوست انداختن و عمیق تر شدن نگاهم، تقی پستچی برایم شمایلی از انسان سترون و رشد نیافته جهان سومی بود. آن حس مازوخیستی غریب، چه خوب در او تنیده شده بود. اما «دایره مینا» در میان آثار آن دورانت، چیزی دیگر است. رئالیسم را در دل فقر و نکبت و مناسبات دورافتاده از وجوه انسانی، آنقدر عریان ندیدم. فضا و حال و هوای هولناک قصه «آشغالدونی» غلامحسین ساعدی، چقدر درست بستر مناسب و مابه ازای اجرایی اش را در فیلمت پیدا کرده است.
کارنامه این دورانت با همه اوج و فرودش نشان می دهد که تنها فیلمساز موفق و پرمخاطب و زمانه شناس در میان هم نسلانت بودی. «اجازه نشین ها»، «هامون»، «بانو»، «پری»، «بمانی» و «درخت گلابی» نمونه های عینی از تعریف روشنفکری همراه با نگاه جامعه شناسانه از زاویه دید فیلمسازی با خاستگاه و دغدغه های ذهنی ات هستند. در «لیلا» ملودرام را با جنس نگاه و طبقه بندی خودت به نمایش می گذاری که حتی اگر با مناسک و سلیقه طبقاتی ات میانه ای نداشته باشیم، نمی توانیم منکر فرم شکیل و جاذبه های بصری کارات شویم. «دختردایی گمشده» تجربه ای متفاوت در شیوه بیان سوررئالیستی در سینمای ما است. اما نمایش عنان گسیخته و مغشوش کابوس های ذهنی و دنیای مالیخولیایی و هجویه های این روزگارت را در چند فیلم این سال ها نمی فهمم. وقتی در «سنتوری» بلدی عامه پسندی را با فرمول های قاعده مند خودت سر و شکل بدهی، یا در «نارنجی پوش» این بالانس زدن ها را کم و بیش قابل قبول رعایت می کنی، تن دادن به ساخت فیلم های پریشان و از دست رفته و سردرگمی چون «آسمان محبوب»، «چه خوبه که برگشتی» و «اشباح» برای مخاطبان و علاقه مندانت بسیار سوال برانگیز است. تو در مقاطع مختلف پیشنهاددهنده و الگوساز بوده ای: در «دایره مینا» برای سینمای اجتماعی، در «اجاره نشین ها» برای سینمای کمدی با مایه های اجتماعی/ سیاسی در «هامون» و «درخت گلابی» برای حوزه های روشنفکرانه همراه با آسیب شناسی اجتماعی/ تاریخی. پس قدر خودت را بدان و نگذار این روزگار خراب بر سرت هوار شود و تصویر ذهنی هنرمندانه ات را مخدوش سازد. تولدت مبارک و… «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست».برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر