شرور محله سینه شوهرم را شکافت / با یک بچه بیوه مسعود شدم !
رکنا: با یک بچه بیوه شدم. به چشمانم خیره شده بود و درحالیکه بهسختی لبخند میزد، جان داد. ضربه چاقو قفسه سینهاش را شکافته بود. تلاش پزشکان نتیجهای نداشت. با شنیدن خبر مرگ شریک زندگیام، دختر کوچولویم را در آغوش کشیدم و ما هر دو گریه میکردیم و اشک میریختیم.
مسعود بیگناه کشته شد و از آن به بعد زندگی برایم معنا و مفهومی ندارد. تنهادلخوشیام به بزرگ کردن یادگار شوهر نازنینم است؛ اگرچه دلتنگیهای شبانه بچهام عذابم میدهد. او در تاریکی شب مدام اسم پدرش را صدا میزده و ناله میزند. نمیدانم چرا چنین سرنوشتی برای من و مسعود که عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم، رقم خورد.
شوهر خدا بیامرزم هوای برادر کوچکش را داشت.
همیشه میگفت یکی از آرزوهایم این است که برادرم را به سروسامان برسانم .
آنروز لعنتی (روز حادثه) برادرشوهرم با یکی از اراذل و اوباش محله درگیر و فحشهای ناروایی بینشان رد و بدل شده بود .
او فرار کرد و به خانه آمد. نفس نفس میزد . با دیدن این صحنه نگران شده بودیم .
مسعود میپرسید چرا این قدر مضطرب هستی، هنوز پاسخی نداده بود که زنگ خانه به صدا درآمد. شوهرم بدون آنکه بداند ماجرا از چه قرار است، در را باز کرد. صدای نالهاش را که شنیدم، سراسیمه خودمان را بالای سرش رساندیم .
فرد شرور با چاقو ضربهای به قفسه سینه مسعود زده بود که من همسرم را از دست دادم و بچهام یتیم شد .
از نظر روحی آسیب دیدهام و برای مشاوره به کارشناس اجتماعی کلانتری آمدهام؛ شوهرم قربانی غرور برادر و خشم فردی شرور شد .
ارسال نظر