شکایت عجیب دختر جوان از شوهر موقتش
رکنا: نه تنها با یک آشنایی خیابانی، فریب خوردم و خودم را بدبخت کردم، بلکه پدر و مادرم نیز در شعله های آتش اشتباه من می سوزند، به طوری که نگرانم خدای نکرده این ناراحتی ها بلایی به سر آنان بیاورد. از سوی دیگر هم آبرو و حیثیتم در میان دوستان و آشنایان بر باد رفته است و از نگاه های تمسخرآمیز دیگران رنج می برم ...
دختر 35 ساله ای که به اتهام فریب در ازدواج، از نامزدش شکایت کرده بود، در حالی که عنوان می کرد به دختران جوان بگویید مراقب رفتارهای خود باشند و تحت تأثیر چرب زبانی های خیابانی قرار نگیرند، درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: حدود 6 سال قبل تصمیم گرفتم به تحصیل ادامه بدهم، این بود که در یکی از رشته های دانشگاهی پذیرفته شدم و با جدیت سعی کردم مدارج عالی را طی کنم، تا این که دو سال قبل وقتی ترم پایانی دانشگاه را می گذراندم، روزی جوانی در مسیر راهم قرار گرفت.
«سلیم» کت و شلواری شیک پوشیده بود و ظاهری آراسته داشت. به قول معروف فردی امروزی و اجتماعی بود. ناخودآگاه تحت تأثیر لبخندش قرار گرفتم و با او همکلام شدم. او تا نزدیک دانشگاه مرا همراهی کرد و از هر دری سخن گفت.
«سلیم» در میان صحبت هایش عنوان کرد تحصیلات دانشگاهی را در رشته حقوق به پایان رسانده و در حال حاضر خودش را برای آزمون وکالت آماده می کند. او در عین حال گفت هم اکنون نیز به مشاوره حقوقی اشتغال دارد، اما من آن قدر تحت تأثیر چرب زبانی های او قرار گرفته بودم که در رویایم کاخی از خوشبختی بنا می کردم و به چیزی جز ازدواج با او نمی اندیشیدم.
از آن روز به بعد، روابط ما آغاز شد، به طوری که هر روز مرا تا دانشگاه همراهی می کرد. این ارتباط خیابانی تا آنجا پیش رفت که دیگر همه هم دانشگاهیانم ما را به عنوان زن و شوهر می شناختند. رفت و آمدهای ما هر روز زیادتر می شد و ما تقریبا همه روزها را در کنار یکدیگر سپری می کردیم.
مدتی بعد سلیم به اصرار من، مرا از خانواده ام خواستگاری کرد. رفتارها و چرب زبانی های او در شب خواستگاری نیز به گونه ای بود که خانواده ام بدون هیچ گونه تحقیق درباره وضعیت اخلاقی و اجتماعی او، بلافاصله پاسخ مثبت دادند و چند روز بعد مراسم نامزدی ما برگزار شد.
پس از این ماجرا، سلیم عنوان کرد یک سفر کاری به خارج از کشور دارد و پس از بازگشت از سفر، مرا به طور رسمی به عقد خودش در می آورد، اما دو سال از این موضوع گذشت، او هر بار به بهانه های مختلف از ثبت رسمی ازدواجمان طفره رفت تا این که تصمیم گرفتم از او شکایت کنم.
در حالی که سلیم از ماجرای شکایت باخبر شده و خودش را مخفی کرده بود، تازه فهمیدم که او اصلا مدرک تحصیلات دانشگاهی ندارد و بر اساس تجربه در یک مرکز مشاوره حقوقی کار می کرد.
وقتی متوجه شدم که چقدر راحت فریب ظاهر و حرف های او را در یک آشنایی خیابانی خورده ام، به حال خودم گریستم، این در حالی است که پدر و مادرم نیز با تباه شدن آینده من، دچار افسردگی های شدیدی شده اند و ...
ارسال نظر