2 شرط جالب برای بخشش مرد یزدی / در ملاء عام اعدام نشد!
حوادث رکنا: علی ۲۶ ساله در یکی از روزهای پایانی تابستان سال۹۵ در جشن عروسی در اردکان یزد شرکت کرد، اما در آن جشن، جوانی به قتل رسید و او به اتهام قتل زندانی شد و محکوم به اعدام در ملاعام شد.
به گزارش رکنا، مصطفی عابدی، مدیر زندان شهرستان اردکان در اینباره گفت: «در این سالها برای رضایت این زندانی خیلی تلاش شد. چند خیر همراه امام جمعه اردکان و مرودشت در جلسات صلح و سازش شرکت داشتند، اما خانواده مقتول خواستار قصاص بودند. چند هفته قبل جوان اعدامی برای اجرای حکم از زندان مرکزی یزد به زندان اردکان منتقل شد. دوباره با خانواده مقتول حرف زدیم که قاتل رفتارش تغییر کرده و نماز و قرآن میخواند. در این جلسه که ۴ ساعت طول کشید قاتل به دست و پای پدر مقتول افتاد، ابراز پشیمانی کرد، اما آن خانواده همچنان قصاص میخواستند.
عابدی ادامه داد: از خادمان رضوی هم کمک گرفتیم. سرانجام تلاشها نتیجه داد و او یک روز قبل از اجرای حکم بخشیده شد. اولیای دم برای بخشش، دو شرط تعیین کرده بودند؛ ترک استان توسط قاتل و خانوادهاش و کمک به ساخت یک مرکز مشاوره که قاتل دو شرط را قبول کرد.
بخشش بعد از ۶ سال
علی پس از بخشش اولیای دم گفت: ۲۰ ساله بودم و از روی خشم و نادانی مرتکب این قتل شدم. خدمت سربازیام را در زندان گذرانده بودم و میدانستم آنجا چه محیطی است. حضورم در آن جشن عروسی آیندهام را نابود کرد. دوستانم از قبل با دوستان مقتول کریخوانی داشتند. من هم به هواخواهی وارد ماجرا شده و گرفتارشدم. همیشه فکر میکردم خلافکار یا قاتل باید یک فرد عجیب باشد، اما خودم که گرفتار شدم فهمیدم حادثه برای هر فردی میتواند رخ دهد.
وی افزود: تا 3 ماه اول دریک سلول تنها بودم. بعد به بند منتقل شدم. مادر بیمارم هر هفته به ملاقاتم میآمد و دلداریام میداد. هر بارکه مادرم را میدیدم رنجورتر از قبل شده بود. بعد از دو سال او فوت شد. غم او باعث شد ۲۰ روز از سلولم بیرون نروم. خودم را مقصر مرگش میدانستم. سه جزء قرآن را حفظ شدم و نماز میخواندم. در این سالها خیلی از همسلولیهایم قصاص شدند. به خودم میگفتم یک روز تو میروی و بازنمیگردی. فقط میخواستم قبل از مرگم خانواده مقتول مرا حلال کنند.
چند هفته قبل، از زندان مرکزی یزد به اردکان منتقل شدم. در آنجا یک زندانی سراغم آمد و خبر داد قراراست تا چند روز دیگر در ملاء عام اعدام شوم. از مسئولان زندان خواستم قرار ملاقات آخر را با پدر مقتول برایم بگذارند. قبول کردند و او را دیدم. گریه کردم، مقابلش زانو زدم، التماس کردم و گفتم پشیمانم و اشتباه کردم. اگر میخواهید قصاصم کنید لااقل حلالم کنید. برایش قرآن خواندم. پدر مقتول کمی آرام شد و یک روز مانده به اجرای حکم مرا بخشیدند. تا آخر عمر مدیون خانواده مقتول و افرادی هستم که برای آزادیام تلاش کردند.
ارسال نظر