رازی را که یک دزد گفت / دور آتش جمع شده بودیم !

دزد جوانی که با هوشیاری یکی از شهروندان وظیفه شناس، در چنگ قانون گرفتار شده است شگرد دیگر دوستانش برای انجام سرقت را فاش کرد.

مجردی؟

بله! هنوز ازدواج نکردم.

چرا؟

معتاد شدم! زندگی ام از هم پاشید! با این وضعیت مخارج خودم را نمی توانستم تامین کنم چه رسد به این که مسئولیت یک خانواده را به عهده بگیرم.

چند سال داری؟

27 ساله هستم.

مشهدی هستی؟

نه! در یکی از روستاهای مرزی منطقه صالح آباد خراسان رضوی به دنیا آمدم و در همان جا بزرگ شدم.

چه شد که به مشهد آمدی؟

بعد از مرگ پدر و مادرم خیلی تنها شدم و برای یافتن شغلی مناسب به پیشنهاد یکی از دوستانم به مشهد آمدم ولی به این روز دچار شدم.

فرزند چندم خانواده هستی؟

من تک فرزند هستم.

پدر و مادرت چرا فوت کردند؟

هر دو به بیماری سرطان مبتلا بودند و در روستا فوت کردند.

تا کلاس چندم درس خواندی؟

تا پنجم ابتدایی بیشتر تحصیل نکردم چون به کفتربازی بیشتر از درس علاقه داشتم! و همواره با دوستانم مشغول کفتربازی بودیم.

پدرت چه کاره بود؟

او دامداری می کرد ولی من از این کار خسته شده بودم به همین دلیل راهی مشهد شدم تا شغل بهتری پیدا کنم.

آشنا و جا ومکانی در مشهد داشتی؟

یکی از دوستانم در این جا به جمع آوری ضایعات مشغول بود. او می گفت: درآمد در جمع آوری ضایعات است چرا که از زباله های مجانی پول درمی آوری! او به من قول داد جا و مکان هم بدهد.

چگونه معتاد شدی؟

البته مصرف تفریحی مواد مخدر را از روستا آغاز کردم اما وقتی به پاتوق دوستم در مشهد آمدم، همه افرادی که به آن جا رفت و آمد داشتند مصرف کننده مواد بودند! من هم از یک سال و نیم قبل شروع کردم.

پس چرا به سرقت روی آوردی؟

جمع آوری ضایعات کفاف هزینه های سنگین اعتیاد را نمی داد به همین دلیل سرقت می کردم البته بسیاری از افرادی که ضایعات جمع آوری می کنند در واقع به دنبال سرقت هستند و جمع آوری ضایعات فقط یک پوشش مناسب است تا فرصت و زمینه سرقت فراهم شود.

به خودروها دستبرد می زدی؟

بله! یک سیم و انبردست داشتم و زمانی که خودروهای مدل پایین را شناسایی می کردم باتری، زاپاس یا اموال داخل خودروها را می ربودم البته به خودروهایی دستبرد می زدم که تجهیزات ایمنی نداشتند و در مکان های خلوت و تاریک پارک شده بودند!

چگونه دستگیر شدی؟

با یکی از دوستانم در منطقه سجادیه کوی طلاب، آتش روشن کردیم و دور آن جمع شدیم که یکی از شهروندان به ما مشکوک شد و با پلیس 110 تماس گرفت. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که نیروهای گشت کلانتری میرزا کوچک خان از راه رسیدند و مرا در حالی دستگیر کردند که لوازم سرقت همراهم بود.

سابقه داری؟

نه! اولین بار است که دستگیر شدم.

چه آرزویی داشتی؟

می خواستم یک گله بزرگ گوسفند بخرم و آقای خودم باشم!

چه کسی را مقصر این وضعیت می دانی؟ بیشتر از همه خودم مقصر هستم چرا که با دوست ناباب معاشرت کردم و قدر سلامتی خودم را ندانستم اما در گرایشم به سوی اعتیاد مادرم نقش داشت چرا که به خاطر بیماری سرطان جلوی چشمان من مواد مصرف می کرد و من هم بر اثر کنجکاوی به مصرف مواد مخدر روی آوردم!

پشیمانی؟

خیلی زیاد!

آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

سجادپور

وبگردی