گفتگو با تبهکار معروف به "ریش" / نوچه او یک زن بیوه بود + عکس

به گزارش رکنا، هنگام فرار از چنگ ماموران کلانتری طبرسی شمالی مشهد، جنجالی وحشت آفرین به راه انداخت. او سوار بر خودروی پژو سرقتی چنان بی مهابا پدال گاز را می فشرد که رانندگان عبوری از ترس به این طرف و آن طرف خیابان می گریختند. او چند بار دیگر نیز با همین شیوه از دست ماموران فرار کرده بود اما این بار در مخمصه بدی قرار داشت.

نیروهای موتورسوار وگشت های خودرویی پلیس رهایش نمی کردند. شلیک های هوایی نتیجه ای نداشت و سارق معروف به «ریش» به داخل کوچه پس کوچه ها زده بود. او به کودکان هم رحم نمی کرد که در کوچه و خیابان در حال بازی بودند. گلوله های پلیس یکی پس از دیگری به بدنه خودروی پژو اصابت می کرد ولی او همچنان با سرعت سرسام آور خود به فرارش ادامه می داد تا این که بالاخره بعد از تصادف با یک سمند پارک شده، با پای پیاده گریخت و در نهایت توسط افسر تجسس کلانتری طبرسی شمالی به دام افتاد.
قاضی امیری (قاضی با تجربه شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) رسیدگی به پرونده او را به عهده دارد.
نامت چیست؟

«علی- ع» هستم و 30 سال دارم.
میزان تحصیلات؟

دوم راهنمایی
اهل مشهدی؟

بله!
چند خواهر و برادر داری؟

سه خواهر دارم و تک پسر هستم.
بعد از ترک تحصیل چه می کردی؟

در تعویض روغنی مشغول کار شدم تا حرفه ای بیاموزم!
پس چرا به سرقت روی آوردی؟

از اول سارق نبودم. خلافکاری من با فروش مواد مخدر آغاز شد. وقتی پدرم در سال 83 فوت کرد مادرم نیز در هتل ها و مسافرخانه ها مشغول به کار شد. در همین روزها یکی از نزدیکان پدرم به سراغم آمد که برایش کریستال بفروشم! او می گفت: شاگردی در تعویض روغنی درآمدی ندارد و با این پول ها به جایی نمی رسی! و آن قدر وسوسه ام کرد که قبول کردم برایش کریستال بفروشم.
اولین بار به خاطر مواد دستگیر شدی؟

بله! ولی به خاطر این که سابقه دار نبودم دادگاه مرا چهار میلیون تومان جریمه کرد.
فکر می کنی تیره روزی هایت از چه زمانی شروع شد؟

از وقتی که در سال 89 مادرم فوت کرد. در شب اول مرگ مادرم، دوستانم مرا دوره کردند که برای کاهش غم هایم به همراه آن ها مواد مخدر مصرف کنم! اگر چه قبل از آن مواد می فروختم ولی هیچ وقت استفاده نکرده بودم اما از همان شب بدبختی های من شروع شد و بعد از آن هم برای خودم ساقی شدم و به فروش مواد مخدر روی آوردم.
می گویند حدود 10 سال محکومیت داشتی؟

بله! اولین آن چهارسال و نیم زندان بود که در سال 93 به خاطر فروش مواد مخدر صنعتی حکم گرفتم ولی وقتی دو سال بعد به مرخصی آمدم سرقت را هم شروع کردم و بعد از دستگیری چهارسال و نیم دیگر حبس گرفتم!
شیوه های سرقت را کجا یاد گرفتی؟
زمانی که در تعویض روغنی کار می کردم در کنار ما قفل سازی بود. آن جا می دیدم که چگونه در خودروها را به راحتی باز می کنند. من هم از همان زمان باز کردن در خودروها را یاد گرفتم.
چرا به سرقت ادامه دادی؟

خب پول مفت بود!ضمن این که هر بار سوار یک خودرو می شدم و در پاتوق های خلافکاران جولان می دادم و احساس غرور و لذت داشتم.
با دختری که همراهت بود چگونه آشنا شدی؟

در یکی از همین پاتوق ها با او آشنا شدم! او تبعه خارجی بود و مدتی قبل از همسرش طلاق گرفته بود.
چرا ازدواج نکردی؟

فرصتی برای ازدواج نداشتم. از روزی که خودم را شناختم و به سن جوانی رسیدم روانه زندان شدم.هر بار هم که فرار می کردم ، تحت تعقیب بودم به همین دلیل با آن دختر رابطه داشتم و در سرقت ها نیز او را با خودم می بردم تا مورد ظن پلیس قرار نگیرم!
چرا به «ریش» معروف هستی؟

به خاطر این که از همان دوران ابتدای جوانی ریش گذاشتم و دوستانم «ریش» صدایم می زدند!
علامت چهارراه روی پیراهن ات معنی خاصی دارد؟

نه!نمی دانم! این لباس سیاه را در خانه داشتم.
چرا برای فرار از چنگ ماموران وحشت ایجاد می کردی؟
نمی خواستم دوباره دستگیر شوم و به مدت زندانی ام افزوده شود. فکر می کردم این گونه ماموران مرا رها می کنند.
از تیراندازی ها نمی ترسیدی؟

یکی از گلوله ها کمانه کرد و روی دستم را خراشید، آن لحظه مرگ را به چشمم دیدم! فهمیدم کارم تمام است اما باز هم پدال گاز را می‌فشردم چون ترسیده بودم!
خالکوبی های زیادی روی بدنت داری چرا؟

این هم یکی از شیوه های خودنمایی است.
شعری را که خالکوبی کرده ای می‌خوانی؟

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم/ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری!
پشیمانی؟

خیلی! اگر پدر و مادر بالای سرم بود شاید به خلاف کشیده نمی شدم و دیگران از من سوءاستفاده نمی کردند. ولی به جوان ها بگویید این راهی که من رفتم به ترکستان است. شما درس بگیرید که عاقبت ندارد! روزی که برای اولین بار می خواهید مواد را تجربه کنید، به یاد سرنوشت من بیفتید من هم از مواد به این جا رسیدم.
شایان ذکر است، چندی قبل ماموران تجسس کلانتری شفای مشهد نیز سارقی را با شلیک گلوله مجروح کردند که همین علامت چهارراه را روی پیراهن سیاهش دوخته بود!
سجادپور

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی