قتل مرموز به خاطر کابوس های شبانه / شخصیت های کارتونی وحشتناک شدند!

این ماجرای بسیار عجیب در یکی از شهر های ایران رخ داده است و سعی شده تا از زبان عامیانه برای حس گیری خواننده با ماجرای قتل استفاده شود!

اخبار اختصاصی رکنا - کپی رایت

خودش می‌گه اولین‌بار این‌طوری شروع شد که یک شب خواب شخصیت‌های کارتون تام و جری رو می‌دیده، وقتی نگاهش می‌افته به سوراخ کوچکی که پایین دیوار بوده، متوجه می‌شه که موش معروف اون کارتون از پشت اون سوراخ داره بهش نگاه می‌کنه. به خاطر همین هم ذوق‌زده می‌شه و می‌شینه کنار اون سوراخ و سعی می‌کنه که اعتماد اون موش کارتونی رو جلب کنه و بهش بفهمونه که قصد آزار دادنش رو نداره. از جیبش یک آبنبات در می‌آره و می‌گیره جلوی سوراخ تا جری یعنی همون موش کوچولو، به هوای گرفتن آبنبات از توی اون سوراخ بیاد بیرون.

خیلی آروم و زیر لب داشته جری رو صدا می‌زده اما یکدفعه جری توی تاریکی اون سوراخ ناپدید می‌شه و چند ثانیه بعد پیانوی بزرگی از بالای سرش پرت می‌شه و اون هم زیر پیانو له می‌شه، اما هنوز خواب بوده و این اتفاق باعث نمی‌شه که از خواب بپره. با بدن نیمه جون و له شده‌اش همینطور زیر اون پیانو افتاده بوده و فقط می‌تونسته چشم‌هاش رو حرکت بده و همون موقع سر و کله جری پیدا می‌شه و وقتی که مطمئن می‌شه اون قادر نیست حرکت کنه و آسیبی بهش برسونه، به آرومی ‌می‌آد سمت همون دستیش که آبنبات رو باهاش گرفته بوده و آبنبات رو از توی مشتش درمی‌آره و شروع می‌کنه به خندیدن‌های شیطانی و ترسناک و دوباره برمی‌گرده توی سوراخش.

وقتی از خواب بیدار می‌شه، زیاد کابوسش رو جدی نمی‌گیره و حتی از اینکه همچنین خوابی رو دیده، می‌زنه زیر خنده. اما یکی، دو شب بعد دوباره خواب عجیبی می‌بینه و این بار گوریل انگوری می‌آد توی خوابش، توی اون کابوس، وقتی چشم اون گوریل عظیم‌الجثه می‌افته بهش می‌آد سمتش و پشت لباسش رو می‌گیره و بلندش می‌کنه رو هوا و شروع می‌کنه به بیگلی بیگلی کردن و خندیدن، اون بنده خدا هم که وحشت کرده بوده انگشت گوریل انگوری رو گاز می‌گیره و اون گوریل بنفش‌رنگ هم از شدت درد اون رو پرت می‌کنه و باعث می‌شه که از ارتفاعی به اندازه یک آپارتمان سه، چهار طبقه سقوط کنه روی زمین و وقتی روی زمین افتاده بوده گوریل انگوری سوار ماشین معروفش می‌شه و مستقیم از روی اون بیچاره رد می‌شه و می‌ره. این دفعه وقتی از خواب پرید، کمی‌ بیشتر به کابوسی که دیده بود فکر کرد و به هیچ عنوان دلش نمی‌خواست که دفعه بعد همچین خوابی ببیند. اما این ماجرا ادامه پیدا کرد و تقریبا هر دو، سه روز یکبار خواب‌هایی با همین مضمون می‌دید و هر سری موجود کارتونی جدیدی وارد رویاش می‌شد و اون رو به قتل می‌رسوند. بعد از دو، سه روز کارش رسید به روانپزشک، اما فایده‌ای نداشت و هیچ‌کس موفق نمی‌شد جلوی کابوس‌های وحشتناک اون رو بگیره تا اینکه چند روز پیش کابوس جدیدی اومد سراغش و باعث شد که به کلی بزند به سرش و الان هم که مدتیه بردنش و توی یک تیمارستان ازش نگهداری می‌کنن. اون شب خواب صد و یک سگ خالدار رو دیده بود، اما اون سگ‌ها به آرومی ‌و بی‌آزاری کارتون اصلیش نبودن و توی اون خواب صد و یک سگ درنده و گرسنه بهش حمله کرده بودن و زنده زنده خورده بودنش.