خودکشی زن مطلقه برای دومین بار! / نگین شوهر بدبینی داشت!
حوادث رکنا: دختران جوان باید بدانند که ازدواج مهم ترین و سرنوشت سازترین تصمیم زندگی آنان است و اگر خدای ناکرده تصمیم اشتباهی بگیرند، بقیه زندگی آن ها به چینی شکسته ای می ماند که حتی ماهرترین «بندزنان» نیز نمی توانند تکه های آن را به یکدیگر متصل کنند.
به گزارش رکنا،. از سوی دیگر نیز پدر و مادر باید ریزبینانه درباره موقعیت های اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی طرف مقابل تحقیق کنند تا در آینده، زندگی افراد زیادی تحت تاثیر یک تصمیم نسنجیده و عجولانه قــرار نگیرد که گاهی آسیب های وحشتناک مانند مرگ عزیزان شان را به دنبال خواهد داشت، چرا که ... ساله ای 65این ها بخشی از اظهارات پیرمرد بـــود کــه اشـــک ریــــزان پــشــت در اتــــاق عمل بیمارستان منتظر خبری آرامـــش بخش از ساله اش بود. او که از شدت نگرانی و 28دختر اضطراب مدام چشم به در شیشه ای سالن اتاق عمل دوخته بود، به محض خروج پزشک معالج از اتاق عمل، هراسان به سوی او دوید و درباره وضعیت جسمانی دخترش سوال کرد. پزشک باتجربه که نمی خواست او را ناامید کند، گفت: هنوز همکارانم برای نجات جان دخترتان تلاش می کنند. شکستگی های زیادی در اندام های مختلف بدنش ایجاد شده است اما فقط توکل کنید! پیرمرد که آرام آرام متوجه می شد امیدی به بهبودی دخــتــرش نیست، بــه افسر تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد درباره چگونگی حادثه گفت: یک تصمیم اشتباه هنگام ازدواج دخترم، من و خانواده ام را به روز سیاه نشاند، چرا که وقتی «سپهر» به خواستگاری دخترم آمد، بدون هیچ گونه تحقیقی به ازدواج آن ها رضایت دادم. دخترم از مدتی قبل با او آشنا شده و معتقد بود جوان برازنده ای است. من هم که اصرار دخترم را دیدم، دیگر به هیجانات و احساسات دوران جوانی تنها دخترم فکر نکردم و حتی به خودم اجازه ندادم از چند نفر درباره وضعیت اخلاقی و اجتماعی داماد آینده ام سوال کنم. فقط به حرف های دخترم بسنده کردم. در حالی که یک عشق خیابانی چشمان او را کور کرده بود و چیزی جز خوبی و محبت و عشق در چشمان سپهر نمی دید. خلاصه، «نگین» و «سپهر» با یکدیگر ازدواج کردند و من با دنیایی از امید و آرزو، دخترم را به خانه بخت فرستادم اما طولی نکشید که ورق برگشت و زندگی او در مسیر بدبختی و فلاکت قرار گرفت. «سپهر» که تاآن روز مدعی بود یک تاجر بازار است و کار و کاسبی خوبی دارد، از بیکاری خانه نشین شد و به دنبال رفیق بازی رفت. اگرچه دخترم سعی می کــرد مشکلات زندگی اش را از من ومادرش پنهان کند اما چهره غمگین و رفتارهای نامتعارف او، راز درونش را فاش کرد. بالاخره، همسرم آن قدر کنار «نگین» نشست و زیرکانه از هر دری سخن گفت تا این که «نگین» هم عقده اش را گشود و با مــادرش به درد دل پرداخت. او می گفت دربــاره «سپهر» اشتباه کرده و فریب خورده است. او نه تنها شاگرد یک بنگاه معاملاتی بود بلکه مسئولیتی را در زندگی احساس نمی کرد و به خاطر رفیق بازی هایش به بیماری بدبینی نیز دچار شده بود و ... خلاصه، زمانی ماجراهای تلخ زندگی دخترم را فهمیدم که او به خاطر سوءظن ها و اختلافات شدید با همسرش دچار تالمات روحی شده بود. این رفتارها و ناسازگاری ها به جایی کشید که دیگر دخترم حاضر به ادامه زندگی با «سپهر» نبود و در نهایت، سال گذشته بعد از کشمکش های طولانی و شکایت های مختلف، از یکدیگر جدا شدند و دخترم با کوله باری از غم و اندوه به خانه ما بازگشت اما این ازدواج اشتباه تاثیر بدی بر روح و روان دخترم گذاشت، به طوری که افسردگی او را شدت بخشید. از آن روز به بعد، «نگین» شاد و خنده رو، به زنی گوشه گیر و بــی روح تبدیل شده بود و احساس می کرد بیهوده زندگی می کند! با همین افکار احمقانه حدود دو ماه قبل با خوردن مقداری قرص دست به خودکشی زد که بلافاصله با دیدن رنگ چهره دخترم پی به ماجرا بردیم و من او را بی درنگ به بیمارستان امام رضا(ع) رساندم که با تلاش کادر درمانی از مرگ نجات یافت اما این بار در حالی که ما درون پذیرایی برای صرف شام آماده می شدیم، او خودش را از پنجره اتاقش بیرون انداخت که با سر و صدای همسایگان و تماس آن ها نیروهای اورژانس رسیدند و دخترم را به بیمارستان آوردند که ... شــایــان ذکــر اســـت، در همین حــال یکی از پرستاران خبر درگذشت دختر پیرمرد را داد واو بهت زده فقط اشک ریخت که ای کاش ... تحقیقات گروه تجسس به فرماندهی سرهنگ فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) در اجرای دستورات محرمانه قاضی احمدی نژاد درباره این حادثه تلخ ادامه دارد.
برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر