قتل  بلقیس شکسته بند معروف تهران + گفتگو با قاتل

به گزارش رکنا، گزارش این جنایت عصر جمعه گذشته از سوی مأموران کلانتری 153 شهرک ولیعصر به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. زن 70 ساله‌ای که تنها در خانه‌اش زندگی می‌کرد با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.

از آنجا که حدود 50 میلیون تومان طلاهای پیرزن و دوربین‌های مداربسته داخل خانه‌اش نیز سرقت شده بود نشان می‌داد که قاتل آشنا بوده است.

پسر مقتول در تحقیقات به پلیس گفت: عصر پنجشنبه مادرم با من تماس گرفت و گفت پسر جوانی برایش یک بسته موادغذایی آورده و مدعی است که از طرف یک مرکز خیریه آمده است. مادرم شک داشت که بسته را قبول کند یا نه اما من گفتم قبول کن. بعد از آن هم دیگر از مادرم خبر نداشتم. تا امروز که به خانه‌اش آمدم و جسدش را پیدا کردم.با اطلاعاتی که پسر مقتول در اختیار تیم جنایی قرار داد، کارآگاهان با مراجعه به مرکز خیریه مشخصات پسر جوان را پیدا کردند و بدین ترتیب با این احتمال که پسر جوان به‌ نام اشکان در این ماجرا دست داشته باشد، دستور بازداشت او از سوی بازپرس جنایی صادر شد.

اعتراف به جنایت

سرهنگ کیومرث حسنوند سرکلانتر پنجم پلیس پیشگیری گفت: اشکان در تحقیقات اولیه منکر جنایت شد اما به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.

هنوز 48 ساعت از بازداشت او نگذشته بود که پسر 21 ساله به قتل با انگیزه سرقت طلاهای پیرزن برای پرداخت بدهی اش اعتراف کرد. با اعتراف او، به دستور بازپرس مصطفی واحدی، پسر جوان به اتهام مباشرت در قتل عمدی پیرزن تنها راهی بازداشتگاه شد. این در حالی است که سه پسر و سه دختر مقتول خواهان قصاص او شدند. در ادامه تحقیقات طلاهای سرقتی پیرزن کشف شد و تحقیقات برای یافتن دستگاه ضبط دوربین مداربسته ادامه دارد.

گفت‌و‌گو با متهم

چه شد که تصمیم به جنایت گرفتی؟

نمی‌خواستم او را به قتل برسانم. فقط می‌خواستم طلاهایش را سرقت کرده وبدهی‌ام را پرداخت کنم. من در مبل‌سازی کار می‌کنم. چند ماه قبل از صاحب کارم 10 میلیون تومان پول قرض گرفتم و یک موتورسیکلت خریدم و مابقی پول را هم خرج خانه‌مان کردم. پدرم مریض است و برای همین با خودم گفتم کمک مالی به او شود. اما بعد از عید زمانی که صاحب کارم به سراغ پولش آمد و من پولی برای پرداخت بدهی نداشتم دردسرهایم شروع شد. او مدام تهدیدم می‌کرد و می‌گفت اگر پولم را ندهی آبرویت را می‌برم.

به ناچار موتورسیکلتم را فروختم اما موتور را از من 5 میلیون و 500 هزار تومان خریدند و 4 و نیم میلیون تومان کم داشتم.

چه شد که بلقیس را انتخاب کردی؟

او از بستگان دورمان بود. می‌دانستم که تنهاست و طلاهایش را هم دیده بودم. روز حادثه 10 دقیقه‌ای از اذان گذشته بود و پیرزن در حال افطار بود. به دروغ گفتم که دسته کلیدم را در خانه اش جا گذاشته‌ام. او هم مرا به داخل دعوت کرد و برایم چای آورد. اما من با همان سینی ضربه‌ای به پیرزن زدم. بعد هم با چاقو او را به قتل رساندم دستگاه ضبط دوربین و طلاهای او را سرقت کردم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.