فریدون با نقشه شوهرم را به زندان انداخت و مرا بی عفت کرد !
حوادث رکنا: رنگ صورتش مثل گچ سفید شده بود و با اضطراب و نگرانی بسیار شدید از ماموران گشتی پلیس تقاضای کمک داشت.
به گزارش رکنا، او در حالی که دستش را روی قفسه سینه اش گذاشته بود و نفس نفس می زد به افسر پلیس گفت: همسرم و مردی نامحرم داخل یک خودروی سواری نشسته اند و معلوم نیست کجا می روند.
در این لحظه ماموران کلانتری بلافاصله وارد عمل شدند و پس از توقیف خودرو، زن جوان را همراه مردی که از دوستان قدیمی شوهرش بود و فریدون نام داشت، دستگیر کردند. پس از انتقال متهمان به کلانتری، زن جوان در گفت وگو با کارشناس اجتماعی پلیس گفت: ۳ سال قبل همین فردی که امروز مرا از خانه فراری داد با حیله و نیرنگ شوهرم را به دام مواد انداخت. او هر روز به خانه ما می آمد و با یک مشت حرف چرت و پرت که هیچ تفریح و آزادی وجود ندارد و ما پوسیدیم و تباه شدیم همسرم را به این بلای خانمانسوز گرفتار کرد.
متاسفانه شریک زندگی ام در مدت کوتاهی به موادمخدر صنعتی آلوده شد و پس از مدتی نیز به اتهام خرید و فروش موادمخدر دستگیر شد و به زندان افتاد. با به وجود آمدن این مشکل، صاحبخانه بعد از ۲ ماه اسباب و اثاثیه ام را بیرون ریخت و مجبور شدم به خانه پدرم برگردم. اما سرکوفت ها و برخوردهای تحقیرآمیز خانواده ام که از روز اول با ازدواجم مخالف بودند از یک طرف و فشارهای اقتصادی باعث شد تا از همان کسی که عامل بدبختی شوهرم بود، درخواست کمک کنم. زن جوان افزود: این مرد هوس باز که همسرش را طلاق داده است، اوایل قصد داشت مرا نیز به دام مواد مخدر بیندازد که موفق به عملی کردن نقشه خود نشد. اما او با وعده های دروغین سرم کلاه گذاشت و مرا به دام شیطان خود انداخت و ارتباط پنهانی ما شرو ع شد و ... !
در این لحظه شوهر زن ۲۶ ساله نیز با چشمانی اشکبار گفت: کسانی که قدر زندگی شان را نمی دانند و با دوستان ناباب رفت و آمد می کنند، قصه شرم آور زندگی ام را بخوانند و درس عبرت بگیرند. او در حالی که گریه می کرد، ادامه داد: شما چه می دانید که من الان چه حالی دارم و چه زجری می کشم. پشت پا زدن همسرم به تعهدات زناشویی مان و خیانت فردی که ادعا می کرد رفیق جون جونی ام است و مرا داداش صدا می زد دیوانه ام کرده است. ای کاش می مردم و این روزها را نمی دیدم. خودم کردم که لعنت بر خودم باد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
چرا از خانواده خودتان و شوهرتان کمک نخواستید ? مقصر خود شما هستید ! می توانستید مانع شکل گیری این رابطه شوید اما انگار با وجود احساس خطر کوتاهی کرده اید .
عزیز جان تو دروغ میگی که نفهمیده دچار شدی اینگونه نیست همه هم اینو میدونند زمانه خیلی عوض شده با سوادها وحتی بیسوادهای دور افتاده روستاییها هم همه چی را میدونند تودر خواب نبودخودت را به بیخوابی زده بودی ب
مرد بی غیرت ومردمان بی غیرت..زندگیشان از این بهتر نمیشود...زنان بدکار..ومردان معتاد