قتل تاجر خاویار در تهران / سهیلا از تنهایی می ترسید !

به گزارش رکنا، ساعت 8 و 15 دقیقه شده بود که وارد ساختمان شرکت شد؛ نخستین‌ صدا، گریه‌های یک زن بود.

زن حدود 40 سال داشت و نوع پوشش ‌او نشان می‌داد با عجله از خانه بیرون آمده است.

داخل شرکت در اتاق رئیس کاملاً باز بود. وقتی بازپرس پژوهش وارد قتلگاه شد دید اتاق هنوز گرم است، ابتدا چشمانش به میز کار رئیس افتاد زیر میز یک جسد دیده می‌شد. محمد، 46 ساله بود که به قتل رسیده بود، این مرد از 20 سال پیش در تجارت خاویار فعالیت داشت و در این مدت نیز وارثی نداشت.

فتل تاجر خاویار در اتاق کارش

کیف سامسونت سیاه رنگی در نیم‌ متری جسد روی زمین افتاده بود و محمد، به شکم روی زمین کنار صندلی چرخدار دیده می‌شد و پالتوی سورمه‌ای‌ رنگی به تن داشت. یک ماشین حساب و چند ورق حسابداری نیز روی میز بود و خود کارها به صورت مرتب سرجای خود قرار داشتند. موبایل مدیرعامل دست نخورده در جیبش بود. بازپرس به بررسی صحنه پرداخت و متوجه محل اصابت گلوله‌ای به تابلوی بالای سر رئیس شرکت شد. ماموران تشخیص هویت به بازرسی از جسد دست می‌زدند و سعی داشتند لباس‌های او را در بیاورند، دکمه‌های پالتو به سختی باز شدند، سپس کت، جلیقه، پیراهن و... وقتی جسد کاملا برهنه شد، جای دو گلوله در سینه قربانی دیده شد و شکاف‌های روی سینه‌ نشان داد گلوله‌ها از فاصله نزدیک شلیک شده‌اند.

بازپرس انگیزه در جنایت را خصومت یا انتقامجویی دانست چون هیچ سرقتی در محل جنایت صورت نگرفته بود.

تحقیقات نشان داد که منشی شرکت مرد 25 ساله‌ای به نام «مهدی» است و طی تیراندازی از ناحیه پا صدمه دیده و برای مداوا به بیمارستان انتقال داده شده است.

سهیلا از تنهایی و عادت های تاجر خاویار گفت

دو روز بعد سهیلا سیاهپوش نزد بازپرس رفت، او گفت: شوهرم مرد خیلی خوبی بود، این قدر نازنین بود که با وجود این که من بچه‌دار نمی‌شدم وفادار ماند و با من زندگی کرد.

وی ادامه داد: من از تاریکی می‌ترسم، به‌همین دلیل شوهرم در زمستان اگر جلسه مهمی نیز داشت دیرتر از ساعت 7 عصر به خانه باز نمی‌گشت. روز قتل وقتی عقربه‌ها از ساعت 7 گذشتند خیلی وحشت‌زده شدم، از شانس بد تلفن خانه هم قطع بود، چند دقیقه‌ای با تماشای برنامه‌های تلویزیون خودم را سرگرم کردم اما نشد، سریع لباس پوشیدم، حدود ساعت 7 و 30 دقیقه بود که از خانه بیرون آمدم، 15 دقیقه بعد به شرکت رسیدم و با این فاجعه روبه‌رو شدم.

سهیلا گفت: آقا مهدی با پای لنگان خودش را به تلفن رسانده بود و شماره پلیس را می‌گرفت، ابتدا فکر کردم او دچار حادثه شده اما انگار من سیاه‌بخت شده بودم .

قاتل حتما دزد بوده چون وقتی آقا مهدی رسیده او نتوانسته سرقت کند! خودش می‌گفت زمان قتل توی شرکت نبوده است.

بازپرس پژوهش صبح روز بعد به بیمارستان رفت. هوا هنوز سرد بود، دکمه‌های کت را بست تا سرما اذیتش نکند. ساعت 10 صبح بود که وارد اتاق شماره 212 شد مهدی به هوش بود بازپرس بدون این که حرفی بزند پتوی روی او را بالا زد، گلوله دقیقا به ران پای او اصابت کرده بود، مسیر گلوله موربی و از بالای ران به سمت پایین آن بود و نشان می‌داد گلوله مستقیم شلیک نشده است و شاید در کش و قوس بین قاتل و مهدی این گلوله شلیک شده باشد.

قاتل تاجر خاویار ندانسته خودش را لو داد

مهدی با صدایی بغض آلود گفت: از پنج سال پیش، در شرکت کارهای مالی و حسابداری دست من است و همه کاره بودم روز قتل من توی شرکت بودم، مهندس به خاطر بدهی شرکت کلافه بود، پشت میز کارش نشسته و حساب و کتاب می‌کرد. از من خواست به انبار بروم و لیست خاویارها را نزدش ببرم. انبار سر کوچه است و حدود 15 دقیقه در حال تهیه لیست بودم. وقتی برگشتم، نزدیک در ورودی شرکت صدای خفیف شلیک را شنیدم، اصلاً تصور نمی‌کردم صدای گلوله باشد. وارد شرکت شدم، هنوز به سمت در دفتر رئیس نرفته بودم که یک جوان 25 ساله با اسلحه‌ای که در دست داشت رو به‌ رویم سبز شد و همان لحظه روی سرامیک سر خورد و روی دو زانو نشست، خیلی ترسیدم. هنوز به خودم نیامده بودم که از فاصله دو متری و در همان حالت نشسته پای من را نشانه گرفت و شلیک کرد!

خیلی سریع پا به فرار گذاشت و من خودم را به سمت تلفن کشیدم و به پلیس زنگ زدم تا این که سهیلا‌ خانم با نگرانی وارد شرکت شد.

بازپرس پژوهش از بیمارستان خارج شد احساس می‌کرد مهدی دروغ‌ پردازی کرده است تا مسیر تحقیقات را منحرف کند.

بازپرس اشتباه نمی‌کرد، دو دلیل وجود داشت که نشان می‌داد مهدی داستان سرایی کرده و خودش قاتل است.

فردای آن روز وقتی مهدی شنید قاتل است خواست بگوید بی گناه است که دو دلیل بازپرس را شنید و چاره ای جز اقرار ندید. مهدی گفت: من کشتم! مهندس فهمیده بود من از اعتمادش سوءاستفاده کردم و توی حساب‌ها دست برده‌ام. می‌خواست اخراجم کند و اگر پول‌ها را پس نمی‌دادم، شکایت می‌کرد. من نمی‌خواستم پولی پس بدهم، می‌دانستم به خاطر آبرویم ماجرا را به هیچ‌کس حتی همسرش نمی‌گوید.

پاسخ معما

دلیل اول: سهیلا ادعا کرد چون او از تاریکی می‌ترسد محمد هیچ گاه دیرتر از ساعت 7 به خانه نمی‌رفت و اگر مجبور می‌شد تماس می‌گرفت اما آن روز نرفته و وی با نگرانی به شرکت مراجعه کرده است. این ادعا با صحنه مطابقت داشت چرا که پوشیدن کت، پالتو با دکمه‌های بسته، کیف سامسونت آماده در اتاق گرم مدیرعامل و از سوی دیگر مرتب بودن ماشین حساب، کاغذهای حسابداری و خودکارها که همگی سرجایشان قرار داشتند و خصوصا موبایل که در جیب پالتو بود نشان می‌داد که قصد خارج شدن از شرکت را داشته که از سوی قاتل غافلگیر شده است. اما مهدی ادعای دیگری داشت، وی می‌گفت که مقتول خیلی سخت سرگرم حساب و کتاب بود و تازه از وی خواسته لیست خاویارها را از انبار برای وی تهیه کند، یعنی می‌خواسته ساعت‌ها در شرکتی بماند که نمی‌توانست با صحنه مطابقت داشته باشد.

دلیل دوم: گلوله به صورت موربی از بالا به پایین در ران مهدی فرو رفته بود. یعنی دست قاتل در زمان تیراندازی بالاتر از ارتفاع پای مهدی قرار داشت و او از بالا به پایین شلیک کرده است.

با وجود این که در حالت عادی اگر قاتل حتی ایستاده باشد چنین شلیکی نمی‌تواند صورت بگیرد مگر این که درگیری فیزیکی صورت گیرد اما مهدی ادعا کرد قاتل سر خورد و روی دو زانو روی سرامیک نشست و در همان حالت و از فاصله دو متری به پایش شلیک کرد که در این صورت گلوله باید مسیر مستقیمی را در پای مهدی طی می‌کرد.

پس قاتل خود مهدی بود که اسلحه را از بالا به ران خود نشان رفته و شلیک کرده بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی