بریدن سر مرد تهرانی به دستور سمیه که خائن بود ! + فیلم گفتگوی اختصاصی با عروسی که 23 سال از شوهر کوچکتر بود !
حوادث رکنا: زن جوان بخاطر پول با اصرارهای خانواده اش با یک مرد 50 ساله ازدواج کرد اما وقتی دلباخته مردی دیگری شد سناریوی یک جنایت را رقم زد و پس از قتل سعی بر بی آبرو کردن شوهرش داشت که دخترش دست به افشاگری زد.
به گزارش خبرنگار جنایی رکنا، 30 آبان ماه سال گذشته بود که پسر جوانی با حضور در کلانتری 130 نازی آباد از ماجرای ناپدید شدن پدر 55 سالهاش خبر داد و با توجه به حساس بودن پروند تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند.
کارآگاهان در گام نخست به سراغ همسر مرد گمشده که سمیه نام دارد رفته و این زن در ابتدا خود را بی اطلاع میدانست تا اینکه کارآگاهان با اقدامات فنی و پلیسی در جریان ارتباط پنهانی سمیه با مرد غریبهای به نام امیر قرار گرفتند.
تیم پلیسی در این مرحله با توجه به مرموز بودن این رابطه بار دیگر سمیه را هدف تحقیق قرار دادند و زن جوان وقتی دید راز خیانتش فاش شده به ناچار لب به سخن باز کرد.
زن جوان ادعا کرد که بخاطر اختلافی که با مجید داشتم از امیر کمک خواستم و همین باعث شد تا با یک نقشه طراحی شده مجید را به بهانه پیدا کردن قطعات زیرخاکی به سمت جاده قم بکشیم و در کیلومتر جاده تهران – قم بود که امیر با ضربات چاقو صحنه قتل را رقم زد.
همین کافی بود تا ماموران در گام بعدی تحقیقات امیر را که عامل این جنایت بود دستگیر کنند و در ادامه ماموران وقتی به محل جنایت رفتند تنها یک لباس خونی و یک لنگه کفش پیدا کردند و هیچ اثری از جسد مجید نبود.
پرده نخست جنایت از سوی زن خیانتکار
سمیه 32 ساله با چهرهای آرام و با خونسردی کامل درحالی درباره مشکلات و صحنه قتل صحبت میکند که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این زن درباره ازدواج با مجید گفت: با اطلاع از اینکه مجید 23 سال از من بزرگتر بود و میدانستم در گذشته 2 بار ازدواج ناموفق داشته به خاطر اصرارهای خانوادهام با او ازدواج کردم اما از همان ابتدا متوجه شدم که مجید هوسران است و به من نیز خیانت میکند.
وی افزود: بعد از اینکه فرزندم به دنیا آمد فکر میکردم مجید دیگر دست از کتک زدن و شکنجههای من برمیدارد اما بیفایده بود و حتی وقتی فرزندان زن اولش به خانهمان میآمدند و به رفتارهای پدرشان اعتراض میکردند آنها را تنبیه میکرد و رابطه آنها با ما قطع شد.
زن جوان ادامه داد: اختلافات ما ادامه داشت تا اینکه من با امیر آشنا شدم و خیلی زود عاشق هم شدیم و تصمیم گرفتم از مجید طلاق بگیرم اما مجید اصرار به زندگی با من داشت و میگفت نمیخواهد از من طلاق بگیرد تا همه بگویند مشکل از طرف او بوده که همه زنانش از او جدا شدهاند تا اینکه دیگر طاقت نیاوردم و از امیر خواستم برای رسیدن به همدیگر مجید را به قتل برساند و او نیز پذیرفت.
سمیه گفت: مجید و امیر همدیگر را میشناختند وامیر به بهانه اینکه در جاده قم قطعات عتیقه پیدا کرده از مجید خواست تا با هم به آنجا بروند و من نیز که همیشه همراه آنها بودم سوار بر خودرو به سمت جاده قم رفتیم و در کیلومتر 55 بود که در بیابانها توقف کردیم.
زن جوان بدون هیچ عذاب وجدانی صحنه قتل را بازگو کرد و ادامه داد: همگی از خودرو پیاده شدیم که امیر در یک لحظه چاقویش را بیرون کشید و یک ضربه به گردن مجید زد که او روی زمین افتاد.
در کنار خودرو ایستاده بودم و از امیر خواستم کار را تمام کند و او برای اطمینان چاقو را زیر گلویش کشید و جسد را همانجا رها کردیم و به خانه بازگشتیم و قرار بود بعد از مدتی با هم ازدواج کنیم.
سمیه ادامه داد: من و امیر عاشق هم هستیم و همه تلاشم را میکنم تا او آزاد شود و حاضرم بخاطرش یک زمین میلیاردی که از پدرم به ارث رسیده را بفروشم و دیه بدهم و به مرد رویاهایم برسم.
سمیه درباره فرزندش که در اختیار بهزیستی قرار گرفته گفت: فرزندم برای من مهم نیست و نمیدانم چه اتفاقی میافتد و تنها موضوعی که به آن فکر میکنم آزادی و زندگی درکنار امیر است.
این زن در پایان ادعا کرد از صحنه قتل هیچ ترسی نداشت و آنجا بود که تازه به آرامش رسیده است.
پرده دوم از زبان قاتل
امیر 49 ساله که تنها کمبود خلع زندگیاش که محبت و دوست داشتن بود را سمیه برایش پر کرده بود با خونسردی از قتل سخن میگوید و تنها ناراحتیاش دلتنگی برای سمیه بود که میتوان در نگاههای آنها این علاقه را دید.
امیر که یکبار بخاطر قاچاق مواد مخدر دستگیر شده و پس از 8 سال زندگی از زن اولش جدا شده ادعا می کند که اگر اعدام شود ناراحت نمیشود چون تنها کمبود زندگیاش عشق بوده که از سوی سمیه این عشق و علاقه را دریافت کرده و دیگر به هیچ چیزی نیاز ندارد.
مرد جوان درباره نحوه آشناییاش گفت: مجید و سمیه برای خرید و فروش خانه به بنگاه آمده بودند و پس از چند روز وقتی همگی به جلوی عابربانک رفته بودیم از نگاههای سمیه متوجه شدم که این زن به من علاقه پیدا کرده است.
همین کافی بود تا علاقه ما بیشتر شود تا حدی که دیگر عشق مرا کور کرد و وقتی دستور قتل از سوی سمیه صادر شد بدون هیچ مخالفتی نقشه را اجرا کردم.
امیر ادامه داد: مجید مرد بدی بود به همین خاطر هیچ وقت عذاب وجدان نداشتم و ناراحت نیستم و این در حالی بود که از همان ابتدا میدانستم دستگیر میشوم اما تنها موضوع مهم برای من به آرامش رسیدن سمیه بود.
مرد جوان درباره عشق میگوید: عشق چیز خیلی خوبه ولی بستگی دارد از چه زاویهای نگاهش کنی، عشق واقعی وقتی هست که بتوانی از چشم طرفت حرفش را بفهمی. سمیه نیاز نیست از من خواسته داشته باشد من از چشمان سمیه میفهمم به چه چیزی نیاز دارد یا ندارد.
عشق فراتر از این حرفهایی است که میزنند، نمیتوان به راحتی آن را تفسیر کرد. من بعد از 49 ساله عشق را تجربه کردم، شاید مدتش کم بود ولی دیگر هیچ آرزویی ندارم.
پرده سوم از زبان دختر قربانی جنایت
دختر مجید که هنوز باور ندارد پدرش به قتل رسیده و وقتی حرفهای عجیب عاملان قتل پدرش را شنید شوکه شد و تصمیم گرفت پرده از دروغ پردازیهای این زن و مرد جوان بردارد.
دختر جوان گفت: سمیه با پدرم کاری کرده بود که دیگر رابطه ما با پدرم قطع شده بود و چند ماه بود که از گدرمان خبر نداشتیم و برادرم گاهی اوقات با پدرم در تماس بود تا اینکه متوجه شد خبری از پدرم نیست، به همین خاطر به سراغ سمیه رفت که این زن ادعا کرد پدرم به شهرستان رفته و مدتی است از او خبر ندارد.
وی ادامه داد: همین باعث شد تا برادرم از پلیس کمک بخواهد تا اینکه سمیه به قتل پدرم با همدستی یک مرد اعتراف کرد.
دختر جوان در خصوص ازدواجهای پدرش گفت: پدر و مادرم با هم اختلاف داشتند که از هم جدا شدند و پس از مدتی پدرم با یک زن دیگر ازدواج کرد اما زندگی آنها خیلی زود به جدایی رسید تا اینکه شنیدم برای پدرم خواستگار آمده است.
چندی قبل از این ماجرا برادرم بینیاش شکسته شده بود و به بیمارستان رفتیم که در آنجا یک مرد با پدرم آشنا میشود و وقتی متوجه شد که پدرم مجرد است خواهرزنش را برای ازدواج به پدرم مطرح کرد و بعد از چند روز در خانه بودم که مادربزرگم با من تماس گرفت و گفت که برای پدرت خواستگار آمده است.
شوکه شده بودم و به خانه مادربزرگم رفتم که دیدم یک مرد و 2 خانم داخل خانه هستند و عنوان کردند که آمدند تا زندگی پدرم را مشاهده کنند تا دخترشان را عروس خانواده ما کنند.
باورش سخت بود ولی آنقدر این ماجرا را سریع پیش بردند که کمتر از یک هفته پدرم ازدواج کرد و از همان زمان به بعد سمیه آنقدر پدرم را محدود کرد که دیگر پدرم برای دیدن مادربزرگم هم نمیآمد.
من که دیگر ازدواج کرده بودم کمتر در محل زندگی پدری ام بودم اما بعد از مدتی اهالی محل با من تماس میگرفتند و از رفتارهای ناشایست این زن حرف میزدند که باعث بیآبرویی خانواده ما شده بود.
دختر جوان در خصوص ماجرای پولدار بودن سمیه گفت: روزی که سمیه به خانه پدرم آمد و او را دیدم، لباسی به تن داشت که میتوانم به جرات بگویم تو زندگی تا حالا هیچ کسی را انقدر ژولیده پوش ندیده بودم و نمیدانم چطور ادعا کرده که زمین میلیاردی دارد چون در این مدت پولهای پدرم را بالا کشیده است.
وی درباره خانواده سمیه گفت: این زن به گفته خودش خانوادهاش هیچ ارزشی برای او قائل نبودند و در این مدت نیز تا حالا نه شنیدم و نه دیدم که خانوادهاش پیگیر ماجرا و زندگی دخترشان باشد.
دختر جوان ادامه داد: من هنوز نتوانستهام مرگ پدرم را باور کنم و بعضی اوقات به پدرم زنگ میزنم.جسد پدرم پیدا نشده هیچ مزاری برای پدرم نیست، نمیدانم به کجا بروم تا با پدرم حرف بزنم و این ناراحتی ما را بیشتر میکند.
وی در خصوص رسیدگی پرونده گفت: 8 ماه از این ماجرا میگذرد و چون محل جنایت در نزدیک قم بوده پرونده برای رسیدگی به قم ارجاع داده شده است که این رفت و آمد و عبور از محلی که پدرم به قتل رسیده ما را ناراحت میکند و جالب اینکه با گذشت این همه وقت هنوز عاملان جنایت به دادسرای قم منتقل نشدند و نمیدانیم برای رسیدگی و رسیدن به حق پدرمان به کجا باید مراجعه کنیم.
دختر جوان در پایان گفت: ما نگران سرنوشت برادر ناتنیمان هستیم و این در حالی است که سمیه هیچ احساس و نگرانی برای فرزندش ندارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
متاسفانه اخبار طولانی بود نخوندم.