ارسال پیام های زننده به نوعروس مشهدی فاجعه آفرید
حوادث رکنا: می خواهم به آن هایی که بیماری دیگر آزاری دارند و سعی می کنند با ایجاد مزاحمت های تلفنی یا پیامکی به نیت های شوم خودشان برسند به صراحت بگویم که لحظه ای بیندیشند اگر فرد دیگری با خواهر یا مادرخودشان چنین رفتاری بکند چه حالی خواهند داشت و چگونه می توانند در برابر موضوعی که زندگی شان را در آستانه متلاشی شدن قرار می دهد سکوت کنند اگرچه تاکید می کنم باز هم متوسل شدن به قانون بهترین و مناسب ترین راه حل مشکل است تا مانند من دستشان به خون آلوده نشود و ...
جوان 26 ساله ای که به اتهام جنایت مسلحانه در یک فروشگاه مواد غذایی و بعد از 34 ماه فرار با صدور دستورات ویژهای از سوی قاضی کاظم میرزایی دستگیر شده است پس از آن که به سوالات سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) درباره چگونگی وقوع جنایت پاسخ داد در تشریح سرگذشت خود نیز گفت: در یک خانواده 9 نفره و در روستای هندل آباد مشهد زندگی می کردم. پدرم مانند خیلی دیگر از اهالی روستا به شغل دامداری و کشاورزی مشغول بود.
آن زمان بعد از آن که مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که برای ورود به دبیرستان باید به روستای سد کارده می رفتم که فاصله زیادی با ما داشت و از سوی دیگر نیز پدرم در امور دامداری دست تنها بود و من با وجود علاقه زیادی که به ادامه تحصیل داشتم درس و مدرسه را رها کردم و گله گوسفندان را به کوه و بیابان بردم در آن سن و سال با گله گوسفندان مشغول بودم و کمتر با دوستانم دور هم می نشستیم اوایل وقتی در دورهم نشینی ها، دوستانم مشروبات الکلی مصرف می کردند من خودم را کنار می کشیدم به طوری که حتی به مشروبات الکلی نگاه هم نمی کردم اما وقتی خدمت سربازی ام در جنوب کشور به پایان رسید و دوباره به روستا برگشتم، روزی در جمع پنج نفره دوستانم قرار گرفتم که مقداری مشروبات الکلی دست ساز به همراه داشتند.
آن روز آن ها مرا در تنگنای اخلاقی قرار دادند و اصرار می کردند که بدون من آن ها هم لب به مشروب نمیزنند خلاصه دیگر در برابر اصرارهایشان تاب نیاوردم و در کنار آنان مقداری مشروب نوشیدم اما این سرآغاز سقوط من شد تا جایی که دیگر آن ها مشروبات الکلی دست ساز را می خریدند و هر بار که از کوه به روستا بازمی گشتم بساط شب نشینی به راه می انداختند با وجود این بیشتر عمرم را در کوه و دره و دشت و بیابان به همراه گله گوسفندان می گذراندم حتی زمستان ها نیز داخل نمد چوپانی می خوابیدم و ماهی دو روز برای استحمام به روستا می آمدم این درحالی بود که دو خواهر و دو برادرم ازدواج کرده بودند و برادرانم در امور کشاورزی به پدرم کمک می کردند من هم قصد ازدواج داشتم ولی با آن که به خواستگاری دو دختر هم رفتیم به توافق نرسیدیم تا این که پنج ماه قبل از وقوع این حادثه تلخ (1395.2.29) پیامک زشت و توهین آمیزی از سوی فرد ناشناسی برای برادرم ارسال شد.
آن پیامک حاوی جملات زننده مربوط به زن برادرم می شد که به تازگی ازدواج کرده بودند؛ این پیام های زجرآور که همراه با فحاشی ناموسی بود هر روز بیشتر می شد به طوری که همه اعضای خانواده درگیر این ماجرا شده بودند و زندگی برادرم در آستانه نابودی قرار گرفته بود به حدی که دیگر به طلاق فکر می کردند در همین زمان من با ارسال پیامک های جداگانه آن فرد ناشناس را شناختم که یکی از اهالی روستا بود اگرچه آن جوان که «ح- ر» نام دارد به من هم فحاشی می کرد ولی تصمیم گرفتم او را با اسلحه بترسانم چرا که ماجرای پیامکهای او آبروی خانوادگی ما را برده بود اما وقتی به فروشگاه مواد غذایی او رفتم با افراد دیگری هم درگیر شدم که داخل فروشگاه بودند در این میان با شلیک گلوله مرد 41 ساله بیگناهی کشته شد و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر