خبر رساندند که همسرم در مشهد است / وقتی به سراغش رفتم معنی زندگی مشترک برایم تمام شد
رکنا: قبضهایمان روی دستمان مانده و امروز و فرداست سر وکله مأمور شرکت آب و برق و تلفن پیدا بشود.
به گزارش رکنا، اخطار قطع انشعاب به ما دادهاند و دستم حسابی خالی است. دیگر خجالت میکشم از پدر و برادرم پول قرض بگیرم.
از طرفی زبانم مو درآورده و هرچه میگویم دخل و خرجمان با هم نمیخواند فایدهای ندارد. این زن گوش شنوا ندارد و اصلا به فکر آیندهمان نیست.
متأسفانه ٢بچهمان را هم مثل خودش بار آورده و فقط منتظر هستند چشمشان به پول بیفتد و تا دخل آن را در نیاورند دستبردار نیستند.
شریک زندگیام شرایط را درک نمیکند، افکار کودکانهای دارد و هر موقع هم حرفی میزنم به من دهنکجی میکند. خیلی وقتها در جواب گفتههایم میگوید فلان لباس یا وسیله را قسطی خریدهام و آنقدر فکر ندارد که از پس این همه قسط و قرض برنمیآیم.
از شما چه پنهان اگر قبل از ازدواجمان و در خانه پدرش هم همینطور ولخرج بود و ریخت و پاش میکرد دلم نمیسوخت. میگفتم از کودکی عادت کرده و باید دستش پر پول باشد. وقتی فکر میکنم او چقدر تغییر کرده و دنبال ولخرجیاش است دلم میگیرد.
اعصابم خرد است ولی به هیچکس اعتماد نداشتم و نمیتوانستم درددل کنم. چند روز قبل یک بگومگوی مفصل کردیم. بچهها را برداشت و از خانه بیرون زد. فکر میکردم خانه پدرش رفته است. سرشب زنگ زدم، مادر همسرم اظهار بیاطلاعی میکرد و میگفت خبری از آنها ندارند.
دلشوره گرفته بودم، به هرکجا عقلم قد میداد زنگ زدم. هیچ خبری از او و بچهها نبود و دلم داشت میترکید. بالاخره بعد از کلی پرسوجو ردشان را پیدا کردم. او بدون اطلاع من با بچهها به مشهد آمده و در خانه یکی از دوستانش است.
با اعصاب داغون دنبالش آمدم. میگفت برای خرید به اینجا آمده و تمام حقوقم را برای خرید یک سری لباسهای اجقوجق و وسایل غیرضروری خرج کرده است. تازه دلش خوش بود که لباسهای جنس درجه یک و به قول خودش مارکدار خریده است. انصافاً اگر شما جای من بودید ناراحت نمیشدید؟ این معنای زندگی مشترک است؟
روزی که خواستگاریاش رفتم گفتم کارمند ساده یک شرکت هستم و اهل بریز و بپاش نیستم. آن موقع او و مادرش نزدیک بود از هول حلیم توی دیگ بیفتند. شرایطم را پذیرفتند و با خوشحالی ازدواج کردیم. ما زندگی آرام و بیدغدغهای داشتیم. از روزی که خواهرش ازدواج کرد اوضاع خانه و زندگی ما هم بههم ریخت. همسرم حسرت زندگی خواهرش را میخورد، از طرفی تحتتأثیر حرفهای خواهرش و باجناقم است. میخواهد ادای آدمهای پولدار را در بیاورد. پوشیدن لباسهای مارکدار، ریخت و پاش الکی و چشم و همچشمی و از همه بدتر احساس حقارت به دلیل مقایسههای نابجا جز آشفتگی و بدبختی چیز دیگری ندارد. به دلیل دعوایی که کردیم پایمان به کلانتری باز شد. من مرخصی ندارم و زودتر باید به شهر خودمان برگردیم ولی حالا دوستش او را پر کرده و میگوید میخواهد شکایت کند و از من نفقه بگیرد و...
یکی نیست بگوید تو شریک زندگیام هستی یا سوهان عمرم؟ برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
متین نیشابوری
-
فیلم باشکوه ترین آواز مهران مدیری ! / آهنگ با تیر مژگان میزنی دلها را با خود برد !
ارسال نظر