به گزارش رکنا، تازه درسش تمام شده بود و قرار بود به عنوان کارمند کارش را شروع کند که عاشق شد. عاشق پسری که وضعیت مالی اش به هیچ وجه باب میل پدر نبود و به همین دلیل با ازدواجشان موافقت نکرد.«مهدیه» کوتاه نیامد و وقتی اصرار و پافشاری اش به جایی نرسید، تصمیم گرفت فرار کند بدون این که فکر کند با این کار نه تنها پل‌های پشت سرش را خراب می کند بلکه مسیر پیش رویشان نیز به آینده نه چندان روشن ختم می شود. فرار و ازدواج پنهانی، آن ها را از مسیر جاده های خاکستری عبور داد و به کوچه‌های بن بست کشاند.

مثل هر عاشق و دلداده ای سرمست از تصمیم ناپخته خود، تصویری رویایی از زندگی مشترک و عاشقانه برای خود ترسیم کرده بودند. این که زیر یک سقف زندگی کنند، شاهد تولد و بزرگ شدن فرزندانشان باشند و به همه ثابت کنند با فرار از خانه برای رسیدن به خوشبختی و آرامش راه درستی را پیموده اند. حالا 10 سال از آن روزها می گذرد اما هیچ کدام از اجزای زندگی مشترک رویایی مهدیه سر جای خودش نیست!

زن جوان در دادگاه گفت: مشکلات مالی که شروع شد زندگی آن روی دیگر سکه را به ما نشان داد و فهمیدیم همه چیز برای داشتن احساس آرامش و آسایش با رویا رنگ واقعیت به خود نمی گیرد. اما در ادامه تصمیم های ناپخته و شتاب‌زده برای رفع مشکلات، دوباره نیز تسلیم پیشنهاد اشتباه دیگری شدم. نقشه‌ همسرم اغفال زنان میان سال به منظور سرقت طلاهایشان بود که ابتدا مخالفت کردم اما در نهایت تسلیم شدم و به عنوان همدست به او کمک کردم.

نقشه این بود که زنان میان سال را شناسایی کنیم و در نقش کارگر، مستاجر و ... برای عملیاتی کردن نقشه وارد کار شویم و به همین شکل چند بار دست به سرقت زدیم اما خیلی زود دستگیر شدیم. تصویر آشیانه‌ گرمی که در ذهن خود کشیده بودم به میله های زندان ختم شد و زندگی مشترک ما به بن بست رسید و روزها و شب‌هایش در زندان گذشت.

اولین تصمیم اشتباه، پایه و ریشه تصمیم های اشتباه بعدی شد و حالا لحظه لحظه‌ عمرم پشت میله های زندان می سوزد. حالا مهدیه به دادگاه مراجعه کرده است تا شاید بتواند از تعدادی از شکات پرونده خود رضایت بگیرد و هر چه زودتر آزادی را تجربه کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی