حوادث رکنا: جوان 33 ساله ای که یک دهه از دوران جوانی خود را پشت میله های زندان گذرانده است پس از پاسخ به سوالات تخصصی قاضی دکتر حسن زرقانی (قاضی شعبه 405 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) درباره آخرین پرونده نزاع مسلحانه خونین به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: دوران تحصیلم را در منطقه کوهسنگی مشهد گذراندم و در رشته مکانیک دیپلم گرفتم البته در حین تحصیل در یک تعمیرگاه خودرو نیز به عنوان شاگرد پادو کار می کردم تا مبلغی برای خودم پس انداز کنم آن زمان پدرم دفتر خرید و فروش املاک داشت و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود از سوی دیگر هم از همان دوران کودکی به ورزش کشتی علاقه مند بودم و این رشته را به صورت حرفه ای ادامه دادم تا این که بعد از پایان خدمت سربازی یک دستگاه خودروی پیکان به صورت اقساطی خریدم و به مسافرکشی مشغول شدم.

این در حالی بود که پدرم به دلیل سکته مغزی زمین گیر شده بود و من بخشی از درآمدم را صرف دارو و درمان او می کردم با وجود این در همین زمان یکی از بستگان نزدیک پدرم املاک او را بالا کشید و ما دچار مشکلات مالی شدیدی شدیم این بود که در سال 1380 به منطقه هنرستان آمدیم و من عهده دار تامین هزینه های خواهر و برادرم شدم به طوری که اکنون همان خواهرم استاد دانشگاه است با آن که اهل هیچ گونه دود و دمی نیستم اما بدبختی های من از سال 1385 زمانی آغاز شد که به رفیق بازی روی آوردم در آن سال ها به زور بازو و غرور جوانی می بالیدم و به قول معروف احساس «فردین بازی» داشتم.

هیچ کس جرئت نداشت به دوستان من چپ نگاه کند اگر کسی به خواهر دوستم متلک می گفت یا به دوستانم بی ادبی می کرد دیگر سر و کارش با من بود طوری ادبش می کردم که هیچ گاه فراموش نکند.

در همین سال بود که یک روز فردی در اطراف میدان هاشمیه به یکی از دوستان من ناسزا گفت من هم با مشت و لگد به جانش افتادم و به مدت دو ماه برای اولین بار روانه زندان شدم اما از این ماجرا درس عبرت نگرفتم و همچنان خودم را رفیق بازی قهار می پنداشتم بعد از آزادی از زندان باز هم در هر نزاع و درگیری که دوستانم نقش داشتند من هم وارد معرکه می شدم به همین دلیل تاکنون شش بار دستگیر و روانه زندان شده ام که در مجموع 10 سال از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم آخرین بار نزاع مسلحانه ای بین من و حدود 200 نفر دیگر در میدان نمایشگاه مشهد رخ داد که آن زمان من بعد از شلیک با اسلحه کلاشینکف دستگیر و از سال 1392 تا خرداد 1396 در زندان بودم.

این بار بعد از آزادی از زندان فهمیدم که رفیق انسان فقط خانواده اش است و دیگر رفاقت ها جز خسران سود دیگری ندارد در واقع رفاقت قصه تلخی است که من اکنون از نام آن هم گریزانم.

تلاش کردم رفیق بازی هایم را کنار بگذارم و به آینه عبرت دیگران تبدیل شوم  چرا که سال گذشته با مرگ پدرم من هم خلافکاری ها را کنار گذاشتم تا زندگی آرامی را تجربه کنم به همین دلیل قرار است شنبه آینده با دختر یکی از بستگانم نامزد شوم اما نمی دانم چگونه باز هم پای من به یک پرونده نزاع مسلحانه باز شده است و ...اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید